هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
امروز تو دفتر اساتید نشسته بودیم که بحث #تنهایی شد. یکی از اساتید حرف قشنگی زد و گفت:
تنهايي آدم مثه يه تيكه پازل ميمونه تا وقتي كه يكي هم اندازه ش پيدا نشه با هيچكس ديگه نميتونی پرش كني.
@mohamadrezahadadpour
ببخشید این روزا کم پیدام
دعاگوتونم
گرفتاری و از این چیزا دیگه
ایشالله سفر اربعین اگه یه شب مهمون موکب ما بودین، میشینیم گپ میزنیم
#امام_حسین_مناجات
#وداع_با_محرم
یک ماه گریه کردید در پای ماتم من
پس نوش جانتان باد! شیرینی غم من
روضه به روضه رفتید سینه زدید هرشب
زخم است سینه هاتان این است مرهم من!
جای دگر سراب است در روضه ها بمانید!
چون عاقبت بخیرید در زیر پرچم من
حیف است بین گریه توبه نکرده باشید
ماه بکا و توبه ست ماه محرم من
من با شما رفیقم از من چرا جدایید؟!
من محرم شمایم باشید محرم من
تا چای روضه دم شد هیئت خود حرم شد
سهم تمامتان شد فیض دمادم من
هرکس ز دل بخواهد در اربعین میاید
این همت شما و این قول محکم من!
مرده ز داغ گودال حکم شهید دارد
ای نوکران بمیرید در داغ اعظم من
#سید_پوریا_هاشمی
@mohamadrezahadadpour
✔️ من همیشه قبل از روضه (چه رو منبر و چه مجازی) اول از مستمعم بابت فشاری که بهش میاد عذرخواهی میکنم.
امشبم عذرخواهی میکنم
یه کم روضه صریح گفته شده👇😭
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند
کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند*
شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند
پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند
تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند
کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند
من که میدانم تو از زینب خجالت میکشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند
چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند
کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت
میروم در مجلس اغیار چشمت را ببند
من کجا و این همه نامحرمان بی حیا
من کجا و این همه خمار چشمت را ببند
رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو
ای برادر میکنم اصرار چشمت را ببند
خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت
تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند
#عبدالحسین
نکته 👇
*مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه:
🔸حضرت زینب فرمودند:
بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم😭😭😭
@mohamadrezahadadpour
خواهد آمد ای دل دیوانهام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیده ام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
امشب از فرط جنون در سینه دل
یکنفس تا صبح هو هو میکند
آخر این دل، این دل بی طاقتم
دست احساس مرا رو میکند
نذر کردم لحظهی تنگ غروب
نذر، یک شب اشک نیلی ریختن
بر سر هر کوچهی شهر خیال
شب چراغی از نگاه آویختن
باز میسایم نگاهم را به راه
خیره بر دروازههای نیمه باز
گامها فرسودهام در کوچهها
کوچههای خاکی دور و دراز
بیقرارم، ناشکیبم، مست مست
امشب از یاد تو لبریزم بیا
آه میخواهم که قبل از مرگ خویش
دست بر دامانت آویزم بیا
خواهد آمد ای دل دیوانهام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیدهام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
مژده پاك سرشت
@mohamadrezahadadpour