🧔🏻♂تو بیمارستان بعنوان همراه مریض رفته بودم، اتاقش ۳ تا تخت داشت و ۳ تا همراه
تخت کناری یه جوونی بستری بود، گذشته از حال خرابی که داشت، ظاهر عجیب غریبی هم داشت، تا دیدمش هم بخاطر حالش هم بخاطر ظاهرش کلی قلبم گرفت😔
دست و گردنش #خالکوبیوتتو داشت
کلیییی طرح و شکالهای مختلف رو بدنش زده بود😳
اون کسی که همراه تخت بغلی بود به همراه این جوون گفت منم خیلی دوست دارم برم خالکوبی و تتو کنم
(کلا ما سه تایی که همراه مریض بودیم زیاد اونجا باهم صحبت میکردیم)
خلاصه تو صحبتها کلی درمورد مضرات و احکام تتو براشون گفتم
شما هم توجه کنین خوبه احکامش رو بدونید👇👇
مراجع عالیقدر میفرمایند:
تتو و خالکوبی اگه زیر پوستی باشه مانع برای وضو و غسل نیست و غسل و وضو صحیح هست✅
امااااا👇
۱_اگه ضرر قابل توجهی برا بدن داشته باشه نباید انجام داد❌
۲_نباید حین انجام مرتکب حرامی مثل لمس نامحرم بشید❌
۳_اگر برا خانمها زینت باشه باید از نامحرم پوشاند❌
۴_ترویج فرهنگ غرب باشد و یا مفسده ای به دنبال داشته باشد، نباید انجام بشه❌
۵_تتوهای موقت معمولا جرم دارن و روی پوست انجام میشه، اینها #مانعبراوضووغسلمیباشد❌
#یهنکتهاخلاقی👇👇
الگوی خوب باشیم نه الگوی بد
فرهنگی بین مردم جا بندازیم که تا زمانی که بهش عمل کنن، ثوابش برای ما هم بمونه، نه....👌😊
🧔🏻♂خلاصه همه همراهان مریض باهم گرم صحبت بودیم، که یکی از مریض ها به زور صداش دراومد گفت:
دِ ساکت شید دیگه مگه سنگ🦶 حموم گمشده😅😅 شماها همراه مریضید یا دشمن مریض🤦♂ خلاصه نذاشت حرفامون تموم بشه یادم بندازید فردا بقیشو براشون بگم👌😅
┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅ @mohammad_kasiri
┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅
هدایت شده از محصولات فرهنگی مشکات
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی که برا امیرالمومنین بدو بدو میکنه ، خدا دعاشو برنمیگردونه 🦋🌱
دست اندرکاران جشن غدیر 🍀
ببینید
خستگی از وجودتون بره...
#روزشمار_غدیر
۱۴ روز تا بزرگترین عید آسمانی ☘
@meshkatt128
🧔🏻♂رفتم برا بیمارمون یه🧃بخرم، یه پسر حزب الهی زد رو شونم و گفت
🧑🏻حاج آقا مریضتون کدوم اتاقه؟
گفتم
+ببخشید بجا نمیارم🧐
_ همین که من شما رو میشناسم کافیه😊
میخوام بیام اتاقتون هم عیادت بیمار هم ادامه حکم #خالکوبیوتتو رو بگین یاد بگیرم، خودتون تو کانال گفتین یادتون بندازیم، خداروشکر اتفاقی دیدمتون😊
+😳اتاق304 هستن ولی متوجه شدین که بیمارا اذیت شدن، بیا تو حیاط تا برات بگم 👌
🧔🏻♂خب ادامه حکم دیشب اینه که
اگه کسی #تتوییکهانجامدادهزخمبشه و #آببراشضررداشتهباشد باید برا وضو و غسل چکارکنه؟🧐👇👇
⬅️اگه تتو در #اعضایوضونباشه و #زیرپوستیباشه:
#همهمراجع: کلا اشکال نداره✅
مگر اینکه غسل گردنِ شخص باشه که غسلش مشکل پیدا میکنه❌
⬅️ اگه تتو در #اعضایوضو باشد👇👇
#رهبری:تتو در غیر وقت عذرشرعی خانمها #اشکالداره ولی اگه انجام شد و آب ضرر داشت، باید علاوه بر وضو یا غسل جبیره ای، تیمم کنه و بعد از رفع ضرر، احتیاطا قضای نمازها را بخونه.
#آیتاللهسیستانی:
اگر مانعی برای وضو ایجاد شود که قابل رفع نباشه این عمل در وقت نماز جایز نیست❌ بلکه قبل از وقت نماز هم بنابر احتیاط جایز نیست❌
#آیتاللهمکارم:وضوی جبیره بگیره.
🧔🏻♂البته برای انجام تتو #دوراهکار هست😍بازم یادم بنداز تا برات بگم
🧑🏻حاج آقا خیلی ممنون بابت پاسخگویی خیلی خوب توضیح میدید من واقعا خوب تو ذهنم میمونه😊🙏
🧑🏻ببخشید حاج آقا تو کانالتون درباره ازدواج و این چیزا حرف نمیزنید خیلی مبتلابه جوونها هست😩 گروه ندارید برا ازدواج؟؟
🧔🏻♂ برو پسر خوب برو بذار باد بیاد هنوز پشت لبت سبز نشده از این حرفا میزنی😐
┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅ @mohammad_kasiri
┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅
👈از همین الان تا شنبه
👈تمامی سفارشهای شما از کانال مشکات
یعنی👇👇
#کتیبه
#انگشتر
#نگین های #عقیق ،#حدید و...
#حرز_امام_جواد علیه السلام
اگر به ۱۶۰،۰۰۰ تومان برسه ، یک #سردری ، بعنوان عیدیِ عید غدیر 😍 از ما #هدیه 🎁 میگیرید .
👇👇👇👇
@meshkatt128
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت امام محمدباقر علیهالسلام تسلیت باد🖤
@mohammad_kasiri
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶سرِ پیری و دیوانگی!🔶
✍️ محمدرضا حدادپور جهرمی
-این دو کتاب را بگیر! هیچ کس نباید متوجه شود که این دو کتاب در نزد توست. اگر درباریان بفهمند که این کتاب ها در اختیار توست، به تو رحم نخواهند کرد.
-چشم سرورم. اگر صلاح میدانید، از مفاد این دو کتاب بفرمایید!
-کتاب اول در خصوص مسائل اجتماعی است که تو به تدریج برای مردم میخوانی و توضیح میدهی. اما کتاب دوم فقط برای خودت هست. لزومی به نقل محتوای آن به بقیه نیست.
-باعث افتخار بنده است.
-یادت هست که وقتی جوان تر بودی و به اینجا آمدی، به تو گفتم حتی باید نام شهری که از آن آمده ای، از مردم مخفی کنی؟
-بله. یادم هست که گفتید بگویم اهل همین جا هستم. گفتید که وقتی کسی مدتی را در شهری ماند و از آنجا خارج نشد، اهل آنجا محسوب میشود.
-بله. دقیقا. اما الان به تو میگویم که حتی فرزندان و نوادگانت، علاوه بر اینکه نباید از زادگاهت اطلاع داشته باشند، حتی نام اصلی پدر و مادرت را هم نباید بدانند. چون هر لحظه امکان افشا وجود دارد.
-متوجه شدم. همان روز اول که به همسرم گفتم پدر و مادرم از دنیا رفتهاند، به او فهماندم که از یاد آنها غمگین میشوم و او هم از آن روز تا الان هیچ سوالی درباره پدر و مادرم از من نپرسیده.
-مرحبا. باید همین طور باشد. فقط مانده یک مسئله!
-گوش به فرمانم.
-در زمانی که بین من و تو فاصله زیادی افتاده، و بر محاسن و موهای سرت گرد پیری نشسته، مبتلا به آزمون سختی میشوی!
-پناه بر خدا. بفرمایید چه حیلهای به کار بگیرم که در امان باشم؟
-به جنون پناه ببر! مردم و حاکمان از دیوانگان انتظار و تکلیفی ندارند. تکلیف دشواری است اما برای حفظ این خط و جان و مال و آبروی شیعیان باید بدین گونه عمل کنی.
-لذت دیوانگی به امر شما از هزار بار عاقلی و دانشمندی بالاتر است.
-حواست را جمع کن که دیوانگی باید ارث تو به بهترین شاگردت باشد. او هم این راه را در پیریاش و زمانی که تو نیستی، باید طی کند.
-بهترین شاگردم بهلول است. الان جوان و عالم و از زمره فضلا و علاقمندان به آقازاده شماست.
-به بهلول هم این سفارش را بکن. حتی به قیمت سنگ خوردن از کودکان در کوچه ها. او را برای یاری پسرم و نوه ام میخواهیم.(یعنی امام صادق و امام کاظم علیهما السلام)
-بهلول برای روزهای سختتر آماده میشود. شنیدم که روزی فرمودید که هیمنه بنیعباس را جنونِ مردی از شاگردان من به زیر میافکند...
ادامه مطلب👇
🔷 سال 120تا 128 قمری
جابر بن یزید جُعفی به دستور امام باقر عليه السلام خود را به ديوانگي زد و در صحن مسجد كوفه بچه ها را دور خود جمع ميكرد. اتفاقاً چند روز از جريان جنون جابر نگذشته بود كه از سوي هشام بن عبدالملك به والي كوفه فرماني رسيد كه: «جابر بن يزيد جعفي را گردن بزن و سرش را پيش من بفرست!»
والي كوفه پس از قرائت نامه از اطرافيانش درباره جابر پرس و جو كرد. آنان گفتند: «او مردي فاضل، دانشمند و محدث و اهل بحث و نظر است، ولي اخيراً ديوانه شده و اينك در صحن مسجد همراه بچه ها، اسب سواري مي كند.» والي شخصاً موضوع را تعقيب كرد و ديد كه جابر، سوار بر چوبي شده و بازي مي كند. وقتی دید جابر در سر پیری به چه روزی افتاده گفت: «سپاس خدا را كه مرا از قتل اين مرد رهايي بخشيد.»
🔷 سال 180 تا 190 قمری
نیمه شب، بهلول با امام کاظم علیه السلام در حاشیه شهر به طور مخفیانه ملاقات کرد. بهلول گفت: «به امر شما با ده نفرشان مناظره کردم.»
-بله. خبر پیروزی تو به دربار عباسیان رسیده. این کار تو سبب از رونق افتادن تمام آن ده نفری شد که کاندید ریاست دستگاه قضای عباسیان بودند.
-بله. شکست و عجز آنها در نزد مردم و شاگردانشان محرز شد.
-به زودی این مقام را به تو پیشنهاد میکنند.
-لابد تا پس از این که مرا به این مقام منصوب کردند، بتوانند از من حکم قتل شما را بگیرند و اینگونه شیعه را وادار به امام کُشی کنند.
-هم این، و هم این که تو را سپر همه اعتراضاتی کنند که از سوی شیعیان و علویان به عباسیان میشود.
-تکلیف چیست سرورم؟
-به سیره استادت ... جابر بن یزید جعفی عمل کن.
دو روز گذشت. ماموران حکومتی با جوایز و هدایای فراوان به خانه بهلول رفتند. وقتی در زدند، فرزندش در را باز کرد.
-با پدرت ... فخر شیعیان ... قاضی القُضات عباسیان کار داریم.
-پدرم قاضی القُضات شد؟ عجب!
-چرا تعجب میکنی؟ انگار از مقام و منزل علمی و معنوی پدرت بی خبری!
-بی خبر نیستم. اما بهتر است نگاهی به پشت سرتان بکنید.
وقتی همه رو برگرداندند، دیدند بهلول لباس کهنه ای به تن کرده و مثلا بر چوب بزرگی سوار شده و او را هی میکند. فرماندهی که خیال میکرد از آن روز وظیفه اش محافظت از قاضی القُضات عباسیان خواهد بود، با تعجب پرسید: «جناب بهلول چه میکنید؟! این خلاف شان شماست!»
بهلول جواب داد: «مگر کوری؟ خلیفه بازی میکنم!»
فرمانده با تعجب پرسید: «پس کو خلیفه؟!»
بهلول اشاره به چوبی کرد که لای پایش قرار داده بود و او را هی میکرد. گفت: «اینا. الان من سوار خلیفه ام و ساعتی دیگر، خلیفه سوار من خواهد شد.»
و این چنین بود که فرمانده ناامید شد و خبر دیوانگی بهلول را به دربار رساند. و از آن روز، بهلول تا ده سال، یعنی تا سال 190 هجری، با زبان و هیبت دیوانگان، از هر فرصتی برای بی آبرو کردن عباسیان استفاده کرد تا اینکه با همان حال از دنیا رفت.
#دلنوشته_های_یک_طلبه