eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
815 ویدیو
27 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: هیچی😕مثلا امسال به لطف دوتاخواستگار بسیارنفهم وسمج ازکنکور عقب موندم چون ازاسترس وحال بد نمیتونستم بخونم...مامانم میگه حالا ازکجامعلوم سال بعدباز اینجوری نشه؟منم دلموخوش کردم که چووون ازاوناخوشم نمیومد حالم بد بود وازاین به بعد تادیدم به دلم نمیشینه دیگه ادامه نمیدم وگرنه خوشم بیاد ازطرف انشالله حالم خوبه ودرسمومیخونم(ولی الکی میگم،چون اونم استرسای خاص خودشوداره😭)
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: سلام وقت بخیر من خودم دخترم وهمه خواستگارهامو هم خودم رد میکنم به خاطر عدم تفاهم و عدم داشتن ملاک های من ولییی با اینحال زندگی من به خاطر خواستگار داغونه خییلی تأثیر میزاره رو روح و روان و رونده زندگیم من واااقعا دیگه خسته شدم ودلم دیییگه نمی خواد برام خواستگار بیاد وبه موقش اونی که قراره باش ازدواج کنم بیاد و تمام
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: پروسه خواستگاری رفتن و نه گفتن و نه شنیدن اصولا برای من خیلی سخت و طاقت فرسا شده. این خواستگاری رفتن ها خیلی تاثیر گذاشته تو زندگیم و فکرم رو مشغول کرده و تصمیم گرفتم ی سری کارهارو که نمی تونم با مشغولی های الانم انجام بدم بعد از ازدواج انجام بدم مثل درس خوندن معتقدم ی ازدواج درست و عاقلانه و آگاهانه می تونه تو رسیدن به سایر هدف ها کمک کننده باشه. اما تا موقع ازدواج خیلی قوی کار و ورزش رو پیگیری می کنم.
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: نه شنیدن صرفا در خواستگاری که نیست، انسان موقع تلاش برای رسیدن به هر هدفی بارها شکست میخوره، یا نه می‌شنوه، یا مسیرش عوض میشه و .... به عنوان مثال جستجو برای کار، قبولی در آزمون ورودی و ... اما چند تا نکته به حفظ شرایط روحی کمک میکنه ۱. توکل و اعتماد کامل به خدا هر اتفاقی که برای ما می‌افته دلیل و حکمتی داره و شکست قطعا مقدمه ای برای موفقیت بهتره مثلاً در خواستگاری بارها شده که فردی ناخواسته حرفی زده یا رفتاری کرده که منجر به برهم خوردن ازدواج شده اما بعدها متوجه شده که اگر این اتفاق نمی‌افتاد بدبخت میشد 😁 ۲. بررسی علت شکست و تلاش برای رفعش این موضوع باعث رشد فرد میشه و در نتیجه فرصت بعدی رو میتونه با شرایط بهتری انتخاب کنه ۳. مطالعه سرگذشت انسان های دیگه خصوصا انسان های موفق وقتی سرگذشت و خاطرات دیگران رو مطالعه کنیم متوجه میشیم که تنها برای ما این اتفاقات نمیافته و سرگذشت انسان های موفق هم به ما در ادامه ی مسیر و یا یافتن راه حل کمک می‌کنه
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: دقیقا من هم همین مشکل رو دارم که وقتی یه خواستگاری دارم خیلی از تایمم رو میگیره که به این فکر کنم بالاخره جوابم نه هستش یا آره بیشتر ادامه بدم یا نه و مدام روحیات فرد رو تو ذهنم تحلیل میکنم و خلاصه من پزشکی میخونم و واقعا این تازگی رو تایم درسم خیلی اثر گذاشته و واقعا نمی‌دونم چیکارش کنم و استرس هم میگیرم وقتی میبینم هر موردی که پیش میاد آنقدر بلاتکلیفم و کلا هم یه وقتایی خیلی اشتهامم کم میشه از این همه فکر کردن
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: والا که هیچی سلامت روح و روان مون به طور کامل بهم میریزه... مثلا یکی شون الان یک سال که من درب و داغون کرده در حالی که خودش سه هفته بعد از تموم شدن عقد کرد و خبرش رسید ‌.و من داغون تر ....
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: از اون جایی که قبل از اینکه خواستگاری بیاد و فرد تصمیم به ازدواج داشته باشه اون معیار های آرامش و توقع خودش رو از فرد مورد نظرش دقیق بدونه و وقتی کسی اومد فرد رو باهاش تطابق بده اگر در اون الگو گنجانده شد که میره جلو اگرم نبود که جواب منفی میده در نتیجه به زندگی لطمه ای نمیخوره
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: من بیست و چهارسالمه و حقیقتا دارم از دست خواستگارا دیوونننهههه میشم چقدر خوب که این سوال رو مطرح کردین سه ماه پیش یه خواستگاری برام اومد سه ماه دقیقا اومدن و رفتن و هزینه ی مشاوره و مهمونی ها و... ولی من از همون اول فهمیدم بااینکه پسره از من خوشش اومده بود، ولی مادره از من خوشش نیومده بود! اخه ادمای خدا نشناس سههههه ماااااه؟؟؟ من تو این سه ماه کلی مورد معرفی شد برام و همه رو رد کردم و گفتم دارم باکسی صحبت میکنم! اخرش رفتن پیش مشاور و کلی بد گفتن از من و پدرم و همه چیز رو بهم زدن! اخه شماها که تکلیفتون با خودتون مشخص نیست چرا وقت دختر مردمو میگیرید؟ چرا حالشو بد میکنید؟ از خدا نمیترسید؟ هیچی الان سه ماهه همه ی ارائه های دانشگام مونده پروپوزال و مقاله هام... بهیچکاری نرسیدم الانم بابام منو اوردن مسافرت بلکه حالم خوب بشه ولی ازبس فشار رومه و باهیچکس نمیتونم راجع بهش صحبت کنم دوبار تو همین مسافرت رفتم زیر سرم از بس فشارم پایینه... اغلب هم پسرها بمن جواب منفی میدن بخاطر شرایط زندگیم... بساط دارم بعد رفتن هرخواستگاری! اونایی که تو جلسه اول و دوم نمیپسندن هیچ مشکلی برام ایجاد نمیکنن ولی اونایی که سه جلسه تا پنج جلسه میان یه کم اعصابم خورد میشد ولی سر این یکی که سه مااااااه وقتمو گرفتن و حالمو بد کردن نمیدونم چقدر طول میکشه تا حالم خوب بشه! تا این زخم ها ترمیم بشه... من وااااقعا نمیتونم ببخشمشون! کاش خدا هم از سرشون نگذره... من بااون پسر همه ی رویاهای زندگیمو چیده بودم😭
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: یعنی واقعا موضوع خاستگاری اینقدر ممکنه رو زندگی تاثیر بذاره؟؟ 🙄😒 من که اینطور فک نمیکنم. نمیدونم شایدم اونطور که باید خاستگاری و جدی نگرفتم. یا شایدم چون هرچی خاستگار اومده تو همون نگاه اول یا نهایتا یه رب اول صحبتا فهمیدم که نظرم منفیه، هیچوقت هیچ تاثیری رو زندگیم نذاشته 😐🙄
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: واقعا نتونستم راهکاری برای این فرایند سخت و اعصاب خورد کن و رو مخِ پروسه خواستگاری و آشنایی پیدا کنم ... تعادل زندگیم بهم ریخته، از نظر ذهنی و فکری خیلی درگیر میشم، افت تحصیلی بسیار زیادی داشتم، برنامه های تحصیلی مثل مطالعه جدی برای کنکور ارشدم بهم ریخت و واقعا هرچقدر هم که میخوام مثل قبل مطالعه جدی داشته باشم اما تمرکز ندارم و سر چند دقیقه تمرکز و از دست میدم ... درواقع این فرایند کیفیت زندگیم رو خیلی تحت تاثیر قرار داده ... بارها با خودم گفتم که دیگه اجازه نمیدم کسی بهم نزدیک بشه چون نتیجه ای جز این درگیری برای من نداره، اما باز نمیشه و با نیاز به داشتنِ همراه و هم مسیر نمیتونم کنار بیام و خیلی راحت به همه اون فعالیت های قبل بپردازم از این طرفم با این شرایط واقعا الان نمیتونم فعالیت های موثر و مفیدی داشته باشم...
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: خیلی این سوال با حال من در ارتباطه! اتفاقا طی چند روز گذشته چندین مورد داشتم از دوست و آشنا و فامیل برای خواستگاری... و یه موردش خیلی جدی شد که من به معنای واقعی داغون شدم! از اقوام نزدیک بودن و تماس گرفتن برای پسرشون خواستگاری کردن! آقا پسرشون حدودا ۳۰ سالشه شایدهم بیشتر! و وقتی که اینو شنیدم واقعا گفتم چقدر بی‌رحم میتونن باشن که منو با اختلاف سنی تقریبا ۱۲ سال انتخاب کردن! اگه غریبه بودن قطعا خیلی جدی باهاشون برخورد میکردیم ولی چون آشنا بودن خیلی اذیت شدیم تا جواب منفی بهشون دادیم و من تو این مدت کلی ذهنم مشغول بود😞 بالاخره باهزار دردسر بهشون نه گفتیم و رفتار آقا پسر با خانواده‌م کلا تغییر کرد! بطوری که به پدرم محل نمیزارن! واقعا متاسفم که هنوز هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود، اینطوری رفتار می‌کنن، اگه خونه‌مون میومدن و بعد جواب منفی می‌شنیدن چیکار می‌کردن!!! و من از خواستگاری های فامیلی بخاطر همین رفتارهای بعدش خیلی اذیت شدم و واقعا برام سواله چطوری بین این موردها و زندگیم تعادل ایجاد کنم تا کمتر آسیب ببینم...
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: من ۲۶ سالمه. شش سالی هست دارم این خواستگاری ها رو تحمل میکنم. اولاش جذاب بود ولی الآن دیگه عذاب شده واسم‌. اون قسمت وابستگی ها، نه شنیدن ها، اینکه به کی نه بگی و چه جوری بگی و عواقب بعدیش یک طرف هست که اینا مال سالهای اوله... بعدش هم قوی میشی و هم یاد میگیری چیکار کنی. اما اون طرف دیگه مشکل بزرگی که وجود داره خانواده پسرها و گاهی خود پسرها هستن که اغلبشون با رفتارها و شیوه ها و بی فکری هایی که در خواستگاری رفتن واسه پسراشون به کار میگیرن، دختر و خانواده دختر رو عذاب میدن. واقعا در مورد خانواده هایی که با شعور و شخصیت هستن در خواستگاری رفتن، حتی اگه جواب اونا منفی باشه، باز اذیت نمیشم. اما تعداد این با شعور و با شخصیت ها خیلی کمه متاسفانه. نمیدونم چه جوری این شیوه ها و کارا واسه خواستگاری رفتن و زن پیدا کردن واسه پسرا، مرسوم شد. خدا خیر بده اونایی که اینقدر محترم هستن در خواستگاری رفتن و انشاء الله اونایی که اذیت میکنن، نتیجه رفتارشون رو در این دنیا و اون دنیا ببینن. خیلی دلم پُره. تنها چیزی که اخیرا آروم ترم میکنه اینه که ارتباطم رو با خدا در این مورد قوی تر کردم و به خاطر رضایت خدا صبر میکنم و مطمئنم حواسش بهم هست. باهاش حرف میزنم و آروم میشم بدون گله و شکایت البته.