هعی آقای محمدی
تنها گوش شنوایی که این ساعت شب به حرف ما گوش میده شمایید🥲
از آینده خیلی میترسم
ذهنم به شدت درگیر یه فرده😥
هرچقد هم سعی میکنم بهش فکر نکنم نمیشه😞
زندگیم خیلی پیچیده شده حس میکنم دیگه روحم تحمل این حجم از فشار رو نداره ولی و افوض امری الی الله انشاءالله که خیره
۲۲ سالمه. Boy
از یه طرف نیاز عاطفی ازدواج، از یه طرف احساس میکنم هنوز بچه امو تکیه گاه کسی نمیتونم باشم.
از یه طرف میبینمم من کارم درسته، دستتم تو جیب خودمه، اما از یه طرف اعتماد به نفس جلو رفتن ندارم.
از یه طرف کارای بزرگی میکنم، از یه طرف کارای شاید بچه گانه.
نمیدونم واقعا....!
سلام آقای محمدی
فکرم درگیر زندگی و آیندمه. تا حالا از بد ازدواج کردن میترسیدم، الان دیگه از ازدواج نکردن هم میترسم.
مشاغل مختلفی پیش روی من هستن که هم آبرومندن هم درآمد خوبی دارن اما نمیدونم برم سمت کدوم. دلم هزاران کار میخواد که در این حجم از زمان نمیگنجه.
و اینکه فن بیان ضعیفم از بزرگترین ضعف هامه اما بخاطر درونگرایی علاقه ندارم برم دنبال تقویتش.
سلام
و منی که طرفم کانال شمارو بهم معرفی کرد
حالا که بهم زدیم نمیدونم چرا با کانال شما مدام اون یادم میفته
خلاصه دوره سوگم بد می گذره بد
کاش حداقل یه پیام بده شما بزارید داخل کانال
شایدم پیام میده و شما نمیزارید
ادمین نوشت ::
ی مراجع هم داشتم کارگاه سوگ عاطفی منو خریده بود داده بود به طرف مقابل.
اون بنده خدا هم هر موقع گوش می داد یاد طرف مقابل می افتاد.
🚶♂️🚶♂️🚶♂️🚶♂️🚶♂️
سلام آقای محمدی
مبنی بر سوال قبلی که داخل کانال گذاشتید میخوام خاطراتی از خودم بگم که کمتر کسی میدونه یا براش اتفاق افتاده.
من پسرم ٢٠ سالمه و مجردم.
تا جایی که یادم میاد از ١۵ سالگی با مسائل جنسی آشنا شدم و درگیرش شدم.
از ١٨ سالگی ام کمبود نیاز عاطفی رو در خودم و زندگیم حس کردم.
نیاز عاطفی رو میتونستم کنترل کنم
اما نیاز جنسی خیلی اذیتم میکرد.
من گرم مزاجم و روزی نمیشه که به این مسائل فکر نکنم.
یادمه اوایل که میخواستم از گناه خودارضایی دور بمونم برنامه غذاییمو کنترل میکردم،زیاد ورزش میکردم،مطالعه داشتم و...
فایده داشت ولی نه زیاد.
این اواخر رسما خود زنی میکردم
اینجوری بودم که هر وقت وسوسه میشدم یا میخواستم سمت این گناه برم با یه ابزاری خودمو میزدم تا دردم بگیره و اون حسه بره.
همیشه تیغ و فندک اتمی همراهم بود
وقتایی توی خونه بودم معمولا با تیغ میکشیدم روی پوستم جایی رو انتخاب کرده بودم که درد زیادی داشته باشه(روی شکمم)
بعد که زخمش داشت خوب میشد،لخته روی زخم رو میکندم تا خوب نشه و خب اگه دوباره وسوسه میشدم پوست گردو و نمک میمالیدم رو این زخم:)
یا مچ دست چپم رو از بس با فندک سوزوندم که دیگه اون قسمت از دستم مو روییده نمیشه.
اون دوران گذشت،الان یکم بهتر میتونم کنترل کنم خودمو
ولی میخوام بگم هرکاری کردم تا جلوی خودمو بگیرم
حتی به قیمت آسیب زدن به خودم
ولی امثال این خانم های بیحجاب یا حجاب استایل رو هیچوقت نمیبخشم:)
سلام شاید باورتون نشه ولی هنوز درگیر داستان مقداد هستم
اینکه عاقبت ما چی میشه؟
و به این فکر می کنم که چی میشه که یکی از اون درجه از ایمان به کفر می رسه
ولی بعد از کلی فکر کردن احساس کردم شیطان افراد مومن رو بیشتر از راه غرور قدم به قدم از خدا دور میکنه
مثلا میگه بابا تو که خیلی خوبی لیاقت همچین آدمی رو نداری
یا تو که نماز اول وقت خونی با انجام این کار که از خدا دور نمیشی...
تو که نماز شب می خونی نیازی نیست حواست به خانواده باشه..
کار خیر برای مردم مهم تر از خانواده است...
و کلی از این موارد...
و حقیقتا خیلی درگیرم...
سلام و شب بخیر
دوستان لطفا راهنمایی کنید چطوری کانال رو ب بقیه دوستام معرفی کنم؟!
(دوستی ک میخوام بهش معرفی کنم مذهبی نیست؛ اما خیلی فانتزی داره)
لطفا کمک کنید ک اونم بیارم تو کانال فانتزیاش پودر بشه
خوندن درددلهای شبانه آدمهای مختلف بهم میگه: دختر دنیا واقعا خبری نیست
خیلی از این مراحل رو که الان یه نفر داره براش گریه میکنه، تو گذروندی!
اینی که تو براش گریه میکنی هم، یکی دیگه گذرونده... پس میگذره
به قول همسرم
خبری نیست
سختهها! بزرگ شدن و فهمیدن اینکه خبری نیست سخته
سخته، اما...
«بگذاريد و بگذريد
ببينيد و دل مبنديد
چشم بيندازيد و دل مبازيد
كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت...»
(حضرت علی علیهالسلام)
هعی نمیدونم چم شد
۸ماهه عقد کردم شوهرم از همه نظر خوبه ها
ولی پیامارو خوندم میترسم یهو عوض شه
چکار کنم اینطوری بمونه؟😂
سلام
شب تون به خیر آقای محمدی
فکر و ذکر و دغدغه م شده پیدا کردن یک مشاوره قبل از ازدواج مذهبی وخوب
که با طرف مقابلم حضوری بریم پیش شون
واقعا نمیدونم از کجا باید پیدا کنم😞🥲