دختر خانمی که افسردگی حاد دارید و بخاطرش قرص مصرف می کنید، نگفتن این مساله به خواستگارتون حق الناسه !!
40.7K
وقتی با ی آدم کنترل گر وارد رابطه میشی و اون دائما اینجوری حضور و غیابت می کنه😂
کتاب "مادران" روایت ام البنین های ایرانی است. مادرانی که باید در مقابل عظمت روحی شان تمام قد ایستاد و تحسين شان کرد. مادرانی که با خدا معامله کردند و ثمره زندگی شان را در راه اسلام اهدا کردند.
"فرشته ها حواسشان جمع است" روایت دو فرزند شهید 17 و 19 ساله است که یک نفرشان مفقود می شود.
دم روایت فتح گرم که سراغ شان رفته. چون این دو شهید به قدری سن شان کم است که نه همسری داشته اند که از عشق آسمانی شان بگوید و نه در سنی بوده اند که دخترکان عاشق پیشه با خواندن کتاب و دیدن عکس شان، عاشق شوند و کیک تولد برایشان بر مزارشان ببرند.
مادر شهید از تنهایی دوران پیری و سختی های بعد از جنگ می گوید. خواستید درد دل های ایشان را بخوانید رجوع کنید به اصل کتاب.
این اثر در یکصدو پنجاه و سه صفحه تنظیم شده است و انتشارات روایت فتح آن را به چاپ رسانده است.
با تشکر از خانم نجمه کتابچی اما، چند نکته، عکس های کتاب بدون هیچ توضیحی در انتهای کتاب آورده شده. طراحی بد و چیدمان نامناسب متن بدون حتی کوچکترین عنوانی چشم مخاطب را خسته و ذهن را کسل می کند.
در کل خواندن این کتاب را توصیه نمی کنم مخصوصا برای تازه واردها.
با خودم می گویم صدها فیلم دیدم و به این نتیجه رسیدم که ارزش دیدن نداشتند چه اشکالی دارد آدم کتابی را بخواند و همین نتیجه را بگیرد.
#مادران
#فرشته_ها_حواسشان_جمع_است
#معرفی_کتاب
از کجا متوجه میشید
علاقه ای که بهتون داره واقعیه؟
@mohammadii3
اسکار بهترین جواب هم می رسه به این پیام:
از کجا متوجه میشید
علاقه ای که بهتون داره واقعیه؟
فیالواقع بنده اصلا متوجه نمیشم بهم علاقه داره که بخوام تشخیص بدم واقعیه یا نه 😐✌️🏻
من توی کارگاه 3
(شاخص های ازدواج موفق و آگاهانه)
ی بخشی رو بصورت مفصل به این اختصاص میدم که با چه دلایلی نباید ازدواج کنیم. و حرفام مستند میشه با تجربه هایی که دوستان از خاطرات جدایی شون گفتن و الان توی کانال هست.
اتفاقا توی بخشی از این کارگاه می خوام بگم ازدواج نکنید!!
اگر فلان نگاه یا فلان انتظار رو از ازدواج دارید.
همچنان تاکید می کنم ویس های اون خانمی که در سن 19 سالگی خاطرات شون رو می گن با دقت گوش بدید. اندازه چن ساعت مشاوره ارزش داره.
برای رفتن به جایی
تاکسی اینترنتی گرفتم.
وسط خیابون اصلی بنزینش تموم شد. و خاموش شد😶
راننده گفت بذار بزنم روی گاز👨💻
زد روی گاز، ماشین روشن شد و بعد از پنج دقیقه حرکت خاموش شد😶
گفت بذار ی پمپ گاز همین کناره بریم داخلش، 2 دقیقه گاز بزنم و بریم.
گفتم: باشه🤕
گاز زد. سوار شدیم و راه افتادیم. یهو عین حالتی که ماشین محکم به جایی خورده باشه، متوقف شد.
نگو چرخ ماشین در رفت🤦♂
کوله پشتی و جانم را برداشتم و فرار کردم از کسی که نمی دونه قبل از سفر باید از سالم بودن ماشینش مطمئن بشه.
نظر یکی از دوستان در مورد تجارب جدایی افرادی که در کانال قرار دادم ::
سلام
وقت بخیر
کارگاه شماره ۳ به معنای واقعی کلمه
ژانر وحشته😶😶
جواب من:
خیلی از دوستان با خوندن تجربه جدایی ها که سر چه مسائل گاها ساده ای اتفاق افتاده دچار نگرانی شدن.
تلاش من اینه که آگاهی کارگاه به مراتب بیش از نگرانی هایی باشه که براتون ایجاد میشه.
توی این کارگاه معیارها و ملاک های بچه مذهبی ها رو برای ازدواج هم می گم و بررسی می کنم.
معده درد
رابطه تون رو که تموم می کنید
معده درد هم می گیرید🤕
چون روح و روان بهم می ریزه
جسم تون هم درگیر میشه
امشب یکی از دوستان دیگه هم ی رابطه سمی رو تموم کردن.
و وارد دوره سوگ شدن🤒🤒
کانال مشاوره پیش از ازدواج
@mohammadi2i
سلام اقای محمدی
راجع به دوران سوگ خودم بگم
من واقعا قدرت قضاوتمو از دست داده بودم قبلش
این دوپامین و سرتونین مغزم واقعا جابجا شده بود😅 هرروز یچیزی میگفتم فرداش حرف خودمو عوض میکردم
معدم از قبل یکم درد میکرد ولی کاملا وارد فاز جدید شد و تبدیل به بیماری شد
ریزش مو گرفتم و جنس موهام عوض شد
چند وقت بعدش دیدم یه تار موی سفید چند سانتی رشد کرده
و وقتی یکم از لحاظ روحی بهتر شدم اون تار مو سیاه شد
به شدددت وزن کم کردم
اینها همشون قبل از تموم کردن رابطه شروع شد چون داشتم اذیت میشدم توی اون رابطه
اینم اضافه کنم که این دوران سوگ شاید تا وقتی که ادم مناسب خودتو پیدا نکنی هر چند وقت یبار با اسم دلتنگی گازت بگیره چون بدیای طرفتو فراموش کردی و دلت تنگ شده براش
در کل خداروشکر که تموم شد احتمالا یکم دیگه ادامه پیدا میکرد چیزی ازم نمیموند😅
سلام اقای محمدی. شبتون بخیر.
راجع به معده دردی که فرمودین؛ یاد خودم افتادم. بعد فوت مادربزرگم من معده درد عجیبی گرفتم و یک هفته بعد فوتشون خواستگار پذیرفتم و چالش های خواستگاری به دردم اضافه میکرد حتی یک جلسه به خاطر حال من کنسل شد. تقریبا یک روز در میان زیر سرم بودم و خواستگار محترم هم نمیدونست چه درد جسمی ای رو دارم تحمل میکنم و پر از توقع بودن. یک جلسه از اون خواستگاری معدم چنان صدایی کرد که از خجالت آب شدم رفتم تو زمین. خب این رابطه به دوره سوگ رسید و فکر میکنم واضحه که چه بر سر معده ناتوان و جسم زخم خوردم اومد. کلی وزن کم کردم و رسما هیچ چیزی جز چای نبات نمیتونستم بخورم. تا چندین ماه من با این درد سر کردم و الحمدلله بعد سه چهار ماه کم کم خوب شدم
چه جالبه پیاما
علت تغییرات بدنم توی این ۳ ماه رو فهمیدم پس 😅
من توی رابطه سمی نبودم . صرفا آشنایی بود که داشت وابستگی ایجاد می کرد به علت شروط پدر دختر خانم بعد از دو ماه آشنایی همه چیز تمام شد .
دقیققا به مدت ۱۰ روز بدن درد داشتم . انگار تریلی از روم رد شده بود
۲ ماه معده درد ( هنوز گاها ادامه داره )
و یه عالمهههه موی سفید یهو پیدا شدن که البته الان بعد ۳ ماه خیلی کم شدن .
البته همه وزن کم کردن من زیاد کردم بی دلیل 😅