نظرات:
سلام علیکم
بنده فکر میکنم واسه اون دست از دختر خانومایی ک قصد ازدواج دارند و موارد هم کفو خودشونو اطرافشون پیدا نکردن بعد از انجام اعمال عبادی مثل نماز اول وقت ک توصیه ی بزرگان هست :
باید کمی هم خودشون دست بجنبونن.
یعنی همینجوری منتظر نشینن. الان بزرگترها هم مثل سابق (ازدواج های سنتی) خیلی تو کار واسطه گری نیستن شاید کمی ترس دارن از اینکه اون وصال ختم به طلاق بشه همه چیز بیافته گردنشون🤦♀.
البته ناگفته پیداست کار خاصی هم قرار نیست انجام بدن و قرار نیست عزت نفسی کم بشه: اما میتونن با واسطه ها ارتباط بگیرن و یا اطراف خودشون به افراد امین که مشناسن بسپرن. ازمشاوره ها هم میشه کمک گرفت ازدواج یه نیازه و برای برآوردن این نیازکمی هم بایدهمت کرد.واسه کسانی که هم کفوشون پیدا نمیشه(با تعبیر شما) گمان میکنم باید با حفظ خط قرمز ها کمی هم کوتاه بیان تا بتونن تشکیل خانواده بدن. خلاصه اینکه اهم و فی الاهم کنیم
یه چیزایی مهمتره
#دختر_۲۳
ی مورد دیگه ای رو هم که بگم
وجود اختلالات جنسی در برخی آدم هاست.
شاید بتونید در مورد مسائل جنسی صحبت کنید اما شناخت اختلالات جنسی کار شما نیست.
مثلا اگر کسی به خود ارضایی اعتیاد داشته باشه، با ازدواج درمان نمی شه و این مسئله زندگی متاهلی رو تحت تاثیر قرار میده.
امروز ایستگاه مترو تئاتر شهر
آقایی وارد مترو شد
با چاقویی در دست
فحش های رکیکی به نظام و انقلاب داد و پیاده شد.
جماعت فحاش،، چاقو بدست
می خوان انقلاب کنن
پدران شما در سازمان منافقین خلق
وقتی سال 1360 قیام مسلحانه کردن
به جایی نرسیدن
شما که 😂
توی "عقارب" سوریه بودم. یکی از بومی های منطقه به عنوان راهنما همراهم بود. داعش در "ابوحنایا" مستقر بود. شش کیلومتری داعش که رسیدیم، "ابوجاسم" چشم هایش پر از اشک شد و زار زار زد زیر گریه!!
بهم نگاه کرد و گفت: "ابوامین" می دونی اینجا کجاست؟!؟
به خونه مخروبه ای اشاره کرد.
گفت: اینجا خونه من بوده. داعش در مسیر حرکتش به روستای ما رسید. همسر من همیشه توی حیاط و کنار حوض که خنک بود می خوابید.
وارد که شدم پاهاش رو دیدم که کنار حوض خوابیده. جلو رفتم دیدم داعشی ها بهش تجاوز کردن و آخر کار هم سرش رو بریدن.
هراسان دنبال پسر سه ساله ام "جاسم" گشتم. هر کجا رو می تونستم گشتم. حیاط، پشت بوم، دشت های اطراف و حتی داخل کمد های خونه رو. خدا رو شکر کردم گفتم شاید فرار کرده! خسته و نالان گوشه ای از خونه نشستم.
از حمام صدای چک چک آب می اومد. پاهام جلو نمی رفت. به سمت حمام رفتم. دیدم پسر سه ساله ام رو با پا به سقف حمام بستن و رگ دستش رو زدن. این بچه به قدری بال بال زده که همه در و دیوار حموم خونی شده بود و انقد خون ازش رفته تا جون داده!!!
پ.ن:
یاد شهید محمد جاودانی هم بخیر! داعشی ها با موشک کورنت زدنش. کلا یک مچ پا ازش موند.
#سوال_الف
در جلسه اول خواستگاری
چه سوالاتی می پرسید و چه چیزهایی رو چک می کنید؟؟
هر چی جزئی تر بگید
بهتره