eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
23.8هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
889 ویدیو
29 فایل
تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 سفارش تحقیقات و مصاحبه از خواستگار https://eitaa.com/mohammadi2i/18921 کانال تلگرام ما t.me/mohammadi2i
مشاهده در ایتا
دانلود
868.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا پسر خیلی توجه و حمایت میکرد یه روز خیلی واضح و جدی ، فیس تو فیس بهش گفتم هدفت چیه ازین کارا چرا حرفتو نمیزنی 😁 درست حدس زدین الان همسرمه دوماهه عقدکردیم 😁
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
328.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منم تو یه سفر یه هفته ای عاشق یکی از همسفرامون شدم خیلی با خودم کلنجار رفتم که بگم بعد از شش ماه فکر و خیال بالاخره بهش پیام دادم و از حسم گفتم ولی در جواب پیامم گفت که اصلا به ازدواج فکر نمیکنه و شرایط شغلیش اجازه ازدواج نمیده و وقت برای این جور کارا نداره خلاصه منم سعی کردم با این اتفاق کنار بیام شش ماه بیشتر از این اتفاق نگذشته بود که با دوستم ازدواج کرد جالب اینجاست که این دوتا اصلا همو نمیشناختن به واسطه شغل آقا پسر من آقا پسر رو به دوستم معرفی کردم که کارش رابیوفته و طی انجام این کار یکاری کرد آقا پسر عاشقش بشه و باهاش ازدواج کنه
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
559.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتم بهش گفتم و قبول نکرد اما این مهم نیس مهم اینه که رااااااااااااااحت شدم یه شب مثه آدم نداشتم رسما خر شده بودم اما الان که از بیرون به خودم و اون نگاه میکنم میبینم هیچ نقطه اشتراکی نیست حتی کلی اختلاف بود.😐
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
530.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام من دوبار تجربه کردم یکیش تو سن هفده سالگیم بود که جواب رد شنیدم و البته خیلی خوشحالم بابت این موضوع چون بعدا فهمیدم اصلااا هیچ وجه تشابهی بینمون نبود و حس خودم هم حس دوست داشتن نبود دومیش همین اخیرا بود که اول ناشناس پیام دادم و وقتی فهمید چادریم گفت با چادریا آبش تو ی جوب نمیره بعد اینکه شناخت منو چند بار ازش پرسیدم نظرشو ولی جواب درست حسابی بهم نداد اخرم بعد دو سه روز چت کردن معمولی پیام های آخرمو حتی سین نزد و همینطوری موند....
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
561.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوسش داشتم می‌فهمیدم اونم دوستم داره ولی جلو نمی‌اومد و می‌دونستم به خاطر تفاوت‌ سن معکوسمون هست. کم کم ابراز علاقه مستقیم کرد ولی خواستگاری نکرد. خیلی بهش فضا دادم و چراغ سبز دادم که بابا من اوکی‌ام با این موضوع، بیا جلو... 😄 خلاصه جرأت نکرد و دیگه من یه شب تا صبح پای واتساپ نگهش داشتم و به یک روشی ایشون رو هدایت کردم به سمت خواستگاری... و بله الان کنارم دراز کشیده داره کار میکنه که قسط بده 😁 بعدها بارها و بارها بهم گفت تو این قضیه رو مدیریت کردی و بهش سر و شکل دادی دمت گرم
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
437.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من رفتم بهش گفتم بعد رفتیم تو رابطه ، یکی دوسال همینجوری هی بودیم و هی کات بعد یکی از خانواده فهمید ، گفت بهش بگو بیاد جلو وگرنه تموم کن و خوب نیست آخرشم اومد بنده ی خدا چندین ماه هم خاستگاری اومدن و اخرش من گفتم نه، چون اصلا ادم زندگی من نبود .. نمیدونم چرا ولی کنارش خوشحال نبودم ، اذیت بودم آرامش نداشتم نمیدونم متوجهید چی میگم یا نه. جدی چرا به حرف یه دختر نوجوان گوش کرده بود و نفهمیده بود این دوست داشتنش یه کراش ساده و مسخرس؟! دلم براش میسوزه
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
660.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من عاشق پسر هم محله ای مون شدم ،اما ایشون منو ندیده بودن من دیده بودم بعد پیج اینستاگرامشون رو پیدا کردم و به صورت ناشناس بهش پیام دادم و مستقیم و رک ابراز علاقه کردم بعد ایشون به من گفت که من کسی رو ندارم تو زندگیم که این حرفارو به من بزنه و کلی التماسم کرد که بگو کی منم گفتم 🤦‍♀️ بعد تقاضای عکس کردن گفتن من مشتاقم شماره ببینم و من عکس ندادم یه روز تو خیابون اتفاقی دیدمشون و متاسفانه اون لحاظات رو ابرا بودم و به شدت صمیمانه و با احترام زیادی سلام و احوالپرسی کردم بعد رفتم خونه بهش پیام دادم من بودم بعد گفت که آره من نامزد دارم و تو جای خواهرمی اینسری خیلی پرو شده بود دیگه اون پسر مودب نبود بعد من یه چیزایی گفتم پسره برگشت به من فحاشی و بی احترامی شدیدی کرد اصن من برگام ریخته بود 🍃 و منو تهدید کرد و من به شدت حالم بد شد عین بید میلرزیدم خیلی ترسیده بودم تا زمان عقدش حالم خیلیی بد بود بعد ۴ ماه عقد کرد ۳ روز پشت سر هم گریه هامو کردم و تامامم دیگه بهش فکر نکردم.
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
زمان: حجم: 3.03M
این صوت رو با دوستان به اشتراک بذارید 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
452.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجی وقتی یادم میاد که واسه کیا و چیا غصه خوردم و حتی گریه کردم و عمرمو تلف کردم یاد این حرف عین صاد میوفتم: ما باید گریه کنیم که چه غصه‌های حقیری خوردیم🖤...
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
495.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبراش رسیده بود که پسر عموم میخوادتم ولی من میدونستم که ابمون تو یه جوب نمیره مستقیم رفتم گفتم دوسم داری؟ گفت اره گفتم من دوستت ندارم 🙄
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدار دانشجویی با حضرت آقا در ماه مبارک رمضان بود. به تشکل ما اعلام کردن ی نفر رو برای سخنرانی معرفی کنید. بچه ها گفتن تو برو صحبت کن. بنا به دلایلی نپذیرفتم✋😶 مدل صحبت من بشدت انتقادی و با صدای بلند بود. احساسم این بود در مقابل آقا نباید بلند صحبت کنم. چون معتقد بودم و هستم که "ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است" . یکی دیگه از بچه ها انتخاب شد. روی متن سخنرانی اش چن روز کار کردیم. رفت و نطق خوبی رو ارائه داد. صحبت هاش که تموم شد برای دست بوسی آقا جلو رفت و از آقا خواهش کرد که اگر متاهل شد، عقد شون رو آقا بخونن. ایشان هم قول مساعد دادن. بعد از چن وقت هم ازدواج کرد و آقا تلفنی عقدشون رو خوندن. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: این خاطره رو گفتم تا سوال بعدی کانال رو مطرح کنم.
۱۴ مرداد ۱۴۰۳