نظرات:
سلام
مادر بسیار بسیار دلسوزی دارم
اما تا میایم با همدیگه صحبت کنیم بحثمون میشه
میدونم بر میگرده به نداشتن حس همدلی نسبت به هم
اما هیچ کدوممون یا حداقل منکه میدونم کاری براش انجام نمیدم
نظرات:
سلام
الحمدالله رابطه خوبی با پدر و مادرم دارم
اما یه مشکلی هست و اونم اینه که حرف بقیه واسشون مهمه مثلا اگه یکی بگه الان نباید دخترتون ازدواج کنه یا اینکارو کنه روشون اثر میزاره و من واقعا نمیدونم چطوری باید سر بعضی مسائل باهاشون صحبت کنم تا قانعشون کنم
تا یچی میگم میگن تو هنوز بی تجربه ای...
نظرات:
سلام
به خاطر اختلاف سن زیاد با پدرو مادرم اصلا تفاهم نداشتم خیلی اذیت شدم و میشم همیشه و خب ارتباط احساسی ام نداریم طبیعتا
ولی خب جایی خوندم که روح ما قبل از تولد این خانواده و شرایط رو انتخاب کرده و باید یه جوری به این وسیله به رشد رسید و از این وضعیت برای تکامل بهره برد سخته ها به این راحتی که میگم نیست ولی تنها راهی که من تونستم خودم رو قانع کنم تو این شرایط
نظرات:
سلام خدا رو شکر
مامان بابای با درکی دارم بسیار با محبت و دلسوزن
ولی در حدی راحت نیستم باهاشون ک همه ی حرفامو بزنم بهشون
از نظر عاطفی محبت شون رو تو عمل همیشه نشون دادن ولی تو کلام ن خیلی
و اینک مثلا کلی محبت میکنن ولی با یه دعوا کردن همه ی اون مهربونیا رو خراب میکنن😕
نظرات:
سلام
الحمدلله رابطه خوبی باهم داریم
منو خوب میفهمن و درک متقابل خوبی داریم.
البته در گذشته یه مشکلات کوچیکی با پدرم داشتم که خداروشکر برطرف شد.
با مادر رابطه خیلی خوبی دارم و در مورد همه چیز باهم صحبت میکنیم.
نظرات:
سلام در رابطه با سوالتون
تو حالت عادی خوبه هرچی بخوام دارم تو رفاه کامل ام و محدود نیستم تو هیچ چیز
ولی از هم دیگه هیچ درکی نداریم ینی اونا اصلا حرف منو متوجه نمیشن
باهم راحتیم در حد حرف اون حرفا به عمل برسه باید هرچی خودشون میگن همون باشه
محبت میکنن هیچ کمبودی تو رابطه عاطفی پدر و مادری ندارم ولی از یه جایی به بعد ادم به عواطفی نیاز داره که توسط پدر و مادر اون نیازها برطرف نمیشن
وقتی میبینم خواسته هام براشون مهم نیست
واقعا دیگه محبت شونم ارزشی نداره
از نوع و مدل رابطه تون با پدر و مادرتون بگید. و این که این ارتباط چه تاثیری تا الان روی ازدواج تون گذاشته؟
من یه نفرو دوست داشتم و سه سال باهم در ارتباط بودیم نه برای دوستی و سرگرمی و هوس برای ازدواج و خب خواسته هردومونم به قاطعیت رسیده بود و به توافق رسیدیم که با خانواده در جریان بذاریم خانواده پسر پذیرفت و پاپیش گذاشتن ولی خانواده من اصلا برا من حرمت نذاشتن و ارزش قائل نشدن که بزارن بیان خونه اونا خیلی اصرار کردن ولی خانواده من با بی احترامی اونارو رد کردن
بنا به اجبار خانوادم منم قطع رابطه کردم و اونم بعد ۶ماه رفت ازدواج کرد
من ادم معتقدی هستم و اولین و اخرینم بود حقیقتا ولی اونی که از هر طرف تخریب شد من بودم و حتی دست به خودکشی هم زدم🙂
جالب اینجا بود که وقتی فهمیدن اون ازدواج کرد منو اذیت میکردن با رفتار شون با تیکه هاشون که دیدی اون دوست نداشت اگه واقعا میخواست باید به پات میموند
ولی خب اون پسره غرور داره وقتی خانواده من همه راه هارو براش بستن اون باید چیکار میکرد!
نظرات:
سلام آقای محمدی
متاسفانه میانه ام با مادر و پدرم خوب نیست
اصلا سن و سال منو درک نمیکنن متاسفانه
دیگه واقعا از لحاظ روحی داغونم
هربار قراره یه خاستگار برای من بیاد ما یا دعوا تو خونه داریم
اصلا این ازدواج من شده معظل😔😔
خستم از دست پدر و مادرم از اینکه هر خاستگاری میاد اولش میگن ما کاری نداریم تصمیم با خودته ولی اصلا این طور نیست هربار خاستگارامو به یه دلیل رد میکنن دیگه واقعا خستم از این وضعیت
فرزند هم یه سری حق و حقوق داره گفتم هیچوقت پدر و مادرمو حلال نمیکنم بخاطر اینکه دائما خاستگارامو رد میکنن
22 سالمه ولی توی این 22 سال هیچوقت دست از پا خطا نکردم هیچوقت مثل هم سن و سالام به دنبال دوستی با جنس مخالف نبودم
حالا که میخوام ازدواج کنم پدر مادرم مانع شدن 😔😔😔مگه منم چقدر میتونم جلوی خودمو بگیرم
هیچوقت حلالشون نمیکنم 😭😭😭😭😭😭
نظرات:
سلام
در مورد رابطه با پدر و مادر
من خودم خیلی باهاشون خوبم
و دوس دارم همش بغلشون کنم و ابراز محبت
ولی خب مامانم خوشش نمیاد😂
ولی اونقدرا راحت نیستم
و حقیقتا اگه مشکلی داشته باشم میترسم بهشون بگم،چون اهل زدن سرکوفتن هر دوتاشون 😐😐
و این شده دغدغه واسم که شوهرم خدای نکرده اینطوری نباشه طوری که نتونم همه چیمو براش بگم....
و اینکه از لحاظ فکری و باور ها که فرسنگ ها متفاوتیم و اصلا درک نمیکنیم همو
مثلا مامانم و بابام دوس دارن ازدواج کنم و یه خانوم خونه داره همه چی تموم باشم ولی من رویاهای دیگه ای دارم.
نظرات:
دوستان چرا انقدر منفی به پدر مادر ها نگاه میکنن اخه
دختر باید بلد باشه قِلقِ پدر مادرشو پیدا کنه
پدر منم همچین ادم خوش اخلاقی نیست
کم کتک و دعوا و تحقیر و... ازش ندیدیم
و گاهی حتی کار ما دختراش به افسردگی هم رسید
برای ازدواج هم گاهی پدرم انقدر توی خواستگاری به طرف بی احترامی میکردن که
یا خیلی اذیت کردن و حتی جهیزیه و... هم کلا ندادن
ولی اول توکل
دوما کمی سیاست دخترانه
من و پدر و مادرم خیلی قبلا از هم دور بودیم
اما الان با مامانم یه رفیق درجه یکیم
و خیلی همو دوست داریم و درک میکنیم
رابطمم با پدرم خیییلی بهتر شده☺️
پدر و مادر آدم بهترین نعمتی هستن که خدا بهمون داده
کاش قدرشونو بدونیم
و بلد بشیم چجوری باید باهاشون ارتباط بگیریم
و سن و.... رو بهونه نکنیم
یه لحظه به بچه هایی که بی پدر و مادر بزرگ شدن فکر کنید
نهایت درده!!!
نظرات:
سلام وقت بخیر جناب محمدی
در رابطه با سوال اخر که تو کانال فرمودین من ارتباط بسیار صمیمانه ای با مادرم دارم،در واقع یه دوست هستیم با هم
همیشه همه ی مشکلاتم باهاش درمیون گذاشتم
رابطه عاطفی خیلی خوب با پدر و مادرم بالاخص مادرم دارم...
تو محیط کارم خیلی اوقات این امکان وجود داشت به گناه بیوفتم و همین گناهها هم مبتونست باعث ارتقا شغلم بشه ولی هیچ زمانی علاقه ای به گناهها نداشتم و همین هم باعث شد که تعداد خواستگارام زیاد بشه و افراد علاقه به ازدواج با من داشته باشند
حتی زمانی که خارج از استان درس میخوندم برعکس خیلی از دانشجوها علاقه داشتم زودتر کلاسم تموم بشه و برگردم پیش خانوادم
ارامش کامل دارم پیش خانواده بالاخص مادرم
هر زمانی باهاش درد و دل میکنم ارامش پیدا میکنم
بقول یکی از همکارام که مشاور هم هستند،من اینقدر با مادرم رابطه عاطفی دارم که نیازی به ارتباط با نامحرم(گناه)پیدا نمیکنم ،چون خلا عاطفی ندارم
وقتی یه نامحرم پیشنهاد ارتباط دوستانه باهام میده حالت تهوع بهم دست میده،باوجود اینکه اون نامحرم موقعیتهای بسیار خوبی داره و ارزوی خیلی از دخترا هست که باهاش ارتباط دوستانه بگیرند...
البته همش برمیگرده به لطف خدااااا
سلام اقای محمدی درمورد سوالتون
پدر بنده هم جانباز اعصاب و روان هستند ولی فرشته است...مادرمم همینطور...
نمیگم هرچی توزندگی خواستم داشتم من از بچگی خیلی حسرت هابه دلم مونده ولی عاشقانه پدرمو دوست دارم شرایطشونو درک میکنم و سعی میکنم درکنار مادرم حواسم به ایشون و زندگیمون باشه
پدر من از اون نوع که کسی رو بزنند یا چیزی بشکونند نیستن خداروشکر،البته خب همه ی این سال ها مرتب قرص مصرف میکنند و تحت نظرپزشکشون هستند، فوق العاده قلب مهربونی دارند فقط زندگی باهاشون یه سری مراقبت هایی میخواد که ماعادت کردیم مثلا زیاد توجمع ومهمونی وعروسی نمیتونن بمونن ،صدای تلویزیون از یه حدی بلندتر باشه اذیت میشن،بیشتر از بقیه میخوابن ومسائلی از این دست...
کلا صدا وهیجان واسترس بالا براشون خوب نیست...خیلی از مسائل اقتصادی یا موضوعات خونه رو من و مادرم حل میکنیم ونمیزاریم متوجه بشن که اذیت نشن.
مثلا توسفر اربعین بنده لحظه به لحظه کنار پدرم بودم که خدایی نکرده همو گم نکنیم یا کاری داشتن کنارشون باشم.
من به پدرم افتخار میکنم وبه مادرم.خدمت بهشون جهاده همیشه این دید رو داشتم ودارم براهمین بی نهایت دوسشون دارم...ازخدا میخوام سایشون همیشه بالاسرم باشه
سلام
وقتتون بخیر
با خوندن پیاما هم غصم گرفت و هم متاسفانه کمی دلم اروم گرفت که فقط من نیستم که تو بعضی مسائل توسط پدر و مادرم درک نمیشم و کارمون به بحث میکشه و بعد بحث وقتی به حرفایی که زدم فکر میکنم عذاب وجدان خفم میکنه😔
ولی بازم هر لحظه خداروشکر،
درسته مقایسه اصلا خوب نیس ولی وقتی پدر و مادرم رو با خاله ها و عموها و دایی هام مقایسه میکنم میگم خداروشکر که پدر ومادرم همینان، با اون یکی ها هرچند یه خصوصیات خوب دیگه دارن ولی باز یه ایراد بزرگ دیگه دارن که نمیتونم باهاشون بسازم.
خدا خوب میدونه که منو داده به این خانواده.
تو دعوا و بحثا یه جوری دعوامون میشه که هرکی از بیرون ببینه یا بشنوه میگه اینا دیگه باید هفته ای قهر باشن، ولی بعد یک ساعت که یادمون میره دوباره اوضاع بهتر میشه و سر نمازام دعایی که همیشه دارم از عمر من خدا کم کنه بذاره رو عمرشون
اینا رو گفتم که اخرش بگم، من تمامی پیاما رو درک میکنم، ولی بازم ته تهش که فکر کنیم میبینیم هیچی پدر و مادر نمیشه حتی همون بدش.