eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
809 ویدیو
27 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: من بیست و چهارسالمه و حقیقتا دارم از دست خواستگارا دیوونننهههه میشم چقدر خوب که این سوال رو مطرح کردین سه ماه پیش یه خواستگاری برام اومد سه ماه دقیقا اومدن و رفتن و هزینه ی مشاوره و مهمونی ها و... ولی من از همون اول فهمیدم بااینکه پسره از من خوشش اومده بود، ولی مادره از من خوشش نیومده بود! اخه ادمای خدا نشناس سههههه ماااااه؟؟؟ من تو این سه ماه کلی مورد معرفی شد برام و همه رو رد کردم و گفتم دارم باکسی صحبت میکنم! اخرش رفتن پیش مشاور و کلی بد گفتن از من و پدرم و همه چیز رو بهم زدن! اخه شماها که تکلیفتون با خودتون مشخص نیست چرا وقت دختر مردمو میگیرید؟ چرا حالشو بد میکنید؟ از خدا نمیترسید؟ هیچی الان سه ماهه همه ی ارائه های دانشگام مونده پروپوزال و مقاله هام... بهیچکاری نرسیدم الانم بابام منو اوردن مسافرت بلکه حالم خوب بشه ولی ازبس فشار رومه و باهیچکس نمیتونم راجع بهش صحبت کنم دوبار تو همین مسافرت رفتم زیر سرم از بس فشارم پایینه... اغلب هم پسرها بمن جواب منفی میدن بخاطر شرایط زندگیم... بساط دارم بعد رفتن هرخواستگاری! اونایی که تو جلسه اول و دوم نمیپسندن هیچ مشکلی برام ایجاد نمیکنن ولی اونایی که سه جلسه تا پنج جلسه میان یه کم اعصابم خورد میشد ولی سر این یکی که سه مااااااه وقتمو گرفتن و حالمو بد کردن نمیدونم چقدر طول میکشه تا حالم خوب بشه! تا این زخم ها ترمیم بشه... من وااااقعا نمیتونم ببخشمشون! کاش خدا هم از سرشون نگذره... من بااون پسر همه ی رویاهای زندگیمو چیده بودم😭
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: یعنی واقعا موضوع خاستگاری اینقدر ممکنه رو زندگی تاثیر بذاره؟؟ 🙄😒 من که اینطور فک نمیکنم. نمیدونم شایدم اونطور که باید خاستگاری و جدی نگرفتم. یا شایدم چون هرچی خاستگار اومده تو همون نگاه اول یا نهایتا یه رب اول صحبتا فهمیدم که نظرم منفیه، هیچوقت هیچ تاثیری رو زندگیم نذاشته 😐🙄
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: واقعا نتونستم راهکاری برای این فرایند سخت و اعصاب خورد کن و رو مخِ پروسه خواستگاری و آشنایی پیدا کنم ... تعادل زندگیم بهم ریخته، از نظر ذهنی و فکری خیلی درگیر میشم، افت تحصیلی بسیار زیادی داشتم، برنامه های تحصیلی مثل مطالعه جدی برای کنکور ارشدم بهم ریخت و واقعا هرچقدر هم که میخوام مثل قبل مطالعه جدی داشته باشم اما تمرکز ندارم و سر چند دقیقه تمرکز و از دست میدم ... درواقع این فرایند کیفیت زندگیم رو خیلی تحت تاثیر قرار داده ... بارها با خودم گفتم که دیگه اجازه نمیدم کسی بهم نزدیک بشه چون نتیجه ای جز این درگیری برای من نداره، اما باز نمیشه و با نیاز به داشتنِ همراه و هم مسیر نمیتونم کنار بیام و خیلی راحت به همه اون فعالیت های قبل بپردازم از این طرفم با این شرایط واقعا الان نمیتونم فعالیت های موثر و مفیدی داشته باشم...
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: خیلی این سوال با حال من در ارتباطه! اتفاقا طی چند روز گذشته چندین مورد داشتم از دوست و آشنا و فامیل برای خواستگاری... و یه موردش خیلی جدی شد که من به معنای واقعی داغون شدم! از اقوام نزدیک بودن و تماس گرفتن برای پسرشون خواستگاری کردن! آقا پسرشون حدودا ۳۰ سالشه شایدهم بیشتر! و وقتی که اینو شنیدم واقعا گفتم چقدر بی‌رحم میتونن باشن که منو با اختلاف سنی تقریبا ۱۲ سال انتخاب کردن! اگه غریبه بودن قطعا خیلی جدی باهاشون برخورد میکردیم ولی چون آشنا بودن خیلی اذیت شدیم تا جواب منفی بهشون دادیم و من تو این مدت کلی ذهنم مشغول بود😞 بالاخره باهزار دردسر بهشون نه گفتیم و رفتار آقا پسر با خانواده‌م کلا تغییر کرد! بطوری که به پدرم محل نمیزارن! واقعا متاسفم که هنوز هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود، اینطوری رفتار می‌کنن، اگه خونه‌مون میومدن و بعد جواب منفی می‌شنیدن چیکار می‌کردن!!! و من از خواستگاری های فامیلی بخاطر همین رفتارهای بعدش خیلی اذیت شدم و واقعا برام سواله چطوری بین این موردها و زندگیم تعادل ایجاد کنم تا کمتر آسیب ببینم...
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: من ۲۶ سالمه. شش سالی هست دارم این خواستگاری ها رو تحمل میکنم. اولاش جذاب بود ولی الآن دیگه عذاب شده واسم‌. اون قسمت وابستگی ها، نه شنیدن ها، اینکه به کی نه بگی و چه جوری بگی و عواقب بعدیش یک طرف هست که اینا مال سالهای اوله... بعدش هم قوی میشی و هم یاد میگیری چیکار کنی. اما اون طرف دیگه مشکل بزرگی که وجود داره خانواده پسرها و گاهی خود پسرها هستن که اغلبشون با رفتارها و شیوه ها و بی فکری هایی که در خواستگاری رفتن واسه پسراشون به کار میگیرن، دختر و خانواده دختر رو عذاب میدن. واقعا در مورد خانواده هایی که با شعور و شخصیت هستن در خواستگاری رفتن، حتی اگه جواب اونا منفی باشه، باز اذیت نمیشم. اما تعداد این با شعور و با شخصیت ها خیلی کمه متاسفانه. نمیدونم چه جوری این شیوه ها و کارا واسه خواستگاری رفتن و زن پیدا کردن واسه پسرا، مرسوم شد. خدا خیر بده اونایی که اینقدر محترم هستن در خواستگاری رفتن و انشاء الله اونایی که اذیت میکنن، نتیجه رفتارشون رو در این دنیا و اون دنیا ببینن. خیلی دلم پُره. تنها چیزی که اخیرا آروم ترم میکنه اینه که ارتباطم رو با خدا در این مورد قوی تر کردم و به خاطر رضایت خدا صبر میکنم و مطمئنم حواسش بهم هست. باهاش حرف میزنم و آروم میشم بدون گله و شکایت البته.
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: تاثیر گذاری روی روند کار و زندگی آدم با توجه به طول دوره خواستگاری(فاصله بین تماس ها و جواب دادن ها، فاصله بین جلسات و رفت و آمدها) و نحوه برخورد خانواده مقابل، می‌تونه متغیر باشه. به تجربه آدم هم بستگی داره. هرچه تجربه بیشتر، پس لرزه‌های خواستگاری کمتر
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: سلام وقتتون بخیر من دخترم و خواستگار زیادی نداشتم البته قبل تر ها که زیر هجده سالم بود خیلی تماس میگرفتن😐 که خب به خاطر سنم رد میشدن الان هم دو سری با دونفر حرف زدم از طرف اونا نه شنیدم و اصلا برام اهمیتی نداشت و خیلی خوشحالم که انقدر با شعور بودن که معطل نکردن و جواب نه رو گفتن بهمون از طرفی اونقدری خودم رو قبول دارم که میدونم قرار نیست زندگی با رفت و آمد آدمها تموم بشه و یا حالمو بد کنه. قطعا نگرانی طبیعیه اما اون شدت که زندگی رو مختل کنه خیر. خواستگاری و ازدواج هم بخشی از زندگیه و همش نیست کاش دخترهامون اونقدری خودشون قبول داشته باشند که با نه شنیدن آقا پسری بهم نریزند و بپذیرند اون ها هم حق دارند نپسندند و قرار نیست ما مورد قبول همه باشیم هرچیزی به وقتش اتفاق خواهد افتاد🙂✨
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: سلام خدا قوت ب این نتیجه رسیدم ک مختل کردن برنامه ها و درگیری ذهن و... صرفا هدر دادن وقت و عمرمه و عملا کاریست بیهوده😃 خواستگار اومد خوش اومد میسنجی ببینی بهت میخوره اوکی پیش میری، نمیخوره خدافظ✋ ناگفته نماند ک بنده زخم خورده ام😄 بعد اون جریان تبدیل شدم به یه آدم خونسرد و بی خیال تجربه ای ک پختت کنه و قوی ترت کنه رو میپسندم😉
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: وای چ موضوع بجا و به موقعی رو مطرح کردید😭😭 من الان دقیقا وسط این قضیه ام یک ماه دیگه کنکور ارشد دارم و افتادم وسط اشنایی و خاستگاری و رفت و آمد با اقا پسری که تازه ازش خوشمم اومده و خانوادم برخلاف خاستگارهای قبلی ایشونو خییییلی تایید میکنن دیگه یکی نیست ذهن منو جمع کنه😐😐 شاید 70% تایمی که بیدارم، پشت میزم و خیره به کتابامم، اما کلا ذهنم پیش حرفای اون اقا و بالا و پایین کردن موقعیت و شخصیتشه😕😕 هی به خودم میگم به خودت بیا، حیفه انقدر خوندی این یه ماهو نخونی همش هدر میره، ولی باز بعد 5 دقیقه همون آش و همون کاسه😑😑 کاش میشد ادم زندگیشو مرحله به مرحله پیش ببره، نه اینکه همه مراحل یهو باهم سرت هجوم بیارن🤧
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: پسرایی که به من بخورن دهه شصتن، خواستگاری رفتنشون بیشتر شبیه تاب زدنه، میرن می‌تابن ببینن سیندرلا پیدا میکنن یا نه! این ویژگی مهلک ایده‌آل گراییِ اونا، داشت منم هلاک می‌کرد، چون من می‌نشستم بعد از جلسه اول دوم کلی وقت و زندگیمو میذاشتم و طرفو تحلیل میکردم، اما اونا یه زنگم نمی‌زدن! خلاصه الان یه راه نجات یافتم، بعد از صحبتا، اگه جوابم منفی بود که هیچی، اگه مردد یا مثبت بودم زیاد بش فکر نمی‌کنم مگه اینکه پیگیر شن، پیگیرم نشن میگم بیخیال اینا اگه بگیر بودن تا الان یکیو گرفته بودن‌😂
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: من که خیلی ذهنم درگیر میشه از موقعی که زنگ میزنن تا آخرش چه اونا جواب منفی بدن یه جوره که چرااا مگه من چم بود و از این چیزا اعتماد به نفس آدم میاد پایین چه ما جواب منفی بدیم بعدش کلی عذاب وجدان که نکنه اشتباه کردم نکنه پسر خوبی بود من سخت گرفتم و از این چیزا بخدا خیلی ازدواج سخت شده😫 مخصوصا اگه با یکی چند جلسه پیش بری که دیگه خیلی سخته قشنگ یک ماه تراپی میخواد برگردی به روز اول به پسر ها هم بگید نظرتاشون رو بگن بدونیم فقط ما دخترا انقدر درگیر میشیم یا اونام اینجوری ان؟!
✅ نظرات دوستان در مورد سوال شماره 34: سلام آقای محمدی متاسفانه بعضی از خواستگارا یه کاری میکنن آدم پشیمون میشه از اینکه قبول کنه و بره بقیه رو حتی یک بار ببینه من برای اولین بار که قبول کردم برم یک نفرو ببینم و ایشون هنوزم که هنوزه دست از سر من برنداشته ، باعث شده هم چشم خودم بترسه هم خانواده ام ، خانواده امم قبول نمیکنن من برم هرکسی رو ببینم چون فکر میکنن ممکنه این اتفاق آقا پسر دوباره تکرار بشه تا حالا هیچ خواستگاری ذهن و روانم رو بهم نریخته این یکی ولی چرا اما چیزی که بهم کمک کرد مشورت کردن با بقیه بود و اینکه از خدا خواستم راه رو نشونم بده و نگاه کردم به حالم دیدم وقتی توی رابطه ام با این آدم حالم خوب نیست و شاید همین دلیل کافی باشه برای ادامه ندادن و در نهایت با شما صحبت کردم و واقعا نیاز داشتم یه متخصص هم بهم بگه باید چیکار کنم ولی خب اون آقا پسر هنوزم دست برنداشته 🤦🏻‍♀️