#سلامت_باشید
هیچ وقت یادم نمی ره
ی بار ی خانمی برام 128 دقیقه صوت فرستاده بودن و در انتها نوشته بودن
لطفا نظرتون رو بهم بگید
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
اقای محمدی سلام
دلمون برای اونیکه میخواست کمد بشه تنگ شده...
یه حالی ازش بپرسین ببینیم کجاست
به آرزوش رسید یا نه؟!
#ارسالی_مخاطب
#کمد
#تخفیف_ویژه
#مهلت_24_ساعت
#عید_قربان
به بهانه عید هر کدوم از کارگاه های زیر رو که خواستید می تونید با 20 درصد تخفیف تهیه کنید.
اگر هم هر شش کارگاه رو با هم تهیه کنید شامل 25 درصد تخفیف میشه.
#کارگاه_یک
نقش و اهمیت به دل نشستن و ظاهر طرف مقابل در ازدواج
قیمت عادی 110 تومن
قیمت با تخفیف 88 تومن
#کارگاه_دو
نقشه راه خواستگاری و چگونگی طی کردن دوره شناخت پیش از عقد
قیمت عادی 130 تومن
قیمت با تخفیف 104 تومن
#کارگاه_سه
شاخص های ازدواج موفق و آگاهانه و اجتناب از ازدواج های پر ریسک و پر خطر
قیمت عادی 160 تومن
قیمت با تخفیف 128 تومن
#کارگاه_چهار
سوگ عاطفی و چگونگی طی کردن دوران بعد از اتمام رابطه عاطفی
قیمت عادی 160 تومن
قیمت با تخفیف 128 تومن
#کارگاه_پنج
سوالات خواستگاری
قیمت عادی 200 تومن
قیمت با تخفیف 160 تومن
#کارگاه_6
مهارت های زندگی مشترک
قیمت عادی 250 تومن
قیمت با تخفیف 200 تومن
کارگاه 16 تیر آماده میشه
قیمت هر شش کارگاه در حالت عادی 1010 تومن
امروز با تخفیف 770 تومن
(دوستانی که قبلا هر کدوم رو تهیه کردن از مبلغ کل کسر میشه)
دوستانی که مایل هستن هر کدوم از کارگاه ها رو تهیه کنن به خانم شجاعی پیام بدن
@F_Shojaeeii
ادمین نوشت ::
من معتقدم تا ابتدای رابطه هستید و عقل و منطق تون کار می کنه، حواس تون رو جمع کنید!!
داخل رابطه برید به جایی می رسید که دیگه بیرون آوردن تون از ی رابطه سمّی کار حضرت فیله!!
مکرر در مکرر مراجع دارم. خودش می دونه بدردش نمی خوره. خودش می دونه به ازدواج نمی رسه، خودش می دونه خانوادش مخالفن.خودش می دونه از این پسر، شوهر خوب در نمی یاد اما نمی تونه بیرون بیاد.
#حضرت_فیل
#چسبندگی_عاطفی
#آب_از_سر_گذشت
#کو_گوش_شنوا
#کوه_کندن_از_دل_کندن_آسون_تره
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
ادمین نوشت ::
خدا رحمت کنه مادر بزرگم رو.
بچه که بودم. بهم هزار تومن می داد و می گفت برو نون بخر. سوار دوچرخه می شدم و با هزار تومن 33 تا نون لواش می خریدم با ی پلاستیک. می نداختم روی فرمون دوچرخه و بعدم ی کم سبزی خوردن می خریدم و بر می گشتم.
من بچگی خیلی اذیت می کردم. خیلی شر و شور بودم. از دیوار راست بالا می رفتم. نور به قبرش بباره. حتی یکبار این زن منو دعوا نکرد. حتی ی بار سرزنشم نکرد. همش می گفت "بچه هام نور چشمم هستن، این ها پسرن و باید اَجَل گَری* کنن و قوی باشن تا بعدا نون زن و بچه رو بدن".
چقد ی زن می تونه خوب باشه. چقد شب های جمعه دلتنگش میشم.
ایشالا پای سفره حضرت زهرا مهمون باشی. دوستت دارم و به یادتم❤️
خدا همه گذشتگان رو رحمت کنه.
*اَجَل گَری یعنی اذیت کردن یا عذاب دادن
#خاطرات_خود_نوشت
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
خانمی بهم زنگ زدن
می گن: "دو هفته با پسری آشنا شدم
می خوام باهاشون عقد کنم"
بهشون گفتم: من با دو هفته آشنایی دوست انتخاب نمی کنم، شما چجوری با دو هفته شوهر انتخاب می کنید؟؟
چقد توی کارگاه شاخص های ازدواج موفق و آگاهانه براتون صوت گذاشتم از زبان آدم هایی که طلاق گرفته بودن.
دختر خانمی که می گفت:" ی نفر نبود به من احمق بگه، چطور با 7 جلسه صحبت کردن، شریک 70 ساله انتخاب کردی؟ "
#خودم_نوشت
#مشاور_آسیب_پذیر
@mohammadi2i
67.2K
بخشی از تجربیات دوستانی که جدایی رو تجربه کردن و همه رو توی کارگاه شماره 3 از زبان خودشون آوردم.
#کو_گوش_شنوا
عرض سلام و احترام
سر مسئله ای در مدت یکماهِ عقد کار داشت به جدایی میرسید تو ماشین فریاد میزدن
تو زن منی،
زندگی منی تورومیخوان از من بگیرن،
پیام میزدن به پدرم لطفا بذارین باهاتون حرف بزنم،من عاشق دخترتونم
روز بعدش پیام زدن آقای فلانی وکیل من هستن باهاشون در تماس باشین😐،(دیگه نه من همسرشون بودم نه زندگیشون نه هیچی...
#عدمِ_ثبات_هیجانی
#ارسالی_مخاطب
اصرار میکرد اجازه بدیم بیاد خواستگاری، به واسطه پیامی داده بود که بده من بخونم نوشته بود سلام خانوم زیبا و با حیا و خوش قامت😂( چون اسمتو بلد نیستم) اگر قبول کنی ازدواج کنیم اون وقت من برات طلا میخرم، میوه میخرم🤦♀️میریم رستوران، میبرمت قشم و کیش🤕 حیف نیست تو اون خوابگاه باشی من این خوابگاه🤮... خیییلی نوشته بود، میخواست خانوادشو با هواپیما بیاره خواستگاریم🤭🤭
بعد که بعد از کلی تماس و پیام و اصرار باز گفتیم نه، گفت به چیه دخترتون مینازید سنش بالاست🤣🤣
تازه علت گیر زیادش این بود که اون شبی که توسل کرده بود به حضرت معصومه(س) منو دیده بود..
#عدمِ_ثبات_هیجانی
#ارسالی_مخاطب
من وقتی خوندم پیام رو که خواستگارش چادرشو سه باااااار بوسیده
#ارسالی_مخاطب
ادمین نوشت ::
(قسمت اول)
خوابگاه که بودم ی هم اتاقی داشتم به اسم "ستار" که زیاد دختر بازی می کرد.
هر ماه هم ی بار توی سالن خوابگاه داشت سر ی دختر داد می زد که چه غلطی کردی و می کُشمت و..
شبا هم که می خوابیدم تختش بالای تخت من بود. تا صب ی نفس پچ پچ می کرد. دیگه انقد از این کارا کرده بود که براش عادی شده بود.
ستار ارشد مدیریت آموزشی بود. قرار بود بچه های مردم رو بعدا آموزش بده🤣🤣🤣🤣.
شبا که می خواستیم دور هم بشینیم و شام بخوریم، دوست دخترش زنگ می زد. دوستش دانشجوی ارشد اقتصاد تهران بود.
دوست دخترش که زنگ می زد، ستار صداش رو می ذاشت روی بلندگو و گوشی رو می ذاشت وسط سفره.
حالا شما فرض کنید چهارتا پسر😶🌫 دور سفره نشستن و صدای این دختر هم داره پخش میشه. این دختر هم شروع می کرد حرف زدن و کل داستان روزش رو تعریف می کرد. که کجا رفته و چیکار کرده. وقتی هم به اوج داستان می رسید ستار بهش می گفت: "ای دهنت سرویس!!"
45 دقیقه این دختر ی نفس حرف می زد و ستار هم نهایتا 3 تا 5 بار بهش می گفت: "ای دهنت سرویس!!"🤣
خلاصه برای ما حکم رادیو رو داشت. هر وقت می خواستیم شام بخوریم به ستار زنگ می زد اونم گوشی رو می ذاشت وسط سفره😅
خلاصه که به دوست پسرا تون اعتماد نکنید
#خاطرات_خود_نوشت
#ای_دهنت_سرویس
#ستار
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
@mohammadi2i