eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - shoor 3 - shahadat imam hasan askari 1398 - banifatemeh.mp3
3.44M
#درخواستی #مداحی_شهدایی 🍃قلب من به شوق اسمتون تپیده 🍃کوچه کوچه قلبم بنام شهیده 🎤 #بنی #فاطمه
27[shia-leaders.com].mp3
7.06M
#درخواستی #کربلایی_مهدی_رسولی🎤 #شهدا_مدافع_حرم⚘ #(شور حماسی برای شهدا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندوقتی است خوب می فهمد شهر من ، غربت شهیدان را زمزمه میکنند در گوشم کوچه ی بی شهید ، بم بست است #سیدرضانریمانی
4_6039541148588966549.mp3
5.52M
#کربلایی_حنیف_طاهری🎤 🔴 #مناجات زیبا باخدا(خجالتم نده...)
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آخرین آمادگی برای ظهور 👈🏻 تا این مسئله را درک نکنیم؛ لایق حکومت امام زمان(عج) نخواهیم شد ... #تصویری #استاد_پناهیان
مداحی آنلاین - در روى تو ميبينم مهر رخ سرمد را - محمود کریمی.mp3
5.88M
🌸 #میلاد_پیامبر_اکرم (ص) در روی تو میبینم مهر رُخ سرمد را 🎤 #محمودکریمی 👏 #سرود 👌فوق زیبا
4_5922406292231554427.mp3
5.18M
#حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه🎤 🌸 #سرودزیبا (ماه اومده...) 🌸ویژه #ولادت_پیامبراکرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(جلسه ۲۱) وقتی اینها را پیش روی پدرت نهادند، اشک در چشمانش حلقه زد، دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود: - خدایا! به اهل بیت من برکت عنایت کن. و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرفهایشان گلی است مبارک گردان. خداوند بر مقام تو در نزد خویش بیفزاید فاطمه جان که برترین زنان عالم بودی و به کمترین مایحتاج از زندگی، قناعت فرمودی. من دنیا را پیش از ازدواج، طلاق گفته بودم و سختی دنیا در مذاقم عین حلاوت بود، اما تو، دختری که در سن جوانی، در سن آرزوهای شیرین، پا به خانه من می‌نهادی، چگونه آن همه سختی را بر جان خویش خریدی و لب جز به مهر و دهان جز به شکر نگشودی. زیستن با کسی که به دنیا جز با دیده‌ی غضب نمی‌نگرد ساده نیست. حتما کسی چون فاطمه، چون تو باید که زیستنی اینچنین سخت و طاقت سوز را بتواند. یادم نمی‌رود آن روز را که پس از دو روز، تلاش و خستگی و گرسنگی به خانه آمدم، گفتم: - فاطمه جان! چیزی برای خوردن در خانه هست؟ تو شرمسار و مهربان گفتی: - دو روز است که هیچ چیز در خانه برای خوردن نبوده است و کودکان دو روز است که جز گرسنگی، هیچ طعام ندیده‌اند. گفتم که: - چرا در این دو روز هیچ نگفته‌ای؟ گفتی: - تو اگر می‌داشتی، حتم به خانه می‌آوردی، من شرم می‌کنم از تو چیزی بخواهم که در دست و توان تو نیست. من شرمسار آن همه شکیبایی و مهربانی شدم و از خانه درآمدم تا حتی اگر شده با قرضی، چیزی فراهم کنم و به خانه آورم. از همسایه‌ای یک دینار وام گرفتم و به سمت بازار رفتم تا برایتان خوراکی تهیه کنم، در راه، مقدار را دیدم. هوا عجیب گرم بود، از خورشید، آتش می‌بارید و از زمین شعله‌های حرارت می‌جوشید. از سر و روی مقداد، عرق می‌ریخت و پیدا بود که گرسنگی رمق راه رفتن را از او گرفته است. گفتم: - مقداد! در این گرما، به چه کار از خانه درآمده‌اتی؟ گفت: - از من بگذرید ای ابوالحسن و از حال من نپرسید. گفتم: - برادرم محال است که از حال تو بی‌خبر بمانم و بگذرم. باز امتناع کرد و عاقبت در مقابل الحاح من تسلیم شد و گفت: - صدای گریه‌ی گرسنگی زن و فرزندانم را تاب نیاوردم و از خانه بیرون زدم بدین امید که شاید خدا فرجی کند و گشایشی مرحمت فرماید. ان شاءالله ... ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ✍🏻 سید مهدی شجاعی
(جلسه ۲۲) بغضی که در گلویم نشسته بود ترکید و اشک، پنهای صورتم را گرفت. آن یک دینار را به مقداد دادم و گفتم: - تو از من نیازمندتری. از شرم دستهای تهی به خانه بازنگشتم، به مسجد پناه بردم، نماز را به پیامبر اقتدا کردم. پس از فراغت از نماز پیامبر دستم را گرفت و به من فرمود: علی‌جان! مرا به خانه‌ات مهمان می‌کنی؟ چه می‌گفتم؟ پیامبر خود طالب تشرف بود و ما جز گرسنگی در خانه، هیچ نداشتیم. سکوت، تنها یاور شرمساری من بود که در آن لحظه هیچ کلام به کار نمی‌آمد، پیامبر سئوال خویش را مکرر فرمود و اضافه کرد: - یا بگو که بیایم، یا بگو که نیایم، چرا سکوت می‌کنی؟⁉️ دل را به دریای خلق محمدی زدم و گفتم: شرمسارم ولی بیایید. دست در دست پیامبر روانه‌ی خانه شدیم و من تمام راه نه از گرما که از شدت شرم، عرق می‌ریختم. رفته بودم که برای سفره ی خالی طعام بیاورم و اکنون مهمان می‌آوردم. وقتی به خانه آمدیم قامت تو در محراب، افراشته بود و از کاسه‌ای در کنار سجاده‌ی تو، بخار مطبوع طعام برمی‌خاست. طعامی که به یقین دنیایی نبود. تو بر پدرت و من سلام کردی و به استقبال آمدی. پیامبر تو را در آغوش گرفت، دست بر سر و رویت کشید و گفت: - چگونه‌ای دخترم؟⁉️ تو دو روز تمام گرسنگی کشیده بودی و شاهد گرسنگی کودکانت بودی، رنگ رویت از ضعف زرد بود و در پاهایت توان ایستادن نبود... اما گفتی: - خوبم پدر. بسیار خوبم پدر. وای که تو چه صبور و مهربان بودی. من گفتم: - این طعام از کجاست فاطمه جان. به جای تو پدرت پاسخ فرمود: - این بدل آن یک دینار توست که به مقداد بخشیدی، تازه این غذای بهشتی، جزای دنیای توست، باش تا پاداش آخرت. سپس اشک در چشمان پدرت نشست و فرمود: - شکر خدای را که تو را به منزله‌ی زکریا و فاطمه‌ام را به منزله‌ی مریم ساخت که برایشان از بهشت طعام می‌آمد. 👌تو در خانه‌ی من اینگونه صبوری کردی و دم برنیاوردی... ان شاءالله ... ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ✍🏻 سید مهدی شجاعی
#روزتون_مهدوی 💚 #اللهـم_عجل_لولیڪ_الفرج