فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب سخنرانیی!؟ این بزرگوار کیه؟ چه نفس گرمی داره! ماشاءالله.این حرفها را باید روزی یکبار شنید. حتما تا آخر باید شنید.
🇮🇷🕊⚘🇮🇷🕊⚘🇮🇷
❌ وضعیت شیعیان در آخرالزمان
🔺 امام علی سلام الله علیه : در آخرالزمان شیعیان ما همانند وضعیت یک انبار گندم را خواهند داشت. که آن را آفت بزند و صاحب انبار آنها را بیرون میآورد و آن قسمتهایش را که آفت زده دور میریزد و بقیه را داخل انبار قرار میدهد و این کار مجددا آنقدر استمرار پیدا میکند تا جایی که به اندازه مشتی از آن گندمها بیشتر سالم باقی نمیماند.
📚 منبع: غیبت نعمانی، باب۱۲
https://eitaa.com/joinchat/3662676477C549f858caa
هدایت شده از کلیپ تربیتی
اول هفته تون زیبا 🌸
🌸الهی خانه ات
🌸آباد باشد
🌸تمام غصه ات
🌸بر باد باشد .....!
🌸الهی هرچه
🌸خواهی را بیابی
🌸ز تقدیرت جهان
🌸دلشاد باشد .....!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روسیه با انتشار فیلمی حملات هسته ای به آمریکا را شبیه سازی کرد.
🔵#نبرد_آخر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3310223917C506c0dd2d1
سلام مجدداً به اطلاع می رسانیم آز اول ماه پر خیر و برکت مبارک رمضان سفره افطاری ساده پس از نماز جماعت مغرب وعشا باکمک شما مومنین ،خیرین بزرگوار در حسینیه امام خمینی ره واقع درفلکه سوم یازدهم شرقی قدیم بر قرار است جهت کمک به رونق سفره مشارکت شما در ثواب افطار روزهداران شماره کارت مجموعه ارسال میگردد دوستان مشتاق همراهی بفرمایند
6273#8170#1000#1265
موکب علی ابن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ پشت پرده عجیب بی حجابیهای اخیر
نقشهای شوم برای حمله به ایران
#ماه_امید
#بهار_قرآن
#همپای_طوفان
@basijshahidbabaie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سفره افطار نیست
این سفره روضه ست
پر غم اذون مغرب
آه از این اذون مغرب
💎 مراسم پر فیض زیارت عاشورای هفتگی به یاد شهدای گرانقدر
🌷رضاقلی تاج الدینی
🌷قربانعلی دودانگه
🌷محمود امانی
🌷صاحبعلی دوستی
🌷علی اکبر خواجه بچه
🌷سیدعابدین موسوی
🌷حسین مقدسی مشعوف
🌷صیاد صفری
🌷محمدنصیرحسنلو
🌷غفارچلبی
برگزار میگردد.
🎙بابیان: حجت الاسلام محسن نعمتی زاده
🎤 با نوای گرم
حاج محسن نراقی
🗓 دوشنبه ۲۸اسفند ماه ۱۴۰۲
🕰 بعد نماز جماعت مغرب و عشاء
⬅️ فردیس، فلکه سوم، انتهای خیابان ۱۱ شرقی قدیم،
🕌 حسینیه امام خمینی رضوان الله علیه
🚩 هیئت محبان الائمه علیهم السلام رزمندگان فردیس
📲 آدرس کانال_ عضو شوید 👇
https://eitaa.com/mohebbanallemmehfardis
هدایت شده از عبدالله شجاعی
⭕️ماجرای دیدار «حسین» و «منیژه» پس از ۱۸ سال
۲۰ اسفندماه زادروز حسین لشگری از خلبانهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پس از ۱۸ سال اسارت در عراق به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیرشده و آخرین اسیر آزادشده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانیترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است.
لشگری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد.
از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید.
در طی سالهای اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چندماهه بود، چشمانتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش درباره آن روزهای سخت مینویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچههایش نامه مینوشت.
تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوشآمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس کردم با من راحت نیست و موقع صحبتکردن سرش را پایین میاندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.»
منیژه اما همچنان چشم انتظار است: «خلبانها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند میکشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر میآمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشتهاند. اعلام نمیکنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم.
چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزادههای خلبان. بیشترشان میگفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمیدانیم او را کجا بردند.»
منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفتوآمدم به منزل آزادهها و شنیدن جوابهای مشابه خسته شده بود. یک روز گفت «مامان، بسه دیگه! خودت میفهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟»
علی راست میگفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزادههایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. میخواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه میگفت که «او را دیدهام»، امیدوار و خوشحال میشدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق میشدم. غذا نمیخوردم. شبها یک ساعت هم خوابم نمیبرد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشتهاند.»
منیژه لشگری روزهایش را دراضطراب و بیخبری طی میکند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی میگیرند و میگویند که حسین لشگری اجازه نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه میرسد که در آن نوشته شده بود: «من زندهام ... نمیدانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمیدانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی مینویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت مینویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.»
منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه مینویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ میخورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.»
در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاسها میشود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند.
فردای آن روز همه به فرودگاه میروند و لحظه دیدار بالاخره میرسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش میکردند. یکی آویزانش میشد، یکی دستش را میگرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس میکردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی میگردد. فقط به او خیره شده بودم.
هدایت شده از عبدالله شجاعی
صدایی بلند گفت: لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه! دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربینهایشان دویدند. روبهروی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: خوبم! پیشانیام را بوسید و یکدفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. در همین دقایق، خبرنگارها چند بار دورم جمع شدند؛ تلق تلق عکس میانداختند. پرسیدند: خانم لشگری، در این لحظه احساستون چیه؟ جوابی ندادم؛ فقط سکوت کردم. چقدر این سؤال برایم رنجآور بود. خسته شده بودم. سرگیجه و سردرد داشتم. به این نوع شلوغیها عادت نداشتم.
سالهای سال زندگی ساکت و خلوتی داشتم. ما سه نفر انگار در یک تصادف شدید ضربه سختی خورده باشیم و بعد از هجده سال از کُما بیرون آمده باشیم. فقط احتیاج داشتیم ساعتها بنشینیم و به یکدیگر نگاه کنیم؛ ببینیم از لحاظ ظاهری چه تغییری کردهایم تا یخمان آب شود و بعد تازه بتوانیم با هم صحبت کنیم. تعجب میکردم در آن جماعت انبوه هیچکس این را نمیفهمید ...»
فصل جدیدی از زندگی حسین و منیژه آغاز شد؛ این بار با رنگ و بویی دیگر.
اما زندگی مشترک مجدد آنها ۱۱ سال بیشتر طول نکشید. سرلشکر حسین لشگری بامداد دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت و منیژه لشگری هم ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.
به راستی که برخی ها چه رنج های جانفرسایی که برای این آب و خاک نکشیده اند!!
یادونام همه شهدا و ایثارگران جاودان و گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💧وضو درمانی‼️
🔸چه اسراری در وضو وجود دارد؟
🔸آیا با وضو میشود بیماری ها رو درمان کرد؟
🔸بهترین روش برای کاهشاسترس چه است؟
🔸هر عضوی در وضو چند ثانیه باید شسته بشود؟
👤حکیم محسن#اسماعیلی
#وضو_درمانی
#استرس
#طهارت_کاربردی
https://eitaa.com/joinchat/3662676477C549f858caa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان این کلیپ توسط اینستا حذف شد نشر بدید به همه ی گروههاوکانالهاتون عاقبتتون بخیر 🖍️🖍️🖍️
📣 اطلاعیه مراسم
گردهمایی خادمیاران رضوی
🔰سیره رضوی اخلاق رضوی
🎙 سخنران
حجت السلام والمسلمین فضلعلی
🎤 قرائت زیارت امین الله و مداحی
حاج محسن نراقی
چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳
🕔ساعت ۵ بعد از ظهر
همراه با سفره افطاری
حسینیه فدائیان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
#همه_خادم_الرضاییم
#خدمت_رضوی_البرز
#خدمت_رضوی_فردیس
https://eitaa.com/khedmatrazvi_fardis
روابط عمومی دبیرخانه کانونهای خدمت رضوی شهرستان فردیس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 گردان داش مشتیها ...
⚪️ یه حدیث جدید:
الشهداء شمرون افضل من شهداء جنوب تهرون😂
▫️حتما ببینید...
♦️هرچند که دیدید، ولی ارزش چند بار دیگه دیدن رو هم دارد.
خاااک کفش این مشتیها بر سرر و هیکل بی خاصیت هر چی سالوس سیاست باز از چپ و از راست😉😉😉😉
#گردان_داشها
اللهم الرزقنا مع ال داش مشتیاااا لات لوتهاااای کار دُرُس😢😢😢🌷🌷🌷
سلام امید قبولی طاعات وعبادات در سال جهش تولید بامشارکت مردم بر همگی مبارک انشاالله عاقبت بخیر باشین
#عملیات_فتح_المبین
بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۱ با حضور در یادمان منطقه عملیاتی فتح المبین خطاب به جوانان:
«...عزم راسخ شما، هوشمندی و بصیرت شما، ایستادگی و قاطعیت و شجاعت شما میتواند همهی دشمنان را هرچند بظاهر بزرگ و نیرومند باشند، به شکست بکشاند.»
بنا به گفته حاج علی کرمی از یادگاران دوران دفاع مقدس: دوم فروردین سالروز عملیات غرور آفرین فتح المبین است.
یاد و خاطره رشادتهای رزمندگان البرزی به فرماندهی سردار عزیز و شهید زنده، #حاج_علی_فضلی درتیپ المهدی(عج) و شهدای گرانقدر این عملیات را گرامی می داریم.
عملیات فتحالمبین در ساعت ۳۰ دقیقه روز دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۶۱ با رمز یا زهرا(س) آغاز و تا ۱۰ فروردین ۱۳۶۱ بطول انجامید.
در مجموع، عملیات فتحالمبین باعث آزادسازی حدود ۲٫۴۰۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای اشغالی نوسط دشمن، شامل آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغال شده منطقه غرب شوش و اندیمشک، همچون سایت ۴ و ۵ رادار، دهها بخش و روستا و چندین جاده ارتباطی مهم در استان خوزستان و خارج شدن پایگاه هوایی دزفول از دید و تیر مؤثر دشمن شد.
بسیاری بر این باورند که این عملیات نقطه عطف جنگ تحمیلی است، که در نهایت منجر به بیرون راندن نیروهای بعثی از بخش بزرگی از خاک خوزستان شد.
🌹 نثار ارواح طیبه شهدا صلوات...
گروه خادمین مردمی شهدای فردیس :👇
https://eitaa.com/joinchat/982450520Cda6879c7b0
کانال معبر شهدا👇
@shohada_fardis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبر حضرت خدیجه (س) و فرزندش قاسم.
🌷 امام صادق (عليه السلام) فرمودند :
✍ إنّ اللّه َ تبارَكَ وتعالى يقولُ : ما مِن شَيءٍ إلّا وقد وَكَّلتُ مَن يَقبِضُهُ غَيرِي، إلّا الصَّدَقةَ؛ فإنّي أتَلَقَّفُها بِيَدِي تَلَقُّـفا .
👌 خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد : هيچ چيزى نيست مگر اين كه كسى را مأمور گرفتن آن كرده ام بجز صدقه كه آن را با دست خودم به سرعت مى ربايم.
📚 بحار الأنوار ، ج۹۶ ، ص۱۳
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/3662676477C549f858caa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️جنگ رسانه ای امیرکبیر را زمین گیر کرد!
https://eitaa.com/joinchat/3662676477C549f858caa
♨خطاب به مسئولین
✍امیرالمومنین امام علی(ع): پیشوایان حق، باید در خوراک و پوشاک، مثل تهیدستترین فرد مردم باشند و با چیزی که مردم، قدرت تهیهاش را ندارند، خود را متمایز نسازند؛ تا وقتی تهیدستان، آنها را دیدند، نسبت به وضعیت خود از خدا راضی باشند و وقتی توانگران، آنان را دیدند، بر فروتنی و شکرگزاری آنها بیفزاید.
📚نهج السعادة، ج ۲، ص ۴۹
🌺🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌺
🔻عمامه عاریتی؟!
✍حکایتی شیرین و عبرتآموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (ع) در حرم به آقا امیر المؤمنین میگوید:
آقا ما داریم بر میگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا میکرد. سه ماه هم ایشان کربلا میماند. جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. شب خواب سید الشهداء (ع) را میبیند که میفرمایند:
شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا. میفرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 سالهای نشسته، عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد میشوی، این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج میشود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است.
حاج شیخ میفرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه من عاریتی است و رفت
از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید: دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه دو امام، با این دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم میگوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). میگوید: دنبال من بیا. در کوچه پسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
اینجا خانه من است، فردا طلوع فجر وعده دیدار من و شما همین جا. میرود داخل و در را میبندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام
ایشان میفرماید: لحظهشماری میکردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. میخواست به من بگوید:
شیخ عبدالکریم حائری!
▫️ مرجعیت،عاریتی است
▫️ ریاست،عاریتی است
▫️ خانههایتان،عاریتی است
▫️پولهایتان،عاریتی است
▫️وجودتان،عاریتی است
▫️سلامتیتان،عاریتی است.
▫️هر چه میبینید،عاریه است و امانت است.
دل به این عاریهها نبندید