eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
312 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
دانلود آهنگ جدید امید فخر بنام یا حسین.mp3
4.6M
❤️ ترانه بسیار زیبا تقدیم به شهدای کربلا 🎤 امید فخر ❤️ سلام ارباب 👌 موسیقی مناسبتی #شب_جمعه ❤️💔❤️💔❤️💔
🍹 عصرآدینه تون زیبـا 🍋 امیـدوارم 🍹 ساعاتی مملو از 🍋 عشـق و ایثار 🍹 دقایقی لبریز از مهربانی 🍋 و پر از خیر و برکت 🍹 در انتظارتون باشه🙏
خاطره ای از حمیدآقا❣ آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم🌹🌹🌹یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم😔😔انتخاب کردیم .... بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم😭😭😭😭هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصویری 🎥 💠👈 تلاوت سوره احزاب آیات 40 تا 44 با نوای دلنشین #شهید_محسن_حاجی_حسنی_کارگر
ڪــلام‌شهـــید : همیشه ڪاری ڪن ڪه اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مـــردم !! #شهید_ابراهیم_هادی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدمت روح خدا عرض ارادت میکنم با علمدار ولایت باز بیعت میکنم گر حضرت سید علی از من بخواهد جان وتن سر به پایش مینهم غسل شهادت میکنم 👌👌☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 سلام صبح روز شنبه شما بخیر السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یارب العالمین ⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇⬇ چه چیزهایی هستند که انسان درقیامت باحسرت ازآن یاد می کند؟ ياليتني كنت ترابا النبا : ۴۰ ای کاش من خاک بودم. يقول_ياليتني قدمت لحياتي الفجر : ۲۴ ای کاش پیشاپیش عمل خیری می فرستادم." ياليتني لم اوت كتابيه الحاقة : ۲۵ ای کاش نامه مرا به من نداده بودند. ياويلتى ليتني لم أتخذفلاناخليلا الفرقان : ۲۸ ای کاش فلان را دوست نمی گرفتم. ياليتنا أطعنا الله وأطعنا الرسولا الاحزاب : ۶۶ ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و از رسول پیروی کرده بودیم. یاليتني_اتخذت مع الرسول_سبيلا سوره : الفرقان ۞ آیه : ۲۷ ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود ، در پیش گرفته بودم. پس تا زنده‌ایم آنها را بر آورده کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کرده‌ام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» بی‌خیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد می‌رود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چه‌جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. 🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانش‌آموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد می‌داد و جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید، چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم»