ای احمدیان به نام احمد صلوات
هردم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)💫 🌟
#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)🌺
#مبارک_باد✨💫🌟
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🕊🍃
[• #شـبهاے_بلھبرون🌙 •]
.
.
•/• میگنچرامیخواےشهــید بشی؟!
+میگم،دیدیدوقتـےیهمعلّمودوستدارے
خودتو میڪشـے توڪلاسش نمره²⁰بگیری. . .
ولبخند رضایتش دلتو آب ڪــنھ ؟!
منم دلم برا لبخند خدام تـنگشده(:
-میخوامشاگرداولڪلاسشبشم🙂
🕊| #شهید_باشیم
.
.
🌷سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🍃🕊
#حدیث 📃 | #انگیزشی 💪🏻
امام صادق عليه السلام:
[ هيچ گاه پيامبر خدا درباره چيزى كه گذشته بود، نمى فرمود: كاش غير اين بود. ]🐾
براى رسيدن به موفقيتهاى چشمگير بايد از ای کاش ها دست برداريد!🍃
{ ای کاش شانس فلانى را داشتم🌵
ای کاش شرايط بهتر بود 🌱
ای کاش ديگران اعصابم را خُورد نكنند 🌴
ای کاش خانواده ام مرا درك مى كردند 🍀
ای کاش جاى فلانى بودم 🌱
ای کاش پارتى داشتم 🌱
ای کاش در گذشته اين اتفاق نيفتاده بود 🌱
ای کاش فلان كشور یا فلان شهر بودم }🌿
ای کاش ها رو از زندگیتون حذف کنید😉 و با توکل به خداوند متعال، تلاش کنید به بهترین موفقیت ها برسید. 💁♂🌸
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
👌چهار دسته را در هر صورت شفاعت می کنم
▪️قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم: أربعة أنا الشفيع لهم يوم القيامة ولو آتوني بذنوب أهل الأرض: المعين لأهل بيتي والقاضي لهم حوائجهم عندما اضطرّوا إليه، والمحبّ لهم بقلبه ولسانه، والدافع عنهم بيده.
🔸پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم می فرمایند: چهار دسته هستند که روز قیامت من از آنها شفاعت میکنم، گرچه با گناه تمام اهل زمین بیایند: آنان كه به اهل بيت من كمك كرده اند، و كسانى كه هنگام احتياج حوائج آنها را برآورده كرده اند، و آنها كه به قلب و زبان خود با اهل بيت من دوستى كرده اند، و كسانى كه از ايشان با نيروى خود دفاع نموده و آنها را حمايت كرده اند.
📚الخصال: ۱۹۶/۱ ح۱،
📚أمالي الطوسي: ۳۷۶/۱،
#من_محمد_را_دوست_دارم
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
#تلنگرانہ🍃✨
- زمانےڪهعڪسشهدا روبهدیوار اتاقم چسبوندم ،
ولےبهدیواردلمنہ!!
- زمانےڪهاتیڪتخادمالشهدا و ... رو سینهاممیچسبونم.،
اماخادمپدر و مادرخودمنیستم !
- زمانےڪهاسممتوےلیستتماماردوهاے جهادے هست ،
ولےتوےخونهخودمونهیچڪارے انجام نمیدم !
- زمانےڪه براے مادراےشهدا اشڪ میریزم ،
اماحرمت مادر خودم رو حفظ نمیڪنم !
- زمانےڪهفقط رفتن شهدا رو میبینم ،
ولےشهیدانه زیستنشون رو نه!
#بـہخودمـونبیایمیڪم✨
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
دانۺآموز"
فہمیدهسیزدهسالہبوداما..."°
#شهید_فہمیده🌿🕊'•
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☀️ صــــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
🕊زیــــ🕌ـــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان🕊
🕊الهـــــــــــــے آمیــــــن🕊
التمــــــاس دعــــاے فــــرج🕊🌹
🌹🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊🌹
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌺نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند:
💎به بهشت رفتم، دیدم سه جمله بر سر درِ آن با طلا نوشتهاند:
🔹نخست: خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد (ص) فرستاده اوست.
🔸دوم: آنچه از پیش فرستادید (اعمال صالح) یافتید، و آنچه مصرف کردید، سودش (در دنیا) بردید، و آنچه رها کردید (از ارث و میراث و مال اضافی بر نیاز فرزندان) از دست دادید.
🔹سوم: امتی که گناه میکند و پروردگاری که میبخشاید.
📚نهج الفصاحه
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
#پیامبر_رحمت
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
#امامزمانتمیبینهها...❤🌈
مذهبی بودم📿
کارم شده بود چیک و چیک!📸
سلفی و یهویی..🤳🏻
عکس های مختلف با چادر و روسری لبنانی!🧕🏻
من و دوستم یهویی توی کافی شاپ☕️
من و زهرا یهویی گلزار شهدا🥀
من و خواهرم یهویی سرخه حصار🎈
عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..😌
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..😇
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!👏🏼
دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها😻
از نظر خودم کارم اشتباه نبود🙌🏿
چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!✌️🏾
کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!😶
کلافه از این صف طویل مزاحمت...😞
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!🧐
چشمم خورد به کتابی..📚
رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..🕸
هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف.. "سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکی من...📚🤩
#ابراهیم هادی خودمان..😊
همان گل پسر خوشتیپ..🧔🏻
چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..🤵
شکست نفس خود را..🙅🏻♂
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه.. ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ اینستا و پستها📱
نگاهی انداختم به کامنتها🙄
80 درصدش جنس مذکر بود!!!👱🏻♂
با احسنت ها و درودهای فراوان!🤠
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!🙌🏿
دایرکت هایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی..😺
عجب حجب و حیایی...😼
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده 😏
عجب قند و نباتی ای جان!😙
از خودم بدم امد😖
شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..😔
شهید هادی کجا و من کجا!🙄
باید نفس را قربانی میکردم..😔
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم ها...🎈
پست ها را حذف کردم و نوشتم ، از شهدا و پرورش نفسشان...
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
°•♡
ضاحڪاً مستبشرا...
ســࢪداردلها♥️✨
#اَللهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُمْ
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت_پنجم 📚 هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از #درد به خودم میپیچ
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_ششم
📚 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشت زدهام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم میآورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلیام را صدا میزند :«زینب!»
احساس میکردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!»
📚 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این #قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این #قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد.
دستان #وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه #ایرانیها جاسوسی میکنه!»
📚 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری #نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم.
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربیاش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند که از هجوم #وحشت بین من و مرگ فاصلهای نبود و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این #رافضی حلال است.
📚 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد :«هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو #فتوا بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانهاش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمیکردم زنده ماندهام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات #طلوع آفتاب به طلایی میزد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس میلرزیدم و او حیرتزده نگاهم میکرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید و میترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد :«شما #ایرانی هستید؟»
📚 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی #مردانه دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!»
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم که سعد آمد.
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی میخوای؟» در برابر چشمان سعد که از #غیرت شعله میکشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی میکنی اینجا؟»
📚 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینهاش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن #مسجد فریاد کشید :«بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟»
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :«#وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»
📚 سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونهاش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...» و او میدید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا #خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!»
دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش میلرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش #پناهمان داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل #دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزادهام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ