#سیاست_روز
سردار سلامی: دشمن تنها شکست را مقابل ایران تجربه کرده است
جانشین فرمانده کل سپاه:
🔹همه شیاطین ریزودرشت عالم دشمن ایران بوده و تمام ابزارهای خود را به کار گرفتند تا ملت ایران را سرخورده کنند اما تنها در رؤیای کودکانه خود میتوانند بر ملت ایران پیروز شوند.
🔹آمریکا با تحریم گسترده جهانی و ایجاد جنگ روانی و عملیاتی به دنبال فشار به مردم و قرار دادن مردم مقابل نظام ایران بوده و هر کاری میکند تا ملت ایران را به خیابانها بکشانند اما آگاهی، شرف و غیرت مردم ایران درس بزرگی به دشمن داد.
🔹دشمنان ما دیگر توان راه رفتن نداشته و خسته هستند و نمیتوانند حرکتی انجام دهند اما در مقابل، ملت ایران به تکامل رسیده و دشمنان از افزایش قدرت ایران بیم دارند.
🔹تلاطم اقتصادی زودگذر است و آنچه میماند توان و اراده ملت ایران است که در مقابل دشمن ایستادگی میکنند، اکنون ملتهای جهان به این رسیدهاند که باید با ایران با زبان احترام صحبت کنند و متوجه شدهاند که ملت ایران تسلیم نمیشود.
🔹 دشمن میخواهد با نوسان نرخ دلار ایران را به زمین بزنند اما ملت ایران باایمان آنان را زمین خواهند زد و فریب زرقوبرق سکه و طلا را نمیخورد.
🔹اگر از فرمانهای رهبر معظم انقلاب سرپیچی نکنیم پیروز میدان خواهیم بود، رهبر انقلاب با منطق با دنیا سخن میگوید و با حکمت قرآنی جامعه را هدایت میکند.
fna.ir/bnu1xk
@Farsna
@mohsenriazi
مهم_zwnj;ترین توصیه_zwnj;ی رهبر انقلاب به جهاد دانشگاهی - ديگران.mp3
768K
وقتی که راجع به سلولهای بنیادىِ شبیهسازی حرف زدید و تجلیلی از این کار شد، مقامات امریکایی اعلام کردند که برای علوم ژنتیک هم باید شورای حکامی به وجود بیاید! این معنایش
چیست؟
✍موضوع:اربعین حدیث امام(ره)
🔢 جلسه بیستم
📌تعریف اخلاص
🔰زوایای پنهان ریا کاری
🔍ریا به سادگی قابل شناسایی نیست
📈مراتب آفات اخلاص
🎙 سخنران: محسن ریاضی
🗓 تاریخ: چهارشنبه 97/05/17
مکان : مسجد امام موسی بن جعفر(ع)
#اربعین_حدیث_امام
@darsnameh313
⬇️⬇️⬇️
کانال رسمی محسن ریاضی
✍موضوع:اربعین حدیث امام(ره) 🔢 جلسه بیستم 📌تعریف اخلاص 🔰زوایای پنهان ریا کاری 🔍ریا به سادگی قابل
می توانید با عضویت در کانال درسنامه از بخش های قبلی این مباحث استفاده نمایید
@mohsenriazi
@darsnameh313
🌺رسول خدا(ص):
ای علی اگر یک نفر به دست تو هدایت یابد از هر آنچه خورشید بر آن می تابد برای تو بهتر است.
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🕯🌹جلسه قرآن مکتب ثارالله(ع)🌹🕯
🎤 با سخنرانی برادر محسن ریاضی
📆 برنامه هفتگی
📗شنبه:بیان تفسیر قرآن کریم
📘دو شنبه:تاریخ تحلیلی اسلام[امام حسین(ع)]
📕 چهارشنبه:اربعین حدیث امام(ره)
✳️✳️با افزودن اعضایی به کانال درسنامه(از خانواده، دوستان وکلیه علاقمندان به معارف اسلامی) خود را در ثواب ترویج معارف اسلامی در جامعه، سهیم و شریک کنید.
🔰نشانی کانال درسنامه در شبکه های اجتماعی«ایتا» و «سروش»:
@darsnameh313
🔴 به عقلتان بها بدهید
ژاپن تسلیم شده بود که آمریکا بمب اتم رو انداخت ویتنامی ها قرارداد صلح رو امضا کرده بودن که آمریکا بمبارانشون کرد!
قذافی تاسیسات اتمیش رو بار کشتی کرده و فرستاده بود آمریکا، که حمله کردن واونجوری کشتنش!
شماکه به عالم غیب وامدادهای غیبی اعتقاد ندارید لااقل به عقل تجربیتون بها بدید!
#محمدرضا شهبازی
💠کانال خبری انصارحزب الله(پلاک) در ایتا:👇
http://eitaa.com/joinchat/419364865C8c60a321c0
💠 پلاک در سروش:👇
https://sapp.ir/ansardez
@mohsenriazi
⭕️ پاسخ رهبر انقلاب درباره برخی از نگرانیها نسبت به آینده انقلاب: به همه بگویید...
🔹️در روزهای اخیر جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با امام خامنه ای دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به انقلاب در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد. رهبر انقلاب در پاسخ به نگرانی این شخص گفتند:نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ این را به همه بگویید.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰کانال خبری تحلیلی بیدار دز را در دیگر پیامرسانها دنبال کنید👇👇
◀️ بیداردز در ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1640759297Cd60b86bf75
◀️ بیداردز در سروش:
https://sapp.ir/bidardez
◀️ بیداردز در آی گپ:
https://iGap.net/bidardez
◀️ بیداردز در اینستاگرام:
http://instagram.com/bidardez.ir
@mohsenriazi
☀️صبح امروز طی مراسمی انجام گرفت؛
📢 غبارروبی مضجع مطهر حضرت امام رضا (علیهالسلام) با حضور رهبر انقلاب
🔻همزمان با ماه ذیالقعده و ایام زیارت مخصوص رضوی، مراسم غبارروبی مضجع شریف ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام)، صبح امروز (پنجشنبه) با حضور رهبر انقلاب اسلامی برگزار شد.
🔺️ اخبار و تصاویر تکمیلی تا ساعتی دیگر در @Khamenei_ir منتشر خواهد شد.
@mohsenriazi
بسم الله الرحمن الرحیم
#کف_خیابون
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت چهل و چهارم»
سحر پاشدم. هنوز یه ربع تا اذون صبح مونده بود. رفتم یه دوش گرفتم و نماز صبح را خوندم و آماده شدم که برم. دلم نیومد خانمم را بیدار کنم. گوشیشو کوک کردم که هم نمازش قضا نشه و هم مدرسه بچه ها دیر نشه و زدم بیرون!
ماشین دم در خونه منتظرم بود. سوار شدم. گفتم: «بوی کله پاچه میاد؟»
راننده گفت: «بله قربان! جناب عمار دستور دادن که دو سه دست بگیرم.»
کلا عمار رگ خوابم دستشه و بلده که یه روز خوب برای من، علاوه بر دوش آب گرم و دعای عهد بعد از نماز صبح، با یه کله پاچه مغازه اوس کریم کلّه کامل میشه و میشه روی انرژی اون روز بیشتر حساب کرد.
اما ...
به عمار بسیسیم زدم و گفتم: «سلام. صبح بخیر! چه خبر؟»
گفت: «سلام حاجی. الحمدلله. خبری نیست. امن و امان. دیشب شیراز خیلی شلوغ بوده و اینا که حالا وقتی اومدی میگم برات. جانم؟ جایی باید بریم که الان بیسیم زدی؟»
گفتم: «آباریک الله! لطفا تنها بیا. سر میدون احسان منتظرتم. اول معالی آباد. فقط یه کم زود. دو تا برگ ماموریت هم پر کن و بیا تا اینو بفرستم بره.»
خیلی معطل نشدم. فورا اومد و پیاده شدم و بی خیال کلّه کریم کلّه و سوار ماشین شدم.
عمار گفت: «دیشب دو نفر از بچه های گشت خودمونو گذاشتم به همین آدرسی که میخوایم بریم. کسی رفت و آمد نداشته. جای نگرانی نیست. نه در پشتی داره و نه آپارتمان پیچیده ای هست. دسته کلید توی جیب اون قّل چماق را هم برداشتم. کلا هر چی دسته کلید تو جیب سه نفرشون بود برداشتم و آوردم. بالاخره یکیش به اون آپارتمان میخوره دیگه!»
هیچی نگفتم و فقط فکر میکردم.
عمار گفت: «چیه باز؟ به چی فکر میکنی؟»
گفتم: «گوشیاشون روشن گذاشتی؟»
یه مکث کرد و بعدش گفت: «ببخشید. دیگه حواسم به این نبود.»
گفتم: «الان کی دفترته؟»
گفت: «مجید! سعید که از دیشب تا حالا اینقدر شوک و فشار تحمل کرده که خوابه هنوز. البته هنوز آفتاب نزده. کلا مجید تا صبح بیدار بود و کار میکرد!»
بیسیمو برداشتم و رفتم رو خط مجید. گفتم: «مجید!»
گفت: «جانم قربان! به دلم واضح شده بود که ممکنه کارم داشته باشین!»
گفتم: «تو دیروز منی! روحیات اینجوریمون به هم خیلی نزدیکه! مجید خسته نیستی؟ تمرکز داری؟»
گفت: «بله حاج آقا. امر؟»
گفتم: «ممکنه کم کم سر و کله رفقای اینا پیدا بشه و براشون زنگ بزنن و اس ام اس و اینا. البته اگه تا حالا ....»
گفت: «هم بدم خط ها را کنترل کنن ... هم موقعیت مکانیشون چک کنم ... هم اگه لازم شد جوابشون بدم! آره؟»
گفتم: «نه به این غلیظی! اما آره. فقط مجید لطفا تا جایی که میتونی جواب تماسشون نده!»
گفت: «حتما. دیگه؟»
گفتم: «دیگه اینکه سلامتی. سعید بهتره؟»
گفت: «دیشب خیلی ناراحت بود که ناراحتتون کرده! اینقدر اعصابش به هم ریخته بود که یه قرص بهش دادم که یه کم بتونه استراحت کنه!»
گفتم: «لطفا بی خبرم نذار!»
گفت: «خیالتون راحت! فقط اجازه میخوام که نت همراهشون هم وصل کنم تا بتونم یه وارسی حسابی بکنم.»
گفتم: «حکمشو بگیر. هر چند مشکلی نداره و هماهنگه. اما اول حکمشو بگیر. یاعلی!»
تا اینکه رسیدیم به موقعیت مورد نظر...
با اون دو نفری که دیشب نامحسوس اونجا کشیک میدادن پیام دادم که حواسشون باشه که ما میخوایم بریم داخل!
بسم الله گفتیم و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم در ساختمونشون. یه ساختمون شیش هفت طبقه و نسبتا مجلل!
خب ما بودیم و چیزی حدود سیزده چهارتا کلید!
گفتم: «عمار کلیدای اون پسره کیان را اول امتحان کن!»
اتفاقا یکی از همونا بود و در را باز کردیم و رفتیم توی آسانسور. وقتی میخواستیم دکمه بالابر را بزنم، گفتم: «عمار من از راه پله ها میام. میخوام یه چک بکنم. لطفا کار خاصی نکن تا برسم.»
پیاده شدم و زدم به دل پله ها و رفتم بالا...
طبقه اول ... طبقه دوم ... طبقه سوم ... و ...
همین طوری که بالا میرفتم، راهروها را هم یه چک میکردم... تا اینکه رسیدم به عمار.
عمار به طرف یکی از درها اشاره کرد و گفت: «حاجی اونه!»
یه نگا به اطراف راهرو کردم. تا اینکه یه چیزی دیدم ... به عمار گفتم: «عمار جان نمیتونیم با سلام و صلوات بریم داخل!»
گفت: «آهان ... دوربین پشت سرتو میگی؟ آره دیگه!»
گفتم: «فقط زود لطفا!»
عمار فورا دسته کلید را انداخت روی در و داشت کلیدا را امتحان میکرد. دو سه تا بیشتر نبود. منم اسلحمو آوردم بیرون و آماده شدم!
تا اینکه باز شد. تا باز شد، با احتیاط رفتم داخل! و عمار هم به فاصله دو متر از من، مسلح و آماده اومد داخل!
اولین در، در دسشویی بود.
به عمار اشاره کردم که دسشویی با تو!
عمار هم در ورودی را نیمه باز گذاشت ... خیلی با احتیاط و قدم به قدم ... و چند ثانیه بعدش ... دستشو برد به سمت دستگیره