روضه راهب مسیحی
راهب مسیحیه میگه در خیمه خودم خوابیده بودم . در عالم رؤیا ملائکه ها بر یه سر روی نیزه نازل میشند سلام میدند .از خواب بیدار شدم خدایا این چه خوابی بود دیدم ناگهان دیدم یه عده سرباز دارند نزدیک میشند بین اونها یه عده زن و بچه غل و زنجیر و طناب پیچ چندنیزه هم جلوی اونها یه سرهای روی نیزه
در دیر راهب چه گذشت:
گفت الله کس ندیده این چنین
هیجده خورشید، یک شب بر زمین
چیستند این عقده های گوهری
یاس های کوچک نیلوفری
آمده از طور، موسای دگر
در غل و زنجیر، عیسای دگر
سر به نوک نیزه می گوید سخن
یا سر یحیی است پیش روی من
گشته نیلی ماه روی کودکی
بسته دست نونهال کوچکی
طفل دیگر بسته با معبود عهد
یا سر عیسی جدا گشته به مهد
نزدیک شدند شب بود کنار خیمه و دیر من توقف کردند . کنجکاو شدم خدایا این سر انسان معمولی نمیتونه باشه شاید تعبیر خوابم همینه . چه کار کردم هر چی ثروت داشتم برداشتم اومدم به سربازها گفتم تو رو خدا این همه ثروت منه اینها رو ازم بردارید بزارید فقط امشب اون سر را ببرم توی خیمه خودم . قبول کردند . با نیزه آوردنش سر را با احتیاط و ترس خاصی برداشتم توی خیمه با آب و گلاب شستم چه لب خشکی چه جای سنگی روبروی خود گذاشتم قسمش دادم به حضرت مسیح با من سخن بگو تو کیستی .
الله اکبر لب ها داره تکون میخوره انا ابن محمد مصطفی انا ابن علی مرتضی انا ابن فاطمه الزهرا
ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد
با نصاری درد دل ابراز کرد
گفت کای داده ز کف صبر و شکیب
من غریبم من غریبم من غریب
ناگهان صدای وا غریبای یه مادر به گوشش خورد انگار یه مادری عزا گرفته انگار تمام جن و ملک و اسمانیها زمینیها با ناله این مادر عزا گرفتند .
بست راهب دیده اما با دو گوش
ناله ای بشنید با سوز و خروش
چی میگه این مادر :
ای قتیل نیزه و خنجر حسین
ای فروغ دیده ی مادر حسین
ای سر آغشته با خون و تراب
کی تو را شسته است با خون و گلاب؟
بر فراز نی کنم گرد تو سیر
یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر؟
ای نصاری مرحبا بر یاری ات
فاطمه ممنون مهمان داری ات
هر کجا این سر دم از محبوب زد
دشمنش یا سنگ یا چوب زد
تو نبوی، گرد این سر صف زدند
پیش چشم دخترانش کف زدند
راهب مسیحی مسلمان شد نهیب زد تو را به خدا این سر عزیز زهرا حسینه روی نیزه نزنید
داد سر را گفت ای غارتگران
ای جنایت پیشگان ای کافران
این سر ریحانه ی پیغمبر است
مادرش زهرا و بابش حیدر است
ظلم و بیداد و جنایت تا با کی
وای اگر دیگر زنید آن را به نی
می برندم کوفیان با شور و شین
از کنار نور چشمانم حسین
می برندم از زمین کربلا
از زمین محنت و رنج و بلا
می برندم با دو صد آه وفغان
کوفیان و شامیان روسیاه
می برندم همره شمر و سنان
سوی شام کوفه با آه و فغان
می برندم از کنار قتلگاه
سوی شام از زیر نور مهر و ماه
ای زمین کربلا رفتیم ما
با شهیدان الوداع گفتیم ما
ای زمین کربلا با صد فغان
ما شدیم اکنون به شام غم روان
.......
@mohtavayerozeh
کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
دلتنگی زینب(س)
دلم تنگ ودلم تنگ ودلم تنگ
زمونه داره با زینب سرجنگ
از آنروزی که من اینجا رسیدم
بغیر از غصه ها چیزی ندیدم
در اینجا من شدم ام المصیبت
مکرر داغها دیدم به غربت
به پیش چشم من گردید پرپر
چه گلهایی زگلزار پیمبر
تمام بستگانم سر بریدند
تن آنها به خاک وخون کشیدند
دو دستان ابوالفضلم جدا شد
شبیه مصطفی اینجا فدا شد
نشد رحمی به طفل شیرخواره
گلویش با سه شعبه گشت پاره
خدا، نور دو عینم را گرفتند
در عاشورا حسینم را گرفتند
کنار آب عطشان سر بریدند
صداي مادرش را هم شنیدند
تن عریان او افتاد برخاک
بمیرم، له شده، خونین وصد چاک
ز دستم رفته دیگر راه چاره
مصیبتهای من شد پر شماره
زیکسو داغهای این شهیدان
زیکسو سرپرستی یتیمان
حسینم زینب است وشام غارت
زبعد تو نصیبم شد اسارت
خدا حافظ عزیز جان زینب
از اینجا می روم جانان زینب
روم اما دلم را جا گذارم
تو را بیسر در این صحرا گذارم
دعا کن تا دوباره بازگردم
عزیزم با تو من همراز گردم
دعا کن زبنبت را، بی قرینه
رسانم کاروانت را مدینه
الهی بعد از آن عمرم سرآید
وصال زینبت با دلبر آید
@mohtavayerozeh
کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
@mohtavayerozeh
کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم
اگر خون حلقومت آب حیات است
من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم
رسیده کجا کار زینب که باید
سرت را من از این و از آن بگیرم
کمی از سر نیزه پایین بیا تا
برای سفر بر تو قرآن بگیرم
سبک نسیمی جانفزا می آید
جهت همخوانی و زمزمه در کاروانهای پیاده روی👇
نسیمی جانفزا می آید
بوی کرب و بلا می آید
واویلا واویلا واویلا
دوباره کربلا غوغا شد
ماتم زینب کبری شد
واویلا واویلا واویلا
من پی ات کوچه گردی کردم
خسته از دشمن نامردم
یک جهان در دل اوردم
واویلا واویلا واویلا
سر به خاک بلا بگذارم
خیزو کن چاره ای دلدارم
مادرم امده دیدارم
واویلا واویلا واویلا
زنده شد خاطراتم اینجا
چیده شد روی نیزه سرها
وای از ان غروب عاشورا
واویلا واویلا واویلا
بوسه از حنجرت یادم هست
نگاه مادرت یادم هست
غارت پیگرت یادم هست
واویلا واویلا واویلا
شام پر ماجرا را دیدم
وادی بی حیا را دیدم
سرو تشت طلا را دیدم
واویلا واویلا واویلا
خواهرت ببین تنها مانده
اسیر موج غمها مانده
رقیه خرابه جا مانده
واویلا واویلا واویلا
روضه خوانت خرابه جان داد
پای راس تو از پا افتاد
عاقبت شد زهجران آزاد
واویلا واویلا واویلا
خبر داری که دیدم آزار
شد چهل منزل این غمتکرار
راهم افتاده بین بازار
واویلا واویلا واویلا
هرچه آمد سرم را دیدی
چون هلالی ز نی تابیدی
دور من هرطرف چرخیدی
واویلا واویلا واویلا
@mohtavayerozeh
کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
@mohtavayerozeh
کانال محتوای منبر و روضه جامعه مبلغین جهادی لامرد و مهر در ایتا
https://eitaa.com/mohtavayerozeh
نه خانواده من تابحال رفته اسارت
نه گوشواره اى از بچه هام رفته به غارت
هنوز چادر طفل مرا كسى نكشيده ست
كسى به اهل و عيالم نكرده است جسارت
كسى حوالى ما -شک ندارم اينكه- ندارد
براى قطع سرى از قفا هنوز، مهارت
حسين جان چه بگويم كه روسياه ترينم
كه من نرفته ام و زينب تو رفته اسارت
كه كودكان تو با پاى سنگ خورده ى عريان
ز خارهاى بيابان كشيده اند مرارت
كه بعد روضه همه زود مى روند به خانه
رقيه هم به خرابه، يزيد هم به عمارت
نخوانده بودم اگر من، نبود عين خيالم
ولى كنون چه كنم آه با همين دو عبارت
سرت به نيزه، تنت روى خاک، آه بميرم
كه كهنه پيرهنت هم نيامده ست به كارت
شاعر : پیمان طالبی