فرمود: یک نشانه مروّت عفت است. نشانه دومش هم
اصلاحالمال است، انسان مالش را اصلاح کند. عزیزان! بیایید بعد از دو ماه عزاداری یک حسابرسی کنیم، ببینیم اگر مال حرام در زندگیمان است این را دور کنیم، ببینیم خمس و زکات در زندگیمان نباشد، برویم پیش یک آقایی این موضوع خمس را حل کنیم. نگذاریم مالمان، غسلمان، زیارتمان، حجمان شبهه داشته باشد. اگر حقالناس به گردنمان هست، بدهیم. اگر رد مظالم به گردنمان هست رد کنیم. به اصلاح مال شروع کنیم. ببینیم چقدرش درست است، چقدرش مشکل دارد، چقدرش شبهه دارد. اینها را حل کنیم. این مروّت است.
٣. بخل چیست؟
امیرمؤمنان (ع) پرسید: «فَمَا الشُّحُّ»؟ فرزندم! بخل چیست؟ به چه کسی بخیل میگویند؟ در حالات امام صادق (ع) نقل شده است که از شب تا به صبح دور خانه خدا طواف میکردند، نماز میخواندند و دعایشان این بود: «اَللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی»؛ خدایا! شح نفس و بخل نفس را از من بگیر!
حالا امیرالمؤمنین (ع) از امام حسن (ع) سؤال میکند شح و بخل چیست؟ میگوید: پدرجان! «أَنْ تَرَى مَا فِی یَدَیْکَ شَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَ تَلَفاً» بخل این است آنچه که انفاق کردهای، در راه خدا دادهای بگویی از بین رفت و درباره مالی که داری، در جیبت هست، در بانک است بگویی دارم؛ آنها را بگویی ندارم. این بخل است. اینها را نداری، چون اینها خرج میشود و آنها را داری چون ذخیره میشود. انفاق را تلف بخوانی و مالی را که داری شرف بخوانی. این، بخل است.
4. ثروت چیست؟
امیرمؤمنان (ع) پرسید: «فَمَا الغِنَی»؟ فرزندم! ثروت چیست؟ پدرجان! ثروت «رِضَى النَّفْسِ بِمَا قُسِمَ لَهَا وَ إِنْ قَلَّ، فَإِنَّمَا الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ»؛ آدم راضی باشد به آن چیزی که خدا برایش مقدر کرده.
5. غفلت چیست؟
امیرمؤمنان (ع) پرسید: «فَمَا الْغَفْلَةُ» فرزندم غفلت چیست؟ به چه کسی غافل میگویند؟ امام پاسخ داد: پدرجان! کسیکه دو ویژگی دارد غافل است: «تَرْکُکَ الْمَسْجِدَ» با مسجد ارتباطش کم باشد «وَ طَاعَتُکَ الْمُفْسِدَ» حرف آدمهای مفسد و هرزه را گوش کند، این هم غفلت است.
مقام علمی امام حسن (ع)
حذیفة بن یمان میگوید: ما خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودیم که یک عرب خشمگینی وارد شد. گفت: پیغمبر کیست؟ حضرت فرمود: پیغمبر منم. گفت: «یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّکَ نَبِیٌّ وَ إِنَّکَ قَدْ کَذَبْتَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ وَ مَا مَعَکَ مِنْ بُرْهَانِکَ شَیْءٌ» شما فکر میکنی پیغمبر هستی؟ در صورتیکه به انبیاء دروغ میبندی و هیچ دلیل و برهانی نداری. نه! اینطور نیست، این ادعای بزرگی است. من به کتب اهل کتاب آگاهم. سؤالاتی دارم، مطالبی دارم از شما میپرسم. اگر نتوانید پاسخ دهید، خودم با شما برخورد میکنم. خیلی بیادبی و تندی کرد. حضرت رو به امام حسن (ع) که کودکی چهار پنج ساله بود کرد و فرمود: «هر چه سؤال داری از این فرزندم بپرس!» آن فرد با این سخن بیشتر ناراحت شد. آقا! من از این بچه چطوری بپرسم؟ در این وقت امام حسن (ع) رو به آن شخص کرد و فرمود که میخواهی به تو بگویم دیشب از کجا آمدی؟ چه اتفاقی برایت افتاده؟ گذشتهات را بگویم؟ و سؤالات نگفتهات را جواب بدهم؟ وقتی امام (ع) سؤالات را پاسخ داد، آن مرد عرب آرام شد و سپس اسلام آورد. بعد پیغمبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: این فرزند، هدیهای از طرف خداست؛ «هَدِیَّةً مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ» بعد از این جریان هرگاه نظر مردم به امام حسن (ع) میافتاد میگفتند: به امام حسن (ع) مقامی داده شده که به احدی داده نشده است.
این کودکی امام حسن مجتبی (ع) است. متأسفانه تاریخ به ائمه ما در نقل قضایا ظلم کرده است، ما میبینیم که زندگی آن بزرگواران را آنطورکه باید منعکس نکردهاند، مثلاً یک بخش «طبقات کبرا»ی ابنسعد و «تاریخ» ابنعساکر تاریخ و زندگی امام حسن (ع) است، منتها اینها صحیح و سقیم را در هم آمیختهاند. گاهی هم داستانهای امام حسن (ع) را به امام حسین (ع) نسبت دادهاند و برعکس. شاید سیچهل درصد داستانها را به هر دو نسبت دادهاند، احادیث را به هر دو نسبت دادهاند. کارهای جدید هم مستند به همان کارهای قبلی است. سیوطی در تاریخالخلفایش چند صفحه بحث دارد، دیگران نیز دارند. کتاب مسند امام حسن (ع) هم که اخیراً چاپ شده، کار قشنگی است. اصولاً مُسندنویسی که شروع شده کار خوبی است و راجع به همه ائمه (ع) تقریباً کار شده است، راجع به امام حسن (ع) هم کار شده و کار قشنگ و جمعوجوری است.
جناب علامه جعفرمرتضی هم یک کتابی به نام الحیاة السیاسی للامام الحسن (ع) دارد. آن هم نقادانه است. میدانید امام حسن (ع) در معرض تهمتهای فراوان قرار گرفت که فعلاً جای بحث آن نیست. خیلی از این گزارشها و تهمتهایی که به امام حسن (ع) نسبت دادهاند در این کتاب پاسخ داده شده است.
یک وقتی عزیزان اگر بخواهند کتاب فارسی و ساده در اختیارشان باشد، زیاد نوشته شده است، از جمله کتاب «امام حسن مجتبی (ع) ریحانه محمد (ص)» نوشته آیتالله کریمیجهرمی کار دستهبندی شده و قشنگی است. یک وقتی ما از محضر خود ایشان گرفتیم. کار خوبی است، روایات و مطالب را دستهبندی کرده است. بههرحال خوب است ما نسبت به ائمه بزرگوارمان بیش از این روضه و بیش از این مصیبت و بیش از این شهادت اطلاع داشته باشیم. بالاخره این بزرگواران کجا بودند؟ چه کردند؟ موضعگیری سیاسیشان، زندگی اخلاقیشان چگونه بود؟...
مقام علمی امام حسن (ع)
حذیفة بن یمان میگوید: ما خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودیم که یک عرب خشمگینی وارد شد. گفت: پیغمبر کیست؟ حضرت فرمود: پیغمبر منم. گفت: «یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّکَ نَبِیٌّ وَ إِنَّکَ قَدْ کَذَبْتَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ وَ مَا مَعَکَ مِنْ بُرْهَانِکَ شَیْءٌ» شما فکر میکنی پیغمبر هستی؟ در صورتیکه به انبیاء دروغ میبندی و هیچ دلیل و برهانی نداری. نه! اینطور نیست، این ادعای بزرگی است. من به کتب اهل کتاب آگاهم. سؤالاتی دارم، مطالبی دارم از شما میپرسم. اگر نتوانید پاسخ دهید، خودم با شما برخورد میکنم. خیلی بیادبی و تندی کرد. حضرت رو به امام حسن (ع) که کودکی چهار پنج ساله بود کرد و فرمود: «هر چه سؤال داری از این فرزندم بپرس!» آن فرد با این سخن بیشتر ناراحت شد. آقا! من از این بچه چطوری بپرسم؟ در این وقت امام حسن (ع) رو به آن شخص کرد و فرمود که میخواهی به تو بگویم دیشب از کجا آمدی؟ چه اتفاقی برایت افتاده؟ گذشتهات را بگویم؟ و سؤالات نگفتهات را جواب بدهم؟ وقتی امام (ع) سؤالات را پاسخ داد، آن مرد عرب آرام شد و سپس اسلام آورد. بعد پیغمبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: این فرزند، هدیهای از طرف خداست؛ «هَدِیَّةً مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ» بعد از این جریان هرگاه نظر مردم به امام حسن (ع) میافتاد میگفتند: به امام حسن (ع) مقامی داده شده که به احدی داده نشده است
این کودکی امام حسن مجتبی (ع) است. متأسفانه تاریخ به ائمه ما در نقل قضایا ظلم کرده است، ما میبینیم که زندگی آن بزرگواران را آنطورکه باید منعکس نکردهاند، مثلاً یک بخش «طبقات کبرا»ی ابنسعد و «تاریخ» ابنعساکر تاریخ و زندگی امام حسن (ع) است، منتها اینها صحیح و سقیم را در هم آمیختهاند. گاهی هم داستانهای امام حسن (ع) را به امام حسین (ع) نسبت دادهاند و برعکس. شاید سیچهل درصد داستانها را به هر دو نسبت دادهاند، احادیث را به هر دو نسبت دادهاند. کارهای جدید هم مستند به همان کارهای قبلی است. سیوطی در تاریخالخلفایش چند صفحه بحث دارد، دیگران نیز دارند. کتاب مسند امام حسن (ع) هم که اخیراً چاپ شده، کار قشنگی است. اصولاً مُسندنویسی که شروع شده کار خوبی است و راجع به همه ائمه (ع) تقریباً کار شده است، راجع به امام حسن (ع) هم کار شده و کار قشنگ و جمعوجوری است.
جناب علامه جعفرمرتضی هم یک کتابی به نام الحیاة السیاسی للامام الحسن (ع) دارد. آن هم نقادانه است. میدانید امام حسن (ع) در معرض تهمتهای فراوان قرار گرفت که فعلاً جای بحث آن نیست. خیلی از این گزارشها و تهمتهایی که به امام حسن (ع) نسبت دادهاند در این کتاب پاسخ داده شده است.
یک وقتی عزیزان اگر بخواهند کتاب فارسی و ساده در اختیارشان باشد، زیاد نوشته شده است، از جمله کتاب «امام حسن مجتبی (ع) ریحانه محمد (ص)» نوشته آیتالله کریمیجهرمی کار دستهبندی شده و قشنگی است. یک وقتی ما از محضر خود ایشان گرفتیم. کار خوبی است، روایات و مطالب را دستهبندی کرده است. بههرحال خوب است ما نسبت به ائمه بزرگوارمان بیش از این روضه و بیش از این مصیبت و بیش از این شهادت اطلاع داشته باشیم. بالاخره این بزرگواران کجا بودند؟ چه کردند؟ موضعگیری سیاسیشان، زندگی اخلاقیشان چگونه بود؟...
مداومت امام حسن (ع) بر سوره کهف
من روایت دیدهام هر کس شب جمعه سوره کهف بخواند نمیمیرد الّا اینکه شهید شده و با شهدا محشور میگردد و در بعضی روایات دارد با حضرت مهدی (عج) محشور میشود. خواندن این سوره در شبهای جمعه خیلی وارد شده است؛ چون این سوره حاوی مباحث اخلاقی، مباحث اجتماعی، بحث علو همتِ اصحاب کهف ، ذوالقرنین ، موسی و خضر و مانند آن است.
استمرار بر یک صفت برای انسان ملکه میآورد، امیرمؤمنان (ع) فرمود: «اَلْعَادَةُ طَبْعٌ ثَانٍ» تکرار و عادت یک صفت، برای انسان ملکه میسازد و در حدیث دیگری فرمود: «عَوِّدْ نَفْسَکَ الصَّبْرَ» صبر را به خودت بقبولان، اگر عصبانی هستی بیا آنقدر صبر بورز تا صبور شوی، آدمیزاد قابلیت تغییر دارد، این نیست که گلیم بدبختی کسی را سیاه بافته باشند و قابل تغییر نباشد! نه، واقعاً گلیم بخت را نمیتوان سیاه بافت، اگر قابلیت تغییر نبود خدا انبیاء و اولیاء را نمیفرستاد و این همه قرآن تأکید بر مباحث اخلاقی نمیکرد. من افرادی را میشناسم که عصبانی بودند و با تمرین صبور شدند. عادت، یک ویژگی در انسان است، حالا یکی عادت به سیگار میکند، خُب پدرش هم در میآید بخواهد کنار بگذارد، مشکل است.
امام حسن عسکری (ع) فرمود: «وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ» عادت را بخواهی از صاحب عادت بگیری معجزه است.
شما دیدهاید این سیگاریها چندبار سیگار را کنار میگذارند، دوباره برمیگردند؛ و لذا گفتهاند صفت عادت را در کارهای خوب بیاور، «عَوِّدْ نَفْسَکَ الصَّبْرَ» شما هم صبر را به نفست بقبولان، مثلاً فرض کنید زیارت عاشورا را انسان هرروز بخواند، استمرارش برای انسان ملکه میشود.
امام حسن (ع) هر شب جمعه سوره کهف را میخواند و همینطور اشک میریخت. این رابطهاش با خداست. «إِذَا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَى وَ إِذَا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَالنُّشُورَ بَکَى» وقتی یاد مرگ میکرد، میگریست. یاد قبر و قیامت میافتاد، گریه میکرد و اشک میریخت. زمانیکه امام حسن مجتبی (ع) میآمد وضو بگیرد اشک میریخت، جلو مسجد میآمد، اصلاً تمام زندگی امام رابطه با خدا و معنویت بود.
من روایت دیدم هر سخنرانی که میکرد آخرش این آیه را میخواند: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى» مردم بشتابید! زاد و توشه تهیه کنید، بهترین زاد و توشه تقواست؛ همانطورکه پیامبر اکرم (ص) در آغاز همه سخنرانیهایشان این آیه را تلاوت میکردند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا»
امام حسن (ع) یک دوبیتی دارد برای شما بخوانم جالب است. در بعضی نقلها آمده میفرماید:
قُلْ لِلْمُقِیمِ بِغَیْرِ دَارِ إِقَامَةٍ حَانَ الرَّحِیلُ فَوَدِّعِ الْأَحْبَابَا
إِنَّ الَّذِینَ لَقِیتَهُمْ وَ صَحِبْتَهُمْ صَارُوا جَمِیعاً فِی الْقُبُورِ تُرَاباً
یعنی به اینهایی که به این دنیا آنچنان چسبیدهاند که مثل اینکه میخواهند همیشه بمانند، بگو حان الرحیل! دارند صدای کوچ میدهند و میگویند بیایید خداحافظی کنید، آثار مرگ در شما آمده، محاسن سفید شده، سن بالا رفته، حوادث را میبینید. وداع کنید. اگر قبول ندارید، قبرستان بروید و ببینید رفقا و همصحبتهایتان الان کجا هستند؟ تمامشان الان قبرهایشان خاک شده و از بین رفتهاند!
از آخرین موعظههای امام (ع)
یککسی همینروزها خدمت آقا آمد و گفت: آقا مرا نصیحت کنید! فرمود: «اِسْتَعَدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ» تا اجل نرسیده برو زاد و توشه تهیه کن، همیشه این پا یاری نمیکند مسجد بروی! همیشه این چشم یاری نمیکند که قرآن بخوانی! همیشه این حافظه یاری نمیکند درس بخوانی و چیزی یاد بگیری! «وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» شماره معکوس عمر آدمها از یک جایی شروع میشود. آنوقت نعمتها هم کمکم گرفته میشوند. یکوقتی حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی فرموده بودند: من سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه میگرفتم، حالا آرزو میکنم یکروز بگیرم. گاهی انسان نمیتواند، از او برنمیآید، یکوقتی به اصطلاح زمینه برایش نیست؛ فرمود: «حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ» از این دست مسائل و مطالب در زندگی امام حسن مجتبی (ع) فراوان است.
برخورد با همسایه یهودی
همسایه امام یهودی بود. اهل کتاب در مدینه زندگی میکردند و تعامل ائمه (ع) آنها را شرمنده میکرد. من این را بارها گفتهام مخصوصاً امروز که ما در خطر هستیم، هم در اطراف و مرز کشور خودمان و هم در عراق و جاهای دیگر، به هر حال شیعه و سنی با هم هستند. میگویند آقا چه کنیم؟ میگویم: ببینید ائمه (ع) چه میکردند؟ امام حسن (ع) در مدینه چه میکرد؟ البته حالا سُنی به معنای خاصش از قرن دوم بیشتر شکل گرفته، آن موقع میگفتند عثمانیها؛ یعنی کسانی که اصلاً حقانیت امیرالمؤمنین (ع) را قبول نداشتند. تعبیر عثمانی را آن زمان برای کسانی به کار میبردند که غالباً حق را به خلیفه سوم میدادند و برخورد با امیرالمؤمنین (ع) داشتند. الان که زهیر را عثمانی میگویند معنایش همین است، البته بعدها به امام حسین (ع) پیوست و تغییر کرد. امام صادق (ع) تعاملش با اهلسنت چطور بود؟ صداوسیما دو جلد کتاب چاپ کرده با عنوان برخورد امام صادق (ع) با اهلسنت، یکی هم اخیر چاپ شده با عنوان برخورد امام کاظم (ع) با اهلسنت. اینها را انتشارات پژوهشهای صداوسیما چاپ کرده است، حتما ببینید! خیلی زیبا آنجا نویسنده وارد شده که امام کاظم و امام صادق (ع) در آن جوّ برخوردشان با اهلسنت چه بود؟
همسایه یهودی امام یک وقت دید چاه خانهاش که نزدیک خانه امام است ریزش کرده و دیوار خانه امام را هم تخریب کرده است ولی امام به او تذکر ندادند! خودش خدمت امام آمد و با تعجب گفت: یابن رسولالله! شما چرا تذکر ندادید؟ چرا نفرمودید؟ فرمودند: «من حق همسایگی را رعایت کردم، فکر کردم خودتان لابد متوجه میشوید». یهودی آنقدر شرمنده این برخورد و تحمل امام شد که اسلام آورد!
یکی از بزرگان میفرمود: اینقدریکه مردم با اخلاق پیغمبر (ص) و ائمه (ع) مسلمان شدند با استدلالات آنها مسلمان نشدند. خیلیها را فقط خُلق پیغمبر (ص) جذب میکرد، خُلق امام حسن (ع) جذب میکرد، الان هم همینطور است، الان غالب مردم با خُلقوخوی مراجع، با روش و شیوه مراجع و علما، با دین آشنا هستند. شما ببینید شاید دو دلیل برای توحید ذاتی نتواند برایت بیاورد، امّا چون اخلاق و عمل بزرگان را دیدهاند، ایمان آوردهاند و خود قرآن هم میفرماید: «وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» این برخورد امام حسن مجتبی (ع) با مردم است.
اهمیت رفع حاجتِ مسلمان
میمون بن مهران میگوید: در محضر امام حسن مجتبی (ع) نشسته بودم که مردی به خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: فرزند پیامبر خدا! فلانی مالی از من طلب دارد و میخواهد بهخاطر آن مرا به زندان بیندازد. حضرت فرمود: به خدا سوگند مالی ندارم که قرض تو را ادا نمایم. مرد عرض کرد: یابن رسولالله! با او صحبت کنید تا مرا به زندان نیندازد. امام کفش خود را پوشید که حرکت کند. من به امام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا اعتکاف خود را فراموش کردی؟ فرمود: فراموش نکردم، ولی از امیرالمؤمنین (ع) شنیدهام که پیامبر خدا (ص) میفرمود: هرکس برای رفع حاجت برادر مسلمانش تلاش نماید همانند کسی است که نه هزار سال عبادت کرده، درحالیکه روزها را روزه گرفته و شبها را به نماز ایستاده است.
شجاعت امام حسن (ع)
امام حسن (ع) در برخورد با دشمن بسیار شجاع بود، غالب این افرادی که در جنگ صفین به یاری امیرمؤمنان (ع) آمدند، با سخنرانی امام حسن (ع) آمدند. ایشان به بصره رفتند و سخنرانی کردند، در کوفه ایشان متعدد سخنرانی کردند، در مدائن سخنرانی کردند و با آن سخنرانیهای زیبایشان لشکر را آماده کردند و چند هزار آدم را به صفین آوردند و در مقابل معاویه ایستادند. این هنر امام حسن (ع) بود. خوشبختانه این خطبهها را تاریخ ثبت کرده. بعضیهایش در انسابالاشراف بلاذری آمده است. حالا من الان در بحث تحلیل صلح هم نیستم، چون وقت هم نیست که وارد بشوم، ولی شما میبینید بعد از پدر بزرگوارش هم بلافاصله در مقابل معاویه موضع گرفته، نامه داده، برخورد کرده، لشکر آماده کرده، خودش فرماندهی کرده و به میدان رفته است.
یکوقتی که بعد از صلح، معاویه به مدینه آمده بود، از امام هم دعوت کردند. معاویه نشسته بود و مروان و ولید و این آدمهای خبیث هم دور تا دورش جمع شده بودند. امام حسن (ع) وارد جلسه شد. همه شروع به توهین نمودن به امیرالمؤمنین (ع) کردند. خیلی امام حسن (ع) مظلوم بود. امام حسن (ع) بلند شد و تکتکشان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «معاویه، تو ساکت باش! تو و پدرت را هفتجا جدم رسولالله (ص) لعنت کرده، هفتجا!» کاری کرد که وقتی امام حسن (ع) میرفت، معاویه به اطرافیانش گفت: من به شما گفتم چیزی نگویید، شما حریف این آقا نمیشوید. سپس امام رو به مغیره کرد و فرمود: «أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى أَدْمَیْتَهَا». تو یک پرونده سیاهی داری که برایت بس است!! تو به مادر ما فاطمه زهرا (س) رحم نکردی! تو جزء آن گروهی بودی که مادر ما را کتک زدی». آنگاه امام رو به عمروعاص کرد و گفت: «تو اصلاً حرامزادهای! تو اصلاً پدرت معلوم نیست! مردم اختلاف داشتند درباره اینکه چه کسی را پدر تو قرار دهند و سرانجام تو را به عاص ملحق کردند.» یکییکی در مقابل اینها موضع گرفت. امام شجاعت بیانی، شجاعت شمشیر، شجاعت برخورد در میدان جنگ را داشت.
پی نوشت:
بحارالأنوار ج۴۳، ص۳۳۱؛ الأمالی للصدوق، ص۱۷۸؛ عدة الداعی، ص۱۵۱.
الکافی، ج۱، ص۱۱۲. (حدیث ۱۰۸۲ تا ۱۱۷۴).
بحارالأنوار، ج۴۳، ص338؛ المناقب، ج۴، ص۹.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۲۶؛ المناقب، ج۴، ص۶.
مریم، 12.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۳۱؛ الأمالی للصدوق، ص۱۷۸؛ عدة الداعی، ص۱۵۱.
الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ مستدرک، ج۷، ص2۶۰؛ بحارالأنوار، ج۶، ص۱۵۹.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۳۹: المناقب، ج۴، ص۱۴.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۳۲.
انعام، 124.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۴۴؛ المناقب، ج۴، ص۱۹.
بحارالأنوار، ج۴۴، ص۱۹۹.
احزاب، 70.
مستدرک، ج۱۱، ص۲۹۱؛ بحارالأنوار، ج۶۸، ص۴۲۴، الأمالی للمفید، ص۱۱۸.
غررالحکم، ح ۵۲۰.
مستدرک، ج۷، ص۳۰؛ بحارالأنوار، ج۷۰، ص۳۰۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۳۷۲.
کشف الغمه، ج۱، ص۵۶۸.
توبه، 119.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۳۳: العدد القویة، ص۴۲.
وسائل الشیعة، ج۷، ص۴۱۰؛ مستدرک، ج6، ص۱۰۴؛ بحارالأنوار، ج۷، ص۲۹۴.
غررالحکم، ح ۷۴۷۷.
وسائل الشیعة، ج۱۵، ص263؛ بحارالأنوار، ج68، ص۳۷۷.
بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۷۴، تحف العقول، ص۴۸۹.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۳۱؛ الأمالی للصدوق، ص۱۷۸، عدة الداعی، ص۱۵۱.
بقره، 197.
احزاب، 70.
بحارالأنوار، ج۴۴، ص۱۳۸؛ کفایة الاثر، ص۲۲۶.
یس، 68.
آل عمران، 159.
من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۸۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۰، ص۵۵۰؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۳۱۵.
الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۸.
منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 3 (سوگ چهل و هشتم در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)
روضه مکتوب امام حسن مجتبی علیه السلام
پیغمبر فرمود:
این فرزند من آقا است، و خداوند بوسیله این بین دو گروهى از مسلمین را صلح خواهد
داد.وهرکس
می خواهد به سرورجوانان بهشت نگاه کند به حسن بن علی نگاه کند.
پرورش مرثیه:
السلام علیک یا اَبا مُحَمَّد یا حَسَنَ بْنَ
عَلِىٍّ اَیُّهَا المجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، یا حُجَّةَ اللهِ عَلى
خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا
وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ،
امام مجتبی مسموم کین شد
قلب شریفش پاره اندرراه دین شد
آمدبه بالینش حسین باچشم گریان
زینب ازاین ماتم شده زارپریشان
اندرجنان زهراسیه پوش غمین است
بهرحسن افسرده وزاروحزین است
هرمردى
تو زندگیش هر دردى داشته باشه ، اول زنش خبردار مى شه ، من بمیرم براى امام حسن
علیه السلام که توى خانه اش هم غریب بوده ، یک وقت صدا زد، کنیزها بگوئید زینبم
بیاید، بى بى آمد، صدا زد: حسنم چه شده ؟
فرمود:
خواهرم ، حالم منقلب است ، برو زود حسینم را خبر کن . بى بى آمد توى محله بنى
هاشم ، دراین خانه رامى زند، حسینم داداش بیا، عباس بیا، عون بیا، جعفر بیا، همه
بیاید، ببینید حسنم … ؟
آمدند
دور بسترامام حسن علیه السلام ، یک دفعه آقا صدا زد: خواهرم ، زینبم برو برام یک
طشت بیار، رفت یک طشت آورد، آقا سرش را توى طشت کرد، تا سر بلند کرد دیدند پاره
هاى جگرش داخل طشت است۲ .
اى اُف
برتواى روزگار دو طشت به زینب نشان دادى ، میان یک طشت پاره هاى جگر امام حسن
علیه السلام ، حسینى ها بگم آتیش بگیرى ، میان یک طشت هم سربریده حسین.امااین
طشت ها یک فرقی باهم داشتند این جا تکه های جگربرادربیرون می امد آنجا سربریده
برادر بود روای می گه تاسربرادررادرمیان طشت دید باصدایی حزین که دل همه روجریحه
دارکرد فریادزد :
یاحسیناه،یاحبیب
رسو ل الله ،یابن مکه ومنی،یابن فاطمه الزهرا سیدالنساء ،یابن بنت المصطفی
روای میگه
همه گریه کردند اما یزید ملعون برای این که حضرت زینب سلام الله علیها روساکت کنه
باچوب خیزران …
همه با هم صدا بزنید حسین....
پایان روضه :
الا لعنة الله علی القوم الکافرین
منبع:
۱٫ زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام متن ۳۰۴ (مناقب حضرت مجتبى علیه السلام) ….. ص : ۳۰۳
نویسنده:عزیزالله عطاردی ۲٫ جلاالعیون ج ۱، بلبل بوستان
حضرت مهدى ج ۲٫ص ۱۴۱. ۳٫مقتل لهوف سیدبن طاوس ص۲۳۳
برگرفته از پایگاه جامع روضه
#متن_روضه_شهادت_امام_حسن
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#گریز
🔹چرا به امام حسن علیه السلام میگویند: غریب مدینه؟
✓ یک وجه میتواند این باشد که قبر شریف آن حضرت در بقیع؛ گنبد و بارگاه و ظاهری ندارد.
✓ یا بگویم وجه غربت آن حضرت این است که سرداران لشکر امام حسن به او خیانت کردند و حتی دوستانش به او گفتند: یا مذل المومنین؛ ای کسی که ذلیل کننده ی مومنان هستی؛ اینها همه درست است
✓اما یک وجه هم این است که امام حسن تنها پسری بود که در آن کوچه همراه مادرش، حضرت زهرا سلام الله علیها حاضر بود تنها فرزندی بود که دید مادرش در آن کوچه سیلی خورد و نقش زمین شد...😭
▪️ بعد آن جریان هم نمی تونست به کسی حرفی بزنه. همه ی این ها بغض شده بود. باید هم بعدها به صورت پاره های جگر درون طشت بریزد؛ لذا
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را از خون جگر باغ و لاله کرد
خونی که خورده بود همه عمر از گلو ریخت
دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد
ممنونم ای زهر جفا کردی مرا حاجت روا
درد غم و دیرینه ام دادی طبیبانه شفا
کاش آن زمان می آمدی در کوچه های بی کسی
تا می گرفتی پیش از این با جرعه ای جان مرا
تا که نمی دیدم دگر آن صحنه های پر شرر
شاهد نمی شد چشم من بر ضرب سیلی جفا
یا آنکه آتش می زدی بر این دل خونین جگر
تا که نبینم پشت در افتادن خیرالنسا