eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3.3هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
4.2هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan @NHTaheriارتباط با ادمین :»
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت_چهل_و_هفت _ یکی از بچه های عراقی. _ مگه پیش ایرانیا نیستی؟ _عراقیا هم هستن. _مگه توی آشپزخونه نیستی؟ _چقدر سیم جیم می کنی سمیه؟ خدارا شکر کردم که صدای تیر و تفنگ نمی آمد، گرچه صدای ظرف و ظروف هم نمی آمد. گفتی: ((مژده گونی چی می دی؟)) _ برای چی؟ _ آخر همین هفته میام. به گریه افتادم. _ ولی چون پول همراهم نیست یه عروسک بخر و کادو کن تا وقتی اومدم بدم فاطمه. فردای آن روز رفتم عروسک را خریدم. از این عروسک ها که آب می خورند و می شود مویشان را کوتاه کرد. یک چرخ خیاطی اسباب بازی هم خریدم. دوروز بعد زنگ زدی که داخل هواپیمایی. با عجله رفتم خرید. برای خودم کفش خریدم، یک کفش اسپرت. آن قدر با عجله خرید کردم که وقتی کفش را پا کردم تا به استقبالت بیایم پایم را می زد. با پدرم و فاطمه و برادر کوچکم آمدیم. وقتی دیدمت نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم. فاطمه را که بغل کردی گفت: ((بابا برام چی خریدی؟)) به من نگاه کردی و گفتی: ((ته ساکم گذاشتم، رسیدیم خونه بهت می دم بابایی.)) رسیدیم خانه. گفته بودم آن را کجا گذاشتم. رفتی برداشتی و فاطمه راصدا زدی. وقتی کادویش را دادی خیلی ذوق کرد. مامان کمکم کرد و شام را کشیدیم. هنوز لقمه اول را نخورده بودیم که دوستانت آمدند جلوی در و صدایت زدند و رفتی. هر چه منتظر شدم نیامدی. صدایت زدم، نیامدی و وقتی برگشتی که غذا از دهان افتاده بود، ولی چشمانت برق می زد
((سمیه نمیدونی چه شوقی توی وجود این بچه هاست! مطمئنم ماهم نباشیم اونا هستن و حرم بی دفاع نمیمونه!)) حالا که کنارم بودی راحت تر میشد از زیر زبانت کشید که آنجا چه میکردی؟ در زیر زمین حرم حضرت رقیه پخت و پر میکردیم. آمریکا که تهدید به حمله کرد مسئولان تصمیم گرفتن آشپزخانه رو تعطیل کنن تا اگه حمله شد کسی آسیب نبینه. از گروه خواستن همگی برگردن که من و دوستم پاسپورتامون رو برداشتیم و مخفی شدیم. بعد شنیدیم به گیت های بازرسی سوریه سپردن اگه کسانی رو بااین مشخصات دیدن دستگیر کنن و به اونا تحویل بدن. ما هم خودمون رو به رزمنده های عراقی رسوندیم. رزمنده هایی که 24ساعت توی خط بودن و 48ساعت استراحت میکردن. اونا عملیات شبانه نداشتن و فقط روزا عملیات میکردن.هوا که تاریک میشد تغییر قیافه میدادن، لباسا را عوض میکردن و دور هم می نشستن و قلیان و سیگار میکشیدن. گل میگفتن و گل میشنیدن! مدتی پیش اونا موندیم، اما از ساعت ها لم دادن و ول گشتن اونا کفری شدیم و رفتیم بین بچه هایی که تو خط بودن. آموزش نظامی دیدیم و یه شب که عراقیا خواب بودن بهشون خشم شب زدیم و حسابی گوشمالی شون دادیم. طوری که بعد از این زهر چشم، عملیات شبونه رو هم گذاشتن تو برنامه ها و ماهارو هم به عنوان رزمنده های شجاع معرفی کردن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمانم را میبندم ... و روزی را تصور می‌کنم که می آیی ... همه جا پیوسته نور است؛ حتی تصور آمدنتـ❤️ـ هم زیباست سلام ؛ موعود مهـ❤️ـربانم ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) ✍🏻 حریم ملکوتی حضرت مولاتنا و سیدتنا فاطمة المعصومة (سلام الله علیها) در لسان نورانی ثقلین به «عُشّ آل محمد» مسمّی شده است. «عُشّ» محل لجوء طائرین است؛ «عُشُّ الطّائر موضعه الذي يأوى إليه». و طائر به آن وجودی اطلاق می‌شود که سیر ملکوتی دارد؛ چنانچه ملائکه و علما را از این گروه برشمرده‌اند؛ و «الطُّيُورُ... هَذَا جَبْرَئِيلُ وَ هَذِهِ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَة» و «الْمَلَائِكَةُ، الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ». این سیر ملکوتی با تحصیل معرفت نورانی امام و حمل علم آل محمد که همان حقیقت تفقه در دین است، میسر می‌شود و «بِاسْمِهِمْ تُسَبِّحُ الْأَطْيَار». از اینروست که آستان قدسی آن حضرت به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، محل لجوء عالمان و فقیهان دین گشته و انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت از آنجا به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل شده‌است. اینجا کلید علم وفقاهت ارادتست خاک در حریم تو علامه پرورست چشم امید عالِم و عاشق بسوی توست اینجا چقدر چشمه جوشان کوثرست
༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀ ای ماه مقیم قم، ای خورشید بیت‌ النور، سرتاسر دنیا، در سایه‌ سار شماست... و فهم زمین، عاجز از درک اوصاف شماست... ای والا مقام در عالم بالا، آهِ لبریز و اشکِ سرشارِ این قطره را دریاب، ای دریا... به اذن و مدد از حضرت مادر و مولانا بقیةالله الاعظم (أرواحنا فداه)... ༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀
༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀ «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ» سلام بر شما ای گران‌دُخت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام تاریخ بار دیگر تکرار می‌شود؛ بانویی از نسل کوثرِ حسین، که رسالتِ سفرِ عشق بر شانه دارد... فاطمه دیگری، که شبانه زیر آسمان کبود، از خاک تا ملکوت می‌رود... از دیده‌ها غایب می‌شود، آفتاب در حجاب می‌شود... اما شب یلدای کویر را پر از نور، پر از مهتاب می‌کند... و کویر ویرانه را، به برکت حضورِ حسینی نسبش، آباد می‌کند، پناهگاه و بارگاه می‌کند... و اینگونه عطر یاس مدینه، عطر رازقی شام، در قم می‌پیچد... و این دشت؛ از مُلک شام تا مُلک قم، یعنی از فاطمه تا فاطمه، رشک هشت بهشت می‌شود ... آباد گشت مسجد دین با کلام تو آباد گشت قلب زمین زیر پای تو یعنی تمام هستی دین مال فاطمه است یعنی تمام ملک زمین مال فاطمه است 📓فرازی از زیارت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀
༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀ طاق در طاق، ایوان در ایوان، صحن در صحن، همه جا بوی فاطمه می‌دهد... وارد حرم می‌شوم بانو جان، اجازه هم صحبتی می‌خواهم... شنیده‌ام هر کس، هوای زیارت مادر به سرش می‌افتد، دوای دل سرگردانش، فقط زیارت شماست... شنیده‌ام برای پدر بزرگوارتان، آنقدر عزیز بودید، که می‌فرمودند: «فداها ابوها» شنیده‌ام برای دیدار امام زمانتان، سختی راهی طولانی را به جان خریدید، اما هنوز به لقاء ایشان نرسیده، در اوج غربت و در جوانی، از این عالم پَر کشیدید... راستی چقدر معصومانه‌هایتان، شبیه مادرتان زهرا، و عمه جانتان زینب، و بنتِ حسین؛ رقیه جان است... آن هم با یک وجه اشتراک؛ فدایی راه امام زمان شدن... ༻⃘⃕❀༻⃘⃕❀