6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #میلاد_امام_موسی_کاظم(ع)
♨️ذکر روایتی از امام موسی کاظم(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #انصاریان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
@Maddahionlinمداحی آنلاین - پر زده دلم از تو سینه - محمد یزد خواستی.mp3
زمان:
حجم:
4.47M
🌸 #میلاد_امام_موسی_کاظم(ع)
💐پر زده دلم از تو سینه
💐زائر شهر کاظمینه
🎤 #محمد_یزد_خواستی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
✅بصیرت ✅
میلاد با سعادت امام موسی بن جعفر (ع) مبارک باد.
📚مقام معظم رهبری :**بند و اسارت؛ سرآغاز درخشش شخصیت امام موسی کاظم(ع) در شرائط اختناق**
✴️اندیشه اسلامی و جهاد متکی به قرآن، چنین شخصیت مبارزی می سازد که حتی در بندهای اسارت، حصارهای زندان و اختناق شدید رژیم نیز ساکت و آرام نمی نشینند؛ بلکه بر می خیزند و آن روحیه آگاهی افزایی درونشان ایشان را به بیداری امت فرا می خواند. 📌رهبر معظم انقلاب بارها در سخنان خود در این باره، از شخصیت امام موسی کاظم(ع) به عنوان آن فردی یاد می کنند که نه تنها نمیشکستند، بلکه دشمنشان را نیز میشکستند و نه فقط تحت تأثیر قرار نمیگرفتند، بلکه زندانبانها را تحت تأثیر قرار میدادند و این همان اثرگذاری این ستاره پرفروغ بود.
🌸 #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی 🌸
🆔@mojaradan
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت هفتاد و هشتم ⚜ بهشتِ عمران 🌾 نمیدونستیم باید چیکار کنیم. در هر لحظه با کوبش بیشت
#داستان_شب
⚜قسمت هفتاد و نهم ⚜
بهشتِ عمران 🌾
در باز شد و من از خلسه ی تنهاییم کشیده شدم بیرون
بابا لباس هاشو عوض کرده بود و غمگین و محزون تکیه داده بود به در
کلاه سفید نمدی ش سرش بود. دلم برای خنده هاش تنگ شده بود همون چهره ی آرومش رو میخاستم اما انگار چند وقتی میشد آرامش از دل و خونه ما کوچ کرده بود
چشمام پر اشک شده بود. خیره شدم بهش. چشماش دو دو میزد اما بالاخره سکوت فاجعه آور ما رو شکست و گفت :منتظرن بابا باید بریم
دلم ریخت. هیچ وقت اینقدر خودمو ضعیف ندیده بودم
اینقدر بی دست و پا که نتونم دلم و از این بازار آشفته نجات بدم
اما منم چند وقتی میشد اسیر دست سرنوشت شده بودم
قلبم کوبش پیدا کرده بود.
نه از هیجان. بلکه از درد!
با پاهای لرزان بلند شدم و به سمتش رفتم
در و پشت سرم بستم که دستش و گذاشت روی شونه مو گفت :اینطوری نه! میدونم سختته بابا، لعنت به من که برات دردسر شدم اما بابا قضا و سرنوشت و نمیشه عوض کرد. من توی عمرم به کسی ظلم نکردم توام نکن بابا. شاید قسمت توام اینه! پس به اون دختر که منتظرته ظلم نکن! نمیگم دوسش داشته باش. شاید باید منتظر باشیم گذر زمان همه چیزو درست کنه اما اون چند دقیقه دیگه زنت میشه پس اوقات تلخ و بزار کنار! باهاش کنار بیا. با سرنوشت بی رحم و از خدا طلب صبر کن و برای بهشته دعا کن. مطمعنا اونم خدا براش سرنوشتی نیک رقم میزنه. فقط ظلم به این دختر نکن. شاید واقعا دوست داشته باشه
برگشتم سمت بابا و با صدای لرزون گفتم :اشتباه نکن بابا، من ظلم کردم... به بهشته ظلم کردم که الان دارم تاوان میدم
و به سمت خونه گلی راه افتادم.
در خونه شون باز بود
منتظر بابا شدم. نگاهی با لبخند تلخی بهم انداخت و یاللهی گفت و در و باز کرد
اسدالله از جاش پاشد و به سمت ما اومد
دست بابا رو فشار داد و گفت :شرمنده ت شدم رفیق
بابا دستی به شونه هاش زد و کناری نشست و تسبیح آبی شو در آورد و آروم مشغول ذکرگفتن شد
از درگاه در بیرون اومدم که اسدالله منو دید
سرش و به اطراف تکون داد و کنار بابا نشست
با فاصله ازشون روی فرش نشستم که عاقدی که کنار اسدالله بودگفت :عروس خانم اگه اومدن شروع کنیم
اسدالله تا خواست حرفی بزنه صدای پاشنه های کفشی روی زمین بلند شد و گلی بعد چند دقیقه با چادر سفید جلوم نقش بست
خیره شدم بهش. یه لحظه انگار بهشته جلوم ظاهر شد
با همون لبخند آرومش. لبم به خنده کش اومد
اونم خندید. یه خنده آروم برخواسته از شادی
تا خودمو خواستم جمع و جور کنم دیدم گلی کنارم نشسته
کار و همین اول خراب کرده بودم
با نگاهی که پایین بود چشمم دستای حنا بسته شو که گره خورده بهم و دید
چقدر خوشحال بود کسیو که دوس داره رو بدست آورده
اما من...!
نفهمیدم اطرافم چی داشت اتفاق میافتاد
فقط وقتی به خودم اومدم که بابا آروم شونه مو فشار میداد و اسممو صدا میزدم
نگاهم از توی آینه توی سفره کشیده شد به سمت گلی
گویا جواب و داده بود!
طوری که بقیه بشنون با تموم غم دلم زمزمه کردم :بله
انگار دنیا عوض شده بود!
همیشه دختر ها ناراضی از ازدواج های اجباري بودن و حالا اینجا من در راس همه ی ناراضی های عالم بودم.
ظرف شیرینی توسط گلی به سمتم کشیده شد و با لبخند اشاره میکرد یکی بردارم
بالاجبار شیرینی کوچیک نخودی برداشتم
همه توی لاک حرف زدن رفتن
اما من نتونستم اون فضا رو تحمل کنم کتم و برداشتم و از خونه زدم بیرون
صدای اسداله میومد که به گلی میگفت بهم فرصت بده!
فرصت..!
خیابون ها رو زیر گام هام له میکردم و هزار باره غرور مردانه مو شکستم و به اشک هام اجازه ی ریختن دادم!
رو کردم به آسمون ابری شو لب زدم :این بود خدایی تو واسع من؟
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمان(عج) غریبم 💔
شبتون خدایی❣️
التماس دعای فراوان دارم ✨
درقنوت نماز شبتون حتما بیاد تک تک شیعیان باشید ✨
می دانم همیشه در فکر مایید و ما در فکر دیگری 🥀
مارا ببخشید که یاران خوبی نیستیم .♥️
به دعای شما محتاجیم 🍂😞
✨✨✨✨✨✨
#تڪحࢪف 📌💌
اۅنجاڪہخدامیگہ:
﴿ قــالَلاتَخافاً،إنَّنِي
مَعَكُماأسمَـعُوأري ﴾🌙
«نٺࢪسید؛خۅدم هۅاتۅنۅۅ داࢪم..!»
–چقدࢪدݪ♡آدمقࢪص میشہ!!! :)🌱
[ #خۅכسازے♡ ]💌
°•|°•🎀•°|°•🎀•°|•°
رفقا ❣️🌟🌙
#شبتون_مهدوی😴🌙💫✨
#نماز_شب 🌿 فراموش نشه...🌸🍃
🍂🌼
#التماس_دعا🎈
فعالیت امروزمون تموم شد☹️🙁😕
بمونید باهامون🌹🗝❣
#شبتون_پر_از_ارامش_خدا
#یاعلی
°•○●♢____☆____♢____♡____♢●○•°
#نـمـازشـب🌙
بھ همین راحتے 😍
#التماسدعاےفراوان 💛
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
——🌀⃟————
@mojaradan
•••
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم
آهنگران ڪوفه عجب در تلاطم اند...!
خرما فروش یکشبه خنجر فروش شد
#نیا_کوفه_حسین_جان 💔
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🦋🌱..
.
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_مولا_جانم🕊
چشم هایم به راه شمايند
قلبم اگر انتظار شما نبود می ایستاد..
من زندگی را با یاد شما سر می کنم
مولای غريب....💙✨
السَّلامُعَلَيْكَيَاعَيْنَاللّٰهِفِىخَلْقِهِ
.
ما منتظر وارث حیدر هستیم...
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
╭━━⊰❀•❀🦋❀•❀⊱━━╮
@mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🤔🔰 چطور #رضايت_والدين را براي ازدواج جلب کنيم؟
#ازدواج در ايران به معني پيوند دو نفر نيست، بلکه به معني 10، 20 يا حتي 50 نفر است! شما با ازدواجتان دو خانواده (و در برخي مناطق کشور دو طايفه) را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، #خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده دارد. آنقدر که اگر پدر و مادر #مخالف_ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي شما خواهد بود. پس چگونه #والدین را راضی کنیم ؟
🌟 1.اول از همه بگوييم که #تهديد و پرخاشگري و جنگ و دعوا به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط #آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر قهرمان بازي بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در #سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد.
🌟 2. با والدين تان #صحبت کنيد. در شرايطي آرام و منطقي و هر از چند #گاهي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر #مثبت شان را جلب کنيد.
🌟 3.والدين شما، حتما دلايلي براي #مخالفت شان دارند. آنها را بشنويد و #سعي کنيد فارغ از شور و شوق عاشقي و هيجانات مقطعي، اين دلايل را تحليل کنيد. شايد واقعا حق با آنها باشد. مي توانيد اين دلايل را با #فرد سومي که به بي طرفي او اطمينان داريد در ميان بگذاريد و #مشورت کنيد. اين فرد مي تواند دوست، استاد، #بزرگ فاميل يا مشاور باشد.
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan