eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 #تواب💗 #پارت۸۴ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم عزاداری های شماعزیزان‌قبول‌درگاه‌الهی در این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۸۳ به احترامش بلند شدم و سلام کردم اونم آروم.جواب سلامم رو داد و اون طرف روجا نشست و شروع کرد با روجا صحبت کردن. دایی جان من میخوام نماز بخونم ولی بلد نیستم.چطور باید بخونم ؟ با شنیدن حرفهای روجا تمام.من گوش شد که بشنومم ببینم دایی چی میگه آخه مشکل روجا مشکل منم بود. دختر خوشگل حمد و سوره رو که نباید بخونی روکوع و سجود هم صلوات بفرست و تشهد و سلام و تسبیهات رو هم همراه بابا تکرار کن . _باشه دایی جان ولی مامان بهم سوره های حمد و توحید رو یاد داده اونا رو هم نخونم؟ _نه عزیزم الان نماز جماعته امام جماعت که بابا بزرگت هست میخونه تو فقط گوش کن ولی وقتی تو خونه با مامان خواستی نماز بخونی حمد و سوره رو بخون دایی جان. _باشه دایی بوسه ای روی سر روجا زد و کنار من و روجا به نماز ایستاد. منم تمام سعیم رو کردم که چیزی از گذشته یادم.بیاد و با حرفهای دایی همراه حجای نمازم رو خوندم بعد از سالها دوباره رو به خدا می ایستادم درسته که میگن خداوند احتیاجی به نماز ما نداره و ما نیاز داریم به هم صحبتی با خدا اینجاست که حس میکنم بعد از سالها گمشده ای رو پیدا کردم در وجودم چه عاشقانه باهاش هم کلام شدم و حضورم در صف نماز جماعت عجب آرامشی داره . بعد از خوندن نماز حاج آقا برای سخنرانی روی منبر رفتند و همه سر وپا آمادی گوش کردن. بودیم یکی که نمی شناختم دایی رو صدا کرد و اونم پاشد رفت منم فاصله ام رو با روجا کم کردم و ازش خواستم بیاد نزدیکم _قبول باشه روجا خانم _ازشماهم قبول باشه عموجون _روجا جان میشه برای منم دعا کنی آخه قلب تو پاکه خدا دعاتو قبول میکنه _به قول باباحاجی عاقبت بخیر بشی عمو با خندی روجا منم خندم گرفت آخه دعا از این کامل تر و قشنگ تر کجا پیدا میشه... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#تواب💗 #پارت۸۶ هنوز اول صبح نشده باز گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن... _الووو _چه خبره
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۸۷ به محض اینکه نازنین تو ماشین نشست شروع کرد. _اوه اوه آقا محمد چه خبررررره؟ همیشه با کلی روغن و گریس میدیدیم تووو رو الان چی.شده.که خوب به خود رسیدی! نکنه جدی جدی میخای دل ببری؟ بیچاره سوجان اگر بخواد رو دیوار تو یادگاری بنویسه؟ نگاه چپی بهش کردمو بدجوری.از.حرفش دلخور شدم که گفتم: _مگه من چه طوریم؟ _هیچی دختر بیچاره داره عاشق قاتل دایش میشه خوشبختی از این بالاتر هم مگه داریم مگه میشه؟ سکوت کردمو ولی تو ذهنم مدام تکرار میکردم _قاتل... قاتل واقعا باید چه کار میکردم؟ بعد از جا دادن وسایل ها داخل صندوق عقب مکنار ماشین ایستاده ام و منتظر بودم که صدای دختر شیرین زبون خوشکل این روزهام اومد... _سلام عمو محمد _سلام روجا خانم گل خوبی عمو؟ _اره عمو دستاش رو با ذوق به هم زد و گفت: امروز خیلی خوبه عمو خیلی.خوشحالم.عمو کلی از.بچه.ها میاد مهدو اونجا بازی میکنیم نمایش داریم. همین طور که داشتم حرفای این.شیرین زبونوگوش میکردم بغلش کردمو گذاشتم رو در صندوق عقب... _عمو؟ _جون عمو یه چیز بهتون بگم ؛ مامان بهم گفته نباید به کسی بگم ولی من میخوام به شما بگم بگم عمو؟ خندیدم وگفتم _اگر مامان گفته نگی خب نگو _ولی دلم میخواد به شما بگم انگاری دلخور شد که آروم بهش گفتم بگو عمو جون... منم به هیچ کس نمیگم این میشه یه راز بین.منو.روجا.خانم.خوشگل خوبه عمو؟ _آره عمو ؛ مهمونای امروز مهدمون.همشون.مثل.من.هستن.عمو یا بابا ندارن یا مامان! مثل من که بابا ندااارم! _عمو جون من خیلی خوبه تو مامان داریا من نه مامان دارم نه بابا! _عمو من فکر میکردم فقط خدا بابای من رو برده پیش خودش بابا و مامان تو رو باهم برده؟ بوسه ای رو سرش زدمو آروم گفتم: _اره عمو @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۸۸ _سلام ببخشید امروز مزاحمتون شدیم. سرمو که چرخوندم دختر حاجیو باهمون حجب و حیایی که یه خانم باید داشته باشه رو در چهار چوب در دیدم _سلام مراحمید خانم... و نازنینی که با خنده فقط نگام میکرد راه زیادی تا مهد نداشتیم که نازنین یهویی در.بین.راه تغییر جهت داد و گفت: داداش شرمنده من رو همین کنار پیاده ام کن از آینه یه نگاهی بهش کردم که یعنی چی؟ _داداش کنار این.تاکسیا نگه دار تا راحت باشم تا خود مطب با تاکسی میرم.تا اذیت نشم آخه این چند روز سردرد هام خیلی بیشتر شده و هر چی تلاش.کردم خواستم امروزو پیشتون باشم ولی.حیف. نشد. ده دقیقه پیش منشی تماس گرفت گفت : تا یک ساعت دیگه مطب باشم. ببخشید سوجان خانم بدقول شدم پیشت... ولی داداشم تا آخر امروز درخدمتتون هست خیالت راحت باشه. _کاش میذاشتی باتاکسی میرفتیم مزاحمشون نمیشدیم. خیلی هم بهتر که نازنین نباشه تودلم خوشحال شدم وکلی ذوق زده ولی به ظاهر یه اخم به نازنین کردم و اروم گفتم: _مراحمید امروز.وقتم.آزاده نازنین رو که.پیاده کردیم چند مغازه جلوتر که یک اسباب بازی فروشی بود نگه داشتم. نگاهم به روجا بود که صندلی جلو نشسته بود ولی مخاطبم دختر حاجی بود _ببخشید خانم میشه پیاده بشید و چند تا اسباب بازی انتخاب کنید من زیاد از این جور موارد سردر نمیارم.با تردیدو دودلی که از صداش مشخص بود گفت: _باشه... @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۸۹ وارد فروشگاه که شدیم روجا با ذوقی به وسایل نگاه میکرد که کل حواسش رفته.بود پی اسباب بازی ها... کمی فقط کمی نزدیک تر شدم و آروم پرسیدم: _ببخشید خانم بچهء یتیمی.هایی که امروز مهمون مهد روجا خانم هستند چند نفرند؟ نگاه کوتاهی بهم.کردو.یک نگاه کشیده وغضب.آلودبه سمت روجا انگاری دلخور بود که گفت: _این بچه نمیتونه یه حرفدودقیقه تو دلش نگه داره! _یه راز بود که به عموش گفت الان اشکالی داره؟ منم یتیم بزرگ شدم اگر تو بچگی یکی یک اسباب بازی کوچیک بهم هدیه میداد خیلی خوشحال میشدم انگاری دنیارو بهم دادن الانم دلم خواست منم.یک.کاری.کنم.اون بچه ها هم از همون لبخندهای.خوشکل بشینه گوشه ی لبشون فقط همین... سکوت کردمو سکوت کرد ولی زیاد طول نکشید که گفت: دوازده دختر و ده تا پسرند بهتره برای دخترا عروسک بگیرید واسه پسرا هم ماشین خوبه تمام اون اسباب بازی هایی که دختر حاجی انتخاب کرد رو کادو پیچ کردیم تو دوتا کیسه جدا گذاشتیم روجا رو دیدم که.به.یک عروسک خیلی قشنگ داره نگاه میکنه کنارش وایستادمو.خم.شدم گفتم: _چقدر جالبه روجا خانم ببین چه قدر.شبیه.توعه مگه نه عمو؟ خندید و گفت نه عمو موهاش خیلی بلند تر از موهای منه _اره ولی میشه خریدش و گذاشتش تو اتاق تا تو هم موهات همین اندازه بشه اون موقع دیگه دقیقا شبیه تو میشه. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
4_5774165281261748337.mp3
2.41M
۲ خودتو آماده کن؛ بهـ🍀ـارِ قلبت نزدیکه هــا❗️ شعبان، ماه قشنگ شدنِ روحه، برای حضور توی مهمـ🎊ـونی رمضان زود باش؛ آرایشگاهِ شعبان تعطیل میشه ها ♡اللـ℘ـم‌؏ـجل‌‌لولیڪ‌الفـࢪج♡ ʝơıŋ➘ @mojaradan
1_1027048369.mp3
11.49M
「‌‌‌‌ 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」 - ۵ برداشتن بار، از شانه‎‌های این و آن، یکی از فرمول‌های مؤثر در ارتباطات موفق است. ✿ محبتِ کسی که تلاش می‌کند بقدر وسع خود به کمک دیگران بشتابد، تا عمق قلوب آنها نفوذ می‌کند. ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🦢•¦➺@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ چرا این صدا انقدر قلب و اعصابت رو آروم می کنه ؟؟ ✅ فرازی خاص و متفاوت از استاد عبدالباسط! 💠 سوره ضحی @mojaradan
⛅️☀️ حسین جان🌿 عمری است زیر پرچمتان جا گرفته‌ام دستم گرفته‌اید که من پا گرفته‌ام از کودکی با نام حسین آشنا شدم من یاس را ز دامن زهرا گرفته‌ام سلام ارباب‌خوبم❤️ ✨السَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللَّه✨ @mojaradan