eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فـــــَتــــٰــــآح💖 قسمت بیست و ششم کلید را از روی جا کلیدی بر می دارم و بلند می گو
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فــــَتـــٰــآح 💖 قسمت بیست و هفتم وارد عمارت می شوم . گویی این خانه خانه ی دومم است.. انقدر که حس آشنایی نسبت به این خانه دارم و یقینا اخلاق خوب و مهربانی سکینه خانم سبب این همه احساس خوب شده .. دیروز که به دلیل بازگشت مادر از شمال مرخصی بودم دلم برای سکینه خانم تنگ شد. بیشتر از مادرم نه ، اما کمتر از مادرم دوستش دارم. وارد خانه می شوم ، پله ها را یکی درمیان بالا می روم و به سمت اتاق سکینه خانم می روم .. در میزنم _ بفرمایید. در را باز می کنم . + سلام سکینه بانو .. _ سلام دورت بگردم من .چقدر دلم برات تنگ شده بود دختر عزیزم . . . . در آشپزخانه مشغول به آشپزی می شوم. سیمین وارد آشپزخانه می شود . + سلام سیمین خانم _ علیک . پشت سرش امیرارشیاء با کیسه هایی از خرید در دستانش وارد آشپزخانه می شود . _ سلام وقتتون بخیر . + سلام . این پا و آن پا می کند انگار می خواهد صحبتی بکند .سیمین خانم هم متوجه می شود و چشمش را به لب های امیر ارشیاء می دوزد. و از گوشه چشم من را نگاه می کند . بی توجه به آن دو مشغول کار هستم . او سنگینی نگاه مادرش را حس می کند و از آشپرخانه می رود سیمین هم دقایقی در آشپرخانه می چرخد و می رود .خرید ها را بر میدارم و سر جاهایشان می گذارم ... _ ببخشید بر می گردم امیرارشیاء با سر پایین می گوید : _ امروز سه شنبه است اگه یادتون باشه ساعت ۱۷:۳۰ تشییع یکی از شهدای مدافع حرمه .. اصلا یادم نبود با شوق زیادی می گویم : + بله اصلا یادم نبود... _ من میخام برم گفتم ، بهتون بگم اگه خواستید شما هم تشریف بیارید... + ممنون که اطلاع دادید اما دیروز هم مرخصی بودم کار دارم باید از سکینه خانم اجازه بگیرم. در ضمن من خودم یه دربست می گیرم میرم تشکر. _ من از مادرجون اجازه تون رو گرفتم مشکلی نداره . باز هرطور خودتون صلاح میدونید ولی وسیله هست من اونجا باید خادم باشم برای همین ۱۶:۳۰ میرم خواستید میرسونمتون . + چشم تا اون موقع کارها رو انجام میدم . _ خب با اجازه تون. هنوز دقایقی مانده به ۱۶:۳۰ مانده ام ... نمی دانم چادر بپوشم یا نه؟؟ دو راهی سختی است ..!!! دلم می گوید بپوش.. اما عقلم می گوید چرا در تشییع شهدا می پوشی؟!! اما در کوچه و خیابان نه..!! شهدا رفتند که در تشییع انها یادت بیافتد چادر بپوشی ! در کوچه و خیابان شهدا نیستن رمیصا خانم ...... واقعا که.!!!! _ بریم؟ در لحظه چادر را سرم می کنم و می گویم: _ بله ❤️فدایی بانو زینب جان ❤️ @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فــــَتــــٰـــآح💖 قسمت بیست و هشتم ماشین را پارک می کند و پیاده می شوم ، انبوهی از جمعیت با نوای مداحی ایستاده سینه می زنند بوی اسفند با ضرب سینه زدن ها دلم را به بازی می گیرد : _ ببخشید من باید برم یه سری کارها رو هماهنگ کنم ،وقتی برنامه تموم شد بیاین همینجا که بریم . به راه می افتد و به جمع چند جوان حزب اللهی می پیوندد و مشغول صحبت می شود .. این همه جمعیت برای چه آمده اند ...؟! این شوق ، این اشک ، این سینه زدن ،نشان از چه حسی می دهد که درون این مردم را شعله ور کرده است و زبانه های عشق را به آتش می کشد... مادری چشم انتظار جوان رشیدش ... خواهری چشم انتظار برادر غیورش پدری خمیده زیر بار غم جوانش این جوان رفت که چی را ثابت کند در راه ثبات کشور دیگری جان خود را فدا کرد که چه سرمشقی به ما جوانان بدهد ..؟!! چادرم را جلوتر می آورم . حس آرامشی که چادر به من می دهد هیچ مانتوی بلندی نمی دهد چقدر با بودنش حال من خوب است....... دختری کنارم می آید و می پرسد : _ خانم ساعت چنده ؟ نگاهش می کنم دختری با پوست گندمی چهره ایی مهربان و قدی کوتاه با پوشش چادر است .. نگاهی به ساعت مچی ام می اندازم و با لبخند می گویم : + ساعت ۱۷ و ۵ دقیقه است _ممنونم. شما تا حالا تشییع شهدا شرکت کردین ؟ + نه اولین بارمه _ قبولتون باشه. کمی با هم گپ می زنیم و آشنا می شویم رشته اش معارف و سال آخر دیبرستان است یک برادر و یک خواهر کوچکتر دارد. شماره ی همدیگه را می گیریم که صدای جمعیت بالا می رود از دور تابوت شهیدی روی دستان مردم جابه جا می شود و نزدیکتر می شوم . اشک هایم دست خودم نیست بی هوا لیز می خورند و صورتم را خیس می کنند.... در دلم با او گفتگو می کنم.: « سلام شهید سلام آقا ممنون که دعوتم کردی ممنون که نگام کردی میدونی که خیلی خرابم میدونی که غرق گناهم دلم گرفته از این دنیایی که انقدر بی ارزشه.... خوش به حالت که انقدر زیبا رفتی میشه کمکم کنی راهتو ادامه بدم میشه کمکم کنی به حرمت خونت که روی زمین جاری شده بندگی خدا رو بکنم... رمیصایی باشم که خدا دوست داره رمیصایی باشم که تو قبول داری ... میشه منو هم شفاعت کنی دستم به تابوتش نمیرسد اما قلبم خودش را می رساند... این دختر که حالا میدانم نامش زهراست حالش بهتر از من نیست گویی او هم درد و دلی با شهید داشته که اینگونه صورتش خیس است ... تابوت را در دستان می چرخانند و بعد هم به سوی گلزار شهدا می برند... مردم با چشمان خیس و دلی بی تاب شهید را بدرقه می کنند.... ❤️فدایی بانو زینب جان ❤️ @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین علیه‌السلام : برای یاری دین خدا، به لشگر خدا بپیوند! عمر سعد : خانه‌ام خراب شده، باید بمانم و سامانش دهم! امام حسین علیه‌السلام: خانه‌ای برایت مهیّا میکنم! 💥 عمر سعد : زمین‌هایم را چه کنم؟ ..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔥 این مکالمه برایت آشنا نیست؟ شاید تجربه‌اش کرده‌ای و ... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❍اربآبــــ‌حسـ♥️ـیݩ‌جآنــݦـــ•••ღ حسیــــــــن جانم🌱 ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم 🌱 💔 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|•• "وسط‌جـاذبہ‌؎این‌همہ‌رنگ نوڪرت‌تابہ‌ابدرنگ‌شماسـت بۍخیـال‌همہ‌؎مـردم‌شهر دلـم‌آقـابہ‌خـدا‌تنگ‌شماسـت" ❲السلام‌علیڪ‌یا‌صاحب‌الزمان🌸❳ • . السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..🌷✋🏻 💚•|↫ @mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_دوم ✅ ۳ اشتباه رایج در #انتخاب_همسر و ازدواج 👇👇 🔑 راه حل ادامه
✅ ۳ اشتباه رایج در و ازدواج 👇👇 🔑 راه‌حل: برای انتخاب درست سعی کنید بر خصلت عجولانه خود یا دیگران فائق آیید. این جمله را بارها به خود بگویید یا به دیوار اتاق‌تان نصب کنید: «من به ندای عقلم گوش می‌دهم، نباید عجله کنم.» ترس را کنار بگذارید، اجازه دهید زمان کارتان را با حوصله پیش ببرد. با کسانی که احساس می‌کنید از جانب آنها تحت فشار هستید صحبت کرده و شرایط و افکار خود را تا حدودی بازگو کنید، قاطعانه به آنها بگویید برای دادن جواب مثبت یا منفی عجله ندارید و حتی انتظار دارید در این مسیر مهم، همراهی‌تان کنند. به آنها بگویید تصمیم خود را با آرامش خواهید گرفت و عجله‌ای برای گفتن جواب ندارید. ⚠️ یا نصیب و یا قسمت: اعتقاد راسخ بر این باور اشتباه که ازدواج تمام و کمال منوط به قسمت است، گاه به اهمال و سست کاری ما منجر می‌شود تا به همین دلیل، دور تحقیق و مشورت را خط قرمزی بکشیم ... 🙂 @mojaradan
50.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕سریال (کلید اسرار) 📌داستانی‌با‌درس‌های‌اخلاقی‌و‌سرشار‌از عبرت @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قابل توجه دختر خانم‌ها🙄 ⭕️ کسی که خط قرمزی برای خودش و دیگران قائل نیست، چه تضمینیه که بعدها برای تو حدودی رو رعایت کنه؟ ❓آیا میشه برای ازدواج روش حساب کرد؟ @mojaradan