مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان فــــَتـــٰــآح💖 قسمت سی و چهارم _خیره ان شاءاللّه از جا برمی خیزد چادر به سرش می کن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فـــــَتــــٰــآح💖
قسمت سی و پنجم
_ نمیدونم پسر خواهرتون چی گفتن به شما ...اما من واقعا
به چشم خواهرم به ایشون نگاه می کنم
و اگر کاری هم براشون انجام دادم وظیفه ی هر برادریه....
من جای پسر شما هستم هر کاری داشته باشین به دیده ی منت به روی چشمم انجام میدم اون روز هم تشییع پیکر شهید بودمن خادم بودم و حتما باید می رفتم
ماشین هم خالی بود ، به دختر شما گفتم که مسیر یکی هست و اگر قصداومدن دارن در خدمتشون هستم
اونجا رسوندمشون ، موقع برگشت هم یه چفیه تبرک شده شهدا دادم بهشون همین ، غیر این نبوده...
مادر نگاهش می کند و به فکر می رود .
_ با همه ی این احوالات اگر مشکل شما ،
بودن من تو اون عمارته من میرم خوابگاه
یه روزهایی هم به مادرجون سر می زنم
که رمیصا خانم تو عمارت نباشن.
سلامتی مادرجون برای من خیلی مهمه....
مادر متفکر می گوید :
_ چی بگم... اینکه شما اونجا نباشین
خوبه اما خب نظر دخترم رو هم باید بدونم..
امیر ارشیاء نفس عمیقی می کشد و از جا بر می خیزد.
_ با اجازه تون من مرخص میشم
فکر اتون رو بکنید
اگر راضی بودین
فردا صبح می تونن بیان عمارت ،
به محض ورود ایشون هم
من از اون عمارت میرم...
❤️فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان فـــــَتــــــٰـــآح 💖
قسمت سی و ششم
از سجده بر می خیزم چقدر این سجده ها ، نجواها ، و اشک ها آرامم می کنند ...
قرآن را باز می کنم و شروع به خواندن می کنم ...
قرآن را می بوسم و در طاقچه کنار سجاده ی پدر می گذارم..
صبحانه ی مادر را اماده می کنم
خودم می خورم و از خانه بیرون می زنم..
.
.
.
زنگ عمارت را می زنم .
دقایقی می گذرد و در باز می شود..
کفش هایم را در می آورم و داخل می شوم
یک راست به اتاق بالایی می روم و در اتاق سکینه خانم را میزنم.
.
.
.
+ خب دیگه با اجازه تون من میرم.. زود به زود بهتون سر میزنم.
دیگه سفارش نکنم غذاها و داروهاتون رو سر وقت بخورین نیام ببینم سکینه بانو پیر شده هااا...
لبخندی می زند و می گوید :
_باشه عزیزم. زود به زود بیا پیشم.
از او خداحافظی می کنم و از پله ها پایین می آیم..
در اتاق را می بندد و با کوله پشتی ای که روی دوشش است نگاهش به نگاهم می افتد.
بر می گردد. و چند قدمی راه می رود .
_ من میرم که مزاحم نباشم.
+ نه لازم نیست شما برید. نیومدم که بمونم، اومدم به سکینه خانم
سر بزنم و برم .
❤️ فدایی بانو زینب جان ❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲⃟🍯
#یا_شاه_خراسان💛
ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
#شبتون امامرضایی❤️
📲|#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💓💒|••
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
میگفـتڪِہعَظمَتنوڪَرۍ؛
دَرخونِہۍامـٰامحُـسین"ع"
روزَمـٰانۍمیفَھمۍڪِہشَباوَلقَبـر،
وَقتۍزبونِتبَنـداومَده!
یِہوَقتمیبینۍیِہصِدایۍمیـٰادمیگِہ؛
نَترس،مـَنهَستم..!(:🔗♥️
💓•••|↫ #امام_حسینی
💓•••|↫ #صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
تو را آرزو میڪنم چونانڪہ باغ،بهار را
یا ڪبوترے دربند،آسمان را...
تو را آرزو مےڪنم چونانڪہ تشنہ، آب را
یا زمین عطشناڪ، باران را
یا آسمان، رنگین ڪمان را
تو را آرزو مےڪنم چونانڪہ بیمار،
طبیب را یا غمزده،حبیب را...
#بیا_اے_همہ_ے_آرزوها 🌹
#اللهم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🤲🌸🍃
✋ سلام پدر عزیزم
صبحت بخیر ❤️🌼
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
چه زمانی باید خانوادهها در جریان آشنایی دختر و پسر قرار بگیرند؟
🔸از بدو آشنایی باید پای خانوادهها وسط کشیده بشه چون نفس حضور خانواده روابط رو کنترل و از عمیق شدن احساسات قبل از بررسیهای عاقلانه جلوگیری میکنه.
🔸وقتی والدین زود خبردار بشن، دو خانواده از همون ابتدا با هم آشنا میشن. شناخت خانوادهها یک معیار مهم برای سنجش تناسب ازدواج هست.
🔸در جریان قرار دادن #خانواده صرفاً به این معنا نیست که پدر، مادر یا خواهر صرفاً بدونند. بلکه به این معنیه که وارد گود بشن و طرفین همدیگر رو ببینند.
🔸البته ممکنه خانوادهها با دیدگاههای سنتی جوونها رو تحت فشار بگذارن تا زود جواب بدن. در این موقعیتها مشاوره میتونه این روند رو کنترل کنه و اونارو نسبت به فرایند انتخاب آگاه کنه.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
40.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_دختر_برادرم
#قسمت_دوم
@mojaradan