eitaa logo
مجردان انقلابی
13.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔊💸 🗣💵 زیبایی فقط جلب توجه میکنه ... اون چیزی که قلبُ تسخیر میکنه شخصیته ..! .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📀 قسمت یازدهم 💾 دوره آموزشی رایگان 🎉 سوالات خواستگاری 🎉 دکتر مسلم داودی نژاد .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔔📃 افراد شاد در دو ویژگی شخصیتی با دیگران تفاوت دارند: 1️⃣ ویژگی های رفتاری شامل: 🔻 تمرکز بیشتری بر فعالیتهای لذت بخش دارند. 🔻 از معاشرت با افراد منفی بین و ناراحت پرهیز می کنند. 🔻 صبر و حوصله بیشتری دارند. 🔻 شوخ طبعند و در شرایط سخت روحیه طنز خود را حفظ می کنند. 🔻 بجای عبور از بسیاری موانع، آنها را دور می زنند. 2️⃣ ویژگی های بینشی شامل: 🔻 عادت به نگاه مثبت دارند و خوش بین هستند. 🔻 اعتماد به نفس بالایی دارند. 🔻 توقعات و انتظارات محدودتری از دیگران دارند. 🔻 لذت طلب و راحت طلب و آسان گیر هستند. 🔻 احساس خشم، کینه و انتقام در آنها به سادگی تحریک نمی شود. 🔻 از شادی دیگران شاد می شوند. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞زندگیت به بن بست میرسه اگه.... تکه ای از فیلم «کنعان» .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ✘ همسرم مرتب بهم نق میزنه، از هیچ کار من راضی نیست! ✘ دائماً از بچه‌ها شاکی و ناراضیه و ایرادشون رو به رخشون می‌کشه! خسته شدم از غرغراش ⛔️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
با عرض سلام خدمت خوبان عالم و تسلیت برای ایام سوگواری ابا عبدالله حسین میخواستم حرفی با شما بزنم .من راستش از چند. روز و چند هفته قبل از محرم در فکر چله میافتم که چی باشه و چه طوری بزارم و غیره. با هر کیم مشورت میکنم و نظر می‌خوام میگم چی باشه چله خوب بعضی ها میگن شاید این بگن قبول نکنم برای گذاشتن اینقدر اصرار میکنم تا بالاخره میگن و میبینم چقدر عالی این مورد و قبول میکنم بعد نوبت نوشتن اطلاعیه میشه راستش خودم نویسنده خوبی نیستم از بزرگان می‌خوام برام متنش بنویسند . خب سرتان درد نیاورم برم سر اصل مطلب راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان من امسال نمیتونم چله در کانال قرار بدم به دلیل مشغله و مشکلی که برام پیش آمده تا هستم فعلا ختم قرآن قرار میدیم در کانال و نیت کنید و شرکت کنید از اون بزرگواران معذرت خواهی میکنم الهی به حرمت این ماه عزیز حاجت روا بشن و دستشون بخور به ضریح آقا حسین و آقا ابوالفضل من را حلال کنید. در پناه امام حسین باشید. یا علی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نماهنگ پشتو | کار فوق، نخستین نماهنگ به زبان پشتو می‌باشد که اشعار سروده، تهیه و تولید گردیده است. با چشم دل ببینید و با گوش‌جان بشنوید و در صورتی که پشتو را متوجه نمی‌شوید، زیرنویس را بخوان .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
ا🏴 بنام نامی حسین ✋ ا🏴 سلام علیکم خدمت همه‌ی همراهان کانال ،جمیع اوقات حسینی ختم_قرآن هدیه میکنیم به امام زمان به نیت سلامتی امام زمان سلامتی رهبر ازدواج موفق وبدون پشیمانی مجردان کانال شفا بیماران حوائج جمیع کانال 🌼🍂❖با توکلـ به اسمـ اعظمتـ یااَللّه❖🍂🌼 🌼🍂اٍّ๛لَّاٍّمّـُ عَّلَّیّْکَّ یٌّاٍّاٍّبّْاٍّصَّالِّحَّ الّْمَّهّْدّی🍂🌼 ﷽📖جزء1🖤 ﷽📖جزء2🖤 ﷽📖جزء3🖤 ﷽📖جزء4🖤 ﷽📖جزء5🖤 ﷽📖جزء6🖤 ﷽📖جزء7🖤 ﷽📖جزء8🖤 ﷽📖جزء9🖤 ﷽📖جزء10🖤 ﷽📖جزء11🖤 ﷽📖جزء12🖤 ﷽📖جزء13🖤 ﷽📖جزء14🖤 ﷽📖جزء15🖤 ﷽📖جزء16🖤 ﷽📖جزء17🖤 ﷽📖جزء18🖤 ﷽📖جزء19🖤 ﷽📖جزء20🖤 ﷽📖جزء21🖤 ﷽📖جزء22🖤 ﷽📖جزء23🖤 ﷽📖جزء24🖤 ﷽📖جزء25🖤 ﷽📖جزء26🖤 ﷽📖جزء27🖤 ﷽📖جزء28🖤 ﷽📖جزء29🖤 ﷽📖جزء30🖤 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🌼🍂لطفا شماره جزءهایی كه برای ختم انتخاب كردين رواعلام کنیدتاجلوی 👇🏼برای انتخاب جزءبه آیدی زیرپیام دهید👇 @mojaradan_bott ‌ ‌ ‌ ‌ ‌.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔴 ؛حاجت ❇️  علقمه را به امام صادق (ع) باید بعد از زیارت عاشورا بخوانیم. دعای علقمه برای گرفتن بسیار موثر و مجرب است. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
387_16165162599147.IR
4.67M
••『🎼🎶』•• ◉━━━━━━───────     ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ نیا که کوفه آرایش جنگی گرفته حرف زدن و بوی دو رنگی گرفته نیا چراغ قلب کوفیا بی فروغه هرچی نوشتند توی نامه دروغه خیلی برات دل نگرونم... 😭 🎙•••|↫ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#ناحله 🌼 #قسمت_صد_و_سی_شش 🚫#ڪپے‌ بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حق‌الناس‌ است🚫 جوابی به سوالش ندادم ک
🌼 -هفت گل تو دست راستش بود و کتاب و تو دست دیگه اش گرفته بود. با همون دستش چند بار کتابه رو بالا پایین برد که نامه و دید. دوباره تو خیابون به اطرافش نگاه کرد. ماشین و استارت زدم که برگشت سمتم. چندثانیه چشم تو چشم شدیم. لبخندش رو با لبخند جواب دادم چند ثانیه بدون حرکت بهم نگاه کردیم. خواستم حرکت کنم که متوجه شدم خیره به لباس هام اشک میریزه. دلم نمیخواست اشک هاش و ببینم.نگاهم و ازش گرفتم و پام رو روی گاز فشردم. نگاهم به اسم روی کتاب افتاد (هبوط در کویر)گل و بو کردم و از عطرش لبخند زدم با تعجب یک دور صفحه هاش و باز کردم یه پاکت توش بود . به اطرافم نگاه کردم .عجیب بود . نرگس گفت بیام دم در ولی چرا کسی نبود نگاهم‌ به ماشین محمد افتاد سرم و که بالاتر گرفتم دیدمش. یه لبخند رو لب هاش بود باورم نمیشد این ادم همونی باشه که تا قبل از این فکر میکردم از دماغ فیل افتاده وممکن نیست لب هاش واسه خنده باز شن.بی اراده بهش لبخند زدم همزمان یه قطره اشکم رو گونم سر خورد. حس میکردم مغزم هنوزهم نتونسته این اتفاق و باور کنه.این محمدی که الان میدیدم همون آدمی بود که یه روزی هیچ توجه ای بهم نداشت وحتی بزور بهم سلام میکرد.این ادمی که الان بهم لبخند میزنه همونیه که تا نگاهش به من می افتاد اخم میکرد و روش و برمیگردوند. همونیه که باتمام رفتارهای عجیبش عاشقش شده بودم و آرزو میکردم حداقل از من بدش نیاد.نگاهم به لباس هاش افتاد .لباس فرم تنش بود. مردد بودم ولی دلم میگفت سمتش برم. تا خواستم قدیمی بردارم به سرعت از جلوی چشمام دور شد.انتظار نداشتم اینجوری بره بی سلام بی خداحافظی! الان از قبل دلنازک تر شده بودم. در و بستم و پشت در نشستم. نامه رو از پاکت در اوردمبارون چشم هام بند نمیومد.کنترلی روی اشک هام‌نداشتم. میترسیدم !از اینکه از این خواب شیرین بیدارم کنن وحشت داشتم.از اینکه دوباره همه چیز مثل سابق شه میترسیدم. از اینکه محمد مثله قبل شه وحتی نگام هم نکنه میترسیدم.دلم میخواست زودتر همچی تموم شه و از این استرسی که افتاده بود به جونم راحت شم بازم باید صبر میکردم .مثل همیشه به گوشه اتاقم پناه بردم و شروع کردم به خوندن نامه که با خط خوش نوشته شده بود.( بِسـمِــ ربِ روزی که دیدَم تو را و دل سپردم به دستت!دست به قلم برده ام که روایت کنم ضمیر تُ را! تا کی توان چیزی نگفت؟تا كِى توان به مصلحت عقل كار كرد؟ آخر در گلو می شکند ناله ام از رِقت دل قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست... سخن بسیار است اما تُ را گفتن کم! چگونه توان تُ را گفتن .... چگونه توان عشق را تعریف کرد ...! چگونه توان تُ را جستن!؟ بآری عشق چیست!؟ یا چیست فلسفه ی دادنِ دل؟؟! تمنا یا خواهشیست تاابد بمآن کنارِ دلم ! مصلحت بود به بهانه ی نبودن زمانی ز حآل و هوآیتان دور بمانیم! مدتی به بهانه ی ماموریت نیستیم اما، عهدی بود میانِ ما،بینِ خودمان بماند. کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم مقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی به بارَم بکش مرا...! خودمآنی تر بگویم برای من بمان! التماس دعا،یاعلی! |از محمد دهقان فرد به فاطمه موحد| قبل از اینکه نامه رو بخونم از ترس و دلتنگی اشک میریختم،بعد خوندن نامه از شدت ذوق گریه میکردم.خدا صدای دلم و شنید و اتفاقی که فکر میکردم هیچ وقت نمیافته ،افتاد مهر من به دل محمد که خیلی باهام تفاوت داره افتاد.محمد کجا و من کجا ؟! با اینکه حس میکردم به مغزم شوک وارد شده و چیزی نمیفهمم،یه چیزی و خوب میدونستم اینکه واسه رسیدن بهش و تموم شدن کابوس هام حاضر بودم هر کاری کنم. الان برای من صبر آسون ترین کار بود! ___ بیست روز و به سختی گذروندم سعی کردم خودم رو با درس و دانشگاه و کلاس های مختلف سرگرم کنم ولی هیچکدومشون فایده ای نداشت وتمام مدت فکرم پیش محمد بود. ازش هیچ خبری نداشتم و داشتم تو این بیخبری هلاک میشدم.طعنه های پدرم هم به این عذاب اضافه کرده بود. به ناچار زنگ زدم به ریحانه ،با اینکه حدس میزدم جوابم رو نده .ریحانه خیلی تغییر کرده بود. از بعد فوت پدرش کلا یه آدم دیگه ای شده بود و هر چقدر که میگذشت بیشتر از قبل تغییر میکرد و رفتارش سرد تر میشد. چندتا بوق خورد و قطع شد دوبار دیگه زنگ زدم داشتم از جواب دادنش نا امید میشدم که صداش رو شنیدم‌ +الو _سلام +سلاام چطوریی؟ _قربونت ریحانه جون .خوبه حالت ؟ کجایی؟کم پیدایی! بی معرفت شدی! +خوبم منم خداروشکر.مشهدم _مشهدد؟کی رفتی؟ +دیروز رسیدیم . با روح الله و مامان و باباش اومدیم _آها به سلامتی واس منم دعا کن +حتما .چه خبر از داداشم ؟ _داداشت ؟ +اره آقا محمدتون 🧡 💛 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´