25.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_۶_۲
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ارسالی_از_کاربران
صبح همگی بخیر
بجز اونایی 😳که شارژ بقیه رو از پریز میکشن و شارژ خودشونو میزنن بجاش 😂😂
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#بسم_رب_ِّالحیدر
ا🏴
بنام نامی حیدر امیرالمؤمنین ✋
ا🏴
سلام علیکم خدمت همهی همراهان کانال ،جمیع اوقات حیدری،
#ختم_قرآن هدیه میکنیم به امام زمان و اول صفر هست به حضرت زینب و اسرا کربلا
به نیت
سلامتی امام زمان
سلامتی رهبر
ازدواج موفق وبدون پشیمانی مجردان کانال
شفا بیماران
حوائج جمیع کانال
🌼🍂❖با توکلـ به اسمـ اعظمتـ یااَللّه❖🍂🌼
🌼🍂اٍّ๛لَّاٍّمّـُ عَّلَّیّْکَّ یٌّاٍّاٍّبّْاٍّصَّالِّحَّ الّْمَّهّْدّی🍂🌼
﷽📖جزء1❤️
﷽📖جزء2❤️
﷽📖جزء3❤️
﷽📖جزء4❤️
﷽📖جزء5❤️
﷽📖جزء6❤️
﷽📖جزء7❤️
﷽📖جزء8❤️
﷽📖جزء9❤️
﷽📖جزء10❤️
﷽📖جزء11❤️
﷽📖جزء12❤️
﷽📖جزء13❤️
﷽📖جزء14❤️
﷽📖جزء15❤️
﷽📖جزء16❤️
﷽📖جزء17❤️
﷽📖جزء18❤️
﷽📖جزء19❤️
﷽📖جزء20❤️
﷽📖جزء21❤️
﷽📖جزء22❤️
﷽📖جزء23❤️
﷽📖جزء24❤️
﷽📖جزء25❤️
﷽📖جزء26❤️
﷽📖جزء27❤️
﷽📖جزء28❤️
﷽📖جزء29❤️
﷽📖جزء30❤️
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌼🍂لطفا شماره جزءهایی كه برای ختم انتخاب كردين رواعلام کنیدتاجلوی
👇🏼برای انتخاب جزءبه آیدی زیرپیام دهید👇
@mojaradan_bott
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📀 قسمت بیست و نهم
💾 دوره آموزشی رایگان
🎉 سوالات خواستگاری 🎉
دکتر مسلم داودی نژاد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🔴 #آیتالله_حائری_شیرازی
⭕️ اگر یکدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید!
💠 اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است دربارهی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «مَن زارَ أخاهُ المُومِنَ کَمَن زارَ اللهَ فی عَرشِهِ»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که میتواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
💠اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر میآورد. وقتی تنها گیرت بیاورد میخوردت، قورتت میدهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی میگردد که تو از رفقایت جدا شدهای، توصیه میکنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
🔰 پ.ن: فراموش نکنید که همسرتان یکی از مصداقهای اصلی این سخنان است.👌
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت زینب (سلام الله علیها)
«مرهم دل اهل بیت»
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیانت هیچ توجیهی نداره و اشتباهه؛ اما ببینین این زن دوم چه جوری بلده خونه رو واسه این آقا امن کنه و اونو بکشونه سمت خودش😔
#تحلیل_فیلم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
مـــــنزنمیخوام 😆🤣😂
#طنز🤍
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
خیانت هیچ توجیهی نداره و اشتباهه؛ اما ببینین این زن دوم چه جوری بلده خونه رو واسه این آقا امن کنه و
#رسالی_از_کاربران
خدالعنت کنه اونایی که میان توزندگی آدم باهرترفندی
#ادمین_نوشت .
عذر خواهی میکنم بابت این فیلم .قصد مکدر کردن شما را نداشتم فقط آگاهی و آموزش هست .
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامخامنهای میگوید: من این حرفی که میگویم خواهش میکنم مردها نشنوند؛ چون ممکن است بدشان بیاید! شما خانمها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک پسربچه هستند و باید ادارهشان کنید.
#اقتدار_زن_در_زندگی
اینم سخن رهبری برای اون فیلم فرستادم.که بعضی خانمها را ناراحت کرد .و اوقاتشان را تلخ کرده بود
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• #برگرد_نگاه_کن قـسمت2 –گفتی چند سالته؟ نگاهم روی بسته مانده بود. –نوزده سال. نوچی کرد. –
••|🌼💛|••
#برگرد_نگاه_کن
قــسمت 3
من و منی کردم و نایلون لباس را از روی میز برداشتم.
–اخه کسی که فعلا تو کافی شاپ نیست
چیکار باید انجام بدم؟
دستی به موهای بلند و جو گندمیاش که از پشت با کش نازکی بسته بود و اصلا با سبیلهای کلفتش همخوانی نداشت کشید.
–حالا تو آماده شو، شاید همین الان یه مشتری امد. مشتریهای کافی شاپ زیاد سحر خیز نیستن. حتی اونا که واسه صبحانه میان.
البته خب حقم دارن اینجا که کله پاچه ایی نیست. ولی تو همیشه باید سر کارت آماده باشی. راستی اون جزوه ایی که در مورد منوهای قدیمی دادم رو خوندی؟
–بله همه رو از حفظم، کلی اطلاعات در مورد منوی کافیشاپها داشت، واقعا لازم بود یاد بگیرم.
با رضایتمندی لبخند زد.
–چون بچه درس خونی هستی و با استعدادی به این زودی یاد گرفتی، وگرنه قبل از تو یکی اینجا شش ماه کار کرد آخرشم فرق کاربونا و آلفرادو رو نفهمید. البته حالا دیگه منو رو تا اونجایی که میشه فارسی کردیم و بعضی چیزا رو هم کلا حذف کردیم که ساده تر باشه.
برای همین دوتا لیست بهت دادم بخونی، که به هر دوتا منو مسلط باشی.
به نظرم کارفرمای سختگیری است.
داخل آشپزخانه شدم و نگاهی به اطراف انداختم. خانم خوش رو و سن و سال داری به طرفم آمد
–سلام عزیزم، خوش امدی.
–سلام، ممنون، ببخشید کجا میتونم اینارو بپوشم. به نایلونی که دستم بود اشاره کردم.
با لبخند به اتاق کنار آشپزخانه اشاره کرد.
–برو اونجا آماده شو. اگرم چیزی لازم داشتی بهم بگو.
بعد که امدی به بچه ها معرفیت میکنم.
تشکر کردم و داخل اتاق شدم. اتاق کوچکی بود که دورتادورش قفسه بندی داشت. داخل قفسه ها پر بود از وسایلهای مختلف. یک گنجهی کوچک هم انتهای قفسه ها قرار داشت که درش قفل بود.
پشت در آینه کار شده بود. نگاهش کردم و دستی به صورتم کشیدم.
نایلون را باز کردم یک پیشبند نه چندان بلند یاسی رنگ با یک روسری شاید هم مغنعه به همان رنگ داخلش بود.
خوب نمیتوانستم مغنعه را روی سرم فیکسش کنم. قسمت جلوی مغنعه با رنگ توسی
جدا دوخته شده بود و در انتها دو بند میشد که در کنار سر به شکل پاپیون بسته میشد. از روی عکسی که داخل نایلون بود متوجه شدم چطور باید ببندمش. جلوی آینه ایستادم و خودم را برانداز کردم. لباس آنچنان خاصی هم
نبود. پیشبند بستن برایم کمی سنگین بود.
ولی فعلا مجبور بودم حداقل برای چند ماه هم که شده اینجا کار میکردم تا هم خرج خودم و دانشگاهم را درآورم هم کمک خرجی میشدم برای خانواده. با این اوضاع اقتصادی دلم برای پدرم میسوخت. دیگر دخیل و خرجمان با هم اصلا همخوانی نداشت. از هم شکاف زیادی داشتند.
خیلی سخت بود تا پدر را راضی کردم که کار کنم. به خیلی جاها سر زدم تنها جایی که حقوق خوبی داشت و با شرایط من کنار میآمد همینجا بود. البته آن هم به خاطر آشنایی آقای غلامی با پدر یکی از دوستانم بود.
جلوی آینه چرخی زدم.
این رنگ مغنعه به پوست سبزهی صورتم میآمد. زیر لب گفتم:
–واسه خدمتکار شدنم باید آشنا داشته باشیا اونم بعد از این همه درس خوندن، واقعا ما به کجا میریم. صورتم آرایشی نداشت. قبل از کرونا حداقل از یک رژ کمرنگ استفاده میکردم، ولی حالا با وجود ماسک دیگر دل و دماغش نبود. این ماسک لعنتی لبخند را هم از مردم گرفته.
تقه ایی به در خورد. آرام در را باز کردم. خانمی را که چند دقیقه پیش در آشپزخانه دیده بودم را دوباره با همان لبخند پشت در دیدم.
نــویسنده لیلافتحیپور
💛•••|↫ #رمآن
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´