eitaa logo
مجردان انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم‌کم‌دارد حقیقت‌ِدنیارومی‌شود؛ وهمه‌می‌فهمیم آنچه‌راکه‌بایدپیش‌ترهامی‌فهمیدیم!... وحشتِ‌دنیایِ‌بی‌تــو بیش‌ازوحشت‌ِدنیای‌ِفتنه‌زده‌ی‌امروزاست!. 🤲🏼♥️ 🖐🏼🌱 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
❤️واسطه‌گری برا ازدواج رو بلدید؟❤️ توی واسطه ‌گری برا ازدواج، نکاتی رو باید در نظر گرفت که باعث اثرگذاری و جلوگیری از آسیب‌های این کار می‌شه. ما در ادامه به چهار نکتۀ مهمّ اون اشاره می‌کنیم: 1⃣ اخلاص 🔷🔹وساطت برا ازدواج رو باید به عنوان یه عبادت و تنها برای خدا انجام بدیم. اخلاص تو این عبادت، باعث می‌شه که انسان از کسی توقّع تشکّر نداشته باشه و قدر نشناسیِ دیگران، انگیزۀ اون رو تو مسیر واسطه‏‌گری برا ازدواج کم نکنه.✌️ 🔹 وقتی نیّت انسان، خدایی باشه سختی‏‌هایی که تو این مسیر اون رو آزار می‌ده، باعث بی‏‌انگیزگی اون نمی‌شه.💪 2⃣ معرّفی بر اساس شناخت معیارها 🔶🔸برا معرّفی دو نفر به هم، حداقل باید از معیارای درجه یک اونا مطّلع بود. بعضیا فکر می‏‌کنن که دختر بودنِ یکی و پسر بودن اون یکی، برا معرّفی کافیه.❗️ 🔸 وقتی بدون در نظر گرفتن معیارها، افراد رو به هم معرّفی می‌کنیم، خیلی از معرّفی‏‌ها به ازدواج ختم نمی‌شه. این مسئله، هم انگیزۀ شما رو برا ادامۀ راه کم می‌کنه و هم تو روحیّۀ دختر و پسر اثر منفی می‌ذاره.☝️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت288 وارد اتاق که شدیم اول گوشی‌ام را از شارژ در آوردم. روشنش کردم و آرام
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت289 به چند ثانیه نکشید که با روشن شدن چراغ اتاق توسط محمد امین ساره را بالای سرم دیدم و نفس راحتی کشیدم. سر نادیا را در بغلم جا دادم. از ترس نفسهای پشت سر هم می‌کشید. –چیزی نیست نترس، ساره بود. ساره زل زده بود به گوشی‌ام و اشاره می‌کرد که خاموشش کنم. صدای اذان از گوشی‌ام ساره را از خواب بیدار کرده بود و به پایین کشیده بود. گوشی‌ام را خاموش کردم. محمد امین به خاطر این که ساره حجاب نداشت به سالن رفت و با پدر که او هم از خواب پریده بود صحبت می‌کرد. مادر با دیدن ساره پرسید: –خودش تنهایی امده پایین؟ نگاه سوالی‌ام را به ساره دادم. اشاره به بیرون از اتاق می‌کرد. نادیا سرش را از آعوشم بیرون کشید و نگاهش را به پنجره داد و رو به ساره اعتراض‌آمیز گفت: –اون صدای اذان مسجده، دیگه اون رو که نمی‌تونیم خاموش کنیم. ساره شرمنده به نادیا نگاه کرد. زمزمه کردم. –داره عذرخواهی می کنه، دیگه توام لبخند بزن. نادیا صاف نشست و رو به ساره گفت: –اشکالی نداره، فقط دفعه‌ی بعد در بزن بعد بیا تو اتاق. ساره دیوار را گرفت تا برود. بلند شدم تا کمکش کنم. نادیا پچ پچ کرد. –بذار همون طور که اومده، همون طورم بره دیگه. انگار زیادم حالش بد نیست. در چشمان نادیا بُراق شدم. –پاشو وضو بگیر، همون خوب شد که بیدار شدی وگرنه با بدبختی باید بیدارت می‌کردم. محمد امین در گوشه‌ی سالن سرش را تا جایی که می شد پایین گرفته بود و نماز می‌خواند. با لبخند رو به ساره گفتم: –امروز همه رو نماز اول وقت خون کردیا، وگرنه اینا رو باید با دمپایی بیدار می‌کردیم. مادر بزرگ روی سجاده نشسته بود و قرآن می خواند. با دیدن ما قرآن را کناری گذاشت. سلام کردم و گفتم: –مامان بزرگ می گم کاش بشه به مسئول مسجد بگید یه مدت از بلندگوی مسجد اذان پخش نکنن، ساره می ترسه. منم دیگه برنامه‌ی گوشیم رو حذف می کنم. مادربزرگ همان طور که ساره را برانداز می‌کرد از جایش بلند شد تا نماز صبحش را شروع کند. –از این به بعد نماز‌ای صبحمون رو به جماعت همین جا تو اتاق من می‌خونیم. برای نمازای دیگه هم همگی می ریم مسجد، البته همراه ساره. توام نمی‌خواد چیزی رو حذف کنی، اتفاقا یه جوری تنظیمش کن که روزی پنج بار صدای اذانش بیاد. ساره خودش را جمع کرد. با حیرت گفتم: –مامان بزرگ من می گم اون از صدای اذان می‌ترسه اون وقت شما می گید بریم داخل مسجد؟! سرش را تکانی داد. –شنیدم چی گفتی. الان یه ساعته، درست از وقتی من بلند شدم و قرآن می خونم اون آروم و قرار نداره. صدای اذان رو که شنید دیگه نتونست تحمل کنه، اون از چیزی نمی‌ترسه فقط خیلی بدش میاد. اگر پاک بشه دیگه این جوری نمی شه. ساره را سر جایش نشاندم. –مامان بزرگ ساره دختره تر و تمیزیه، به الانش نگاه نکنین، فقط یه کم کاهل نمازه. مادر بزرگ به ناخن های کاشته شده‌ی ساره که دیگر آثار زیادی از آن ها باقی نمانده بود اشاره کرد. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت290 –بچه مسلمونِ مطهر و پاک از صدای اذون لذت می بره، مشکل اون تمیزی یا کاهل نمازی نیست. فردا بیا این جرما و چسبای باقی مونده رو با هم از روی ناخناش بگیریم. تمیزی با پاک بودن فرق داره دخترم. –می دونم، منم منظورم همون بود. قبلا از خودش شنیدم که می گفت با ناخن کاشته شده هم می شه غسل انجام داد یا نماز خوند. مادربزرگ نگاه عاقل اندر سفیهی خرجم کرد و نفسش را بیرون داد. –مگه به گفتن اونه؟ تا حالا همین جرما نذاشتن پاک بشه. با این چسبا و جرما کسی پاک نمی شه. ناخنای پاهاش رو ببین، چرا اونا رو دیگه ناخن کاشته؟ این جوری بیچاره ناخن‌ها از کجا اکسیژن بگیرن. نگاهم را به پاهای ساره دادم. بیشتر ناخن هایش افتاده یا شکسته بودند. مادر بزرگ رو به ساره گفت: –بعد از این که جرما رو گرفتیم، خودم دخترم رو می‌برم یه غسل اساسی کنه و پاک و مطهر بشه. –شما ببریدش مامان بزرگ؟! شما که نمی‌تونید! مادربزرگ لبخند زد. –دیگه اون قدرا هم از پا نیفتادم. من فقط ساره رو روی چهار پایه زیر دوش می‌شونم و دوش رو می گیرم رو سرش، کاری نداره. اگه نگرانی توام بیا کمک. فقط یادت باشه از فردا هر وقت رفت سرویس بهداشتی، یادش بندازیم وضو بگیره، همیشه وضو داشته باشه آرامش بیشتری می‌گیره... آن قدر خسته بودم که دیگر حرفی نزدم و برای آوردن چادر و سجاده‌ام به طبقه‌ی پایین رفتم. مهدی کوچولو چشم هایش را می مالید و در سالن راه می رفت. به طرفش رفتم و بغلش کردم. سرش را روی شانه‌ام گذاشت و خواب آلود زمزمه کرد: ‌–مامانم رو می خوام. مادر فوری به طرفم آمد. –بچه رو بده من تا کامل بیدار نشده ببرمش تو اتاق بخوابونمش. نزدیک ظهر بود که با سر و صدای بچه‌ها چشم‌هایم را باز کردم. نگاهم را به ساعت روی دیوار دادم. چیزی به دوازده نمانده بود. باورم نمی شد این قدر خوابیده باشم. از جا جهیدم و اول گوشی‌ام را چک کردم. یک زنگ از آزمایشگاه داشتم، حتما می‌خواهند دلیل غیبتم را بپرسند. یک پیام هم از علی داشتم. فوری پیام را باز کردم. –پدرت زنگ زد و گفت می خواد محمد امین رو بفرسته که تمام وسایلت رو از مغازه ببره، مثل این که تصمیمشون جدیه. با خواندن پیامش رنگ از رخم پرید. با شتاب بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم. رستا از بیمارستان مرخص شده بود و مادر در گوشه‌ای از سالن برایش رختخواب پهن کرده بود. چقدر دلتنگش بودم. بغض گلویم را فشار می داد و از دست پدر ناراحت بودم. رستا با دیدنم لبخند زد ولی خوشحال به نظر نمی‌رسید. لیلافتحی‌پور .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام صبحتون بخیر اینکه معلومه ادامه رمان سایه هولناک حتماساره بوده یهویی جن زده شده بودازجاش پاشده بوده ولی خداییش بااعصاب وروان مابازی نکنید😂😂😂😂 موفق باشیدوخداقوت ممنون از این لطف و محبت شما 🙏🙏 واقعا پیامهاتون باعث دلگرمی من هست .خدا را شکر رمان خوشتون آمده و پیگیر آن هستید شما عزیزان هدیه ای از طرف خدا برای ادمین جانتون هستید هر پیامی که ازتون دریافت میکنم شارژ میشم و قوی و قدرتمند 💪 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
39.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
8_2۷_۵۳_۱🎭 سریال: 🏅 : اجتماعی / درام .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام ادمین جون امروز سریال آقا زاده، رو چرا تکراری فرستادی😔، این دیروز دیده بودیم 😏😏 چون قسمت قسمت میکنم سریال را اشتباهی قسمتی دوباره تقسیم شده و تکراری شد اینم از مزایای تقسیم بندی سریال هست .نگید خدای نکرده ادمین جان عاشق شده 😉 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلاااااام چی شددددد؟؟😳"خدای نکرده عاشق شده؟؟" الهی که عاشق بشین ببینیم چه بلایی سر کانال میارین😉😉😉😉 جان خودم اگه مدیر کانال موند سر جاش اسممو عوض میکنم😏😏😏😏 ❤️ سلام خدا قوت الهی آمین یارب العالمین آخه کانال پر از مجرده دلا خو کن به تنهایی که از تنهایی......😭 از دست شما عزیزان الهی به حرمت حضرت زهرا همه مجردان کانال ازدواج کنندو متاهل بشن با هم کانال بترکونیم .کلا کانالی باقی نزاریم .😉😍 😁😁😁😁😉 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🛑 درد شدیدی که همه جهان رو گرفته ناشی از تیغ جراحی غده سرطانیه... ‌‌ ‌ ‌‌‌‎‌‌@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 معرفی دادن و شناخت در ازدواج باید به چه صورت باشد؟ 🔸باید در سه محور خودمان را معرفی کنیم: 1-شکل گیری و سابقه من 2- اعتقاداتم 3-روحیاتم استاد @mojaradan
🥀🌻🥀 👈مردها از زن هایی که خود را دست کم می گیرند و کمبود اعتماد به نفس دارند و زنانی که مدام خود را تحقیر می کنند و هیچ وقت از ظاهر شان راضی نیستند، بیزارند. اگر شما مدام در مورد ظاهرتان غر بزنید، نه تنها او شما را یک زن فروتن نمی بیند، بلکه از شما دلسرد هم می شود. 👈برای همسرتان زشت بودن یا زیبا بودن شما آنقدر اهمیت ندارد که تصور شما نسبت به خودتان. مردها عاشق زن های با اعتماد به نفس هستند. زن هایی که خوب بلدند زیبایی هایشان را بهتر نشان دهند و از ظاهری که دارند، راضی هستند. 👈مدام شکسته نفسی کردن و شرمنده بودن از ظاهر خود، می تواند عاشق ترین مرد را هم دلسرد و حسش را نسبت به شما زیر و رو کند. شما با این کار، ایرادهایی که تا کنون در شما نمی دیده را در نگاهش پررنگ تر جلوه می دهید. پس هرگز خود را نزد همسرتان تحقیر نکنید بلکه زیباییهای ظاهرتان را تحسین کنید. @mojaradan