#قرار_عاشقی
❤️حسین جان......❤️
از من مپرس در هر شب کجاست دل
بی خانه است ، زائر شهرِ خداست دل
«هرگز وجودِ حاضرِ غائب شنیده ای؟»
درشهرِخویش هستم و درکربلاست دل
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم
گل نرگس نظریکن کہ جهانبیتاب است
روز و شب چشم همہ منتظر ارباب است
مهدی فاطمہ پس کی بہ جهان می تابی؟
نور زیبایتو یک جلوہای از محراب است
سلام برامام غریبم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال مجردان انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_دوم #درخواستگاری از کجا بفهمیم طرف مقابل #راست میگوید 3⃣ بحث #تنا
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_سوم
در خواستگاری از کجا بفهمیم طرف مقابل #راست میگوید؟
4⃣ اگر شما شرایط ویژه ای دارید برای مثال وضعیت #مالی پدرتان خوب است و تردید دارید که برای #ارزشهای خودتان به خواستگاری آمده یا هدف دیگری دارد میتوانید به او بگویید تصمیم دارید کاملا #مستقل باشید و از دارایی پدرتان هرگز استفاده نکنید یا خانم می فرمایند من شاغل هستم و #حقوق دارم تردید دارم آقا برای پول و شغلم آمده یا نه . باز هم کاری ندارد شما میگویید شرط من این است که پولی راکه در می آورم نمیخواهم در زندگی خرج کنم و برای آن برنامه ای دارم و نمیخواهم آنرامصرف کنم . البته نمیخواهم این را بگویم توی زندگی من و تو نداریم ولی شما میخواهید او راامتحان کنید ، بعد میگویید من می خواستم دلم آرام بگیرد وگرنه من و شما نداریم و دیگری توکل به خدا و ائمه معصومین داشته باشیم ، فرصتی هم داشته باشیم تا بتوانیم اینها را بفهمیم و از پیش خدا دست خالی برنگردیم . روایت داریم : النجاه فی صدق .نجات در #راستگویی و درست کاری است.
پس دوستان عزیز، #صداقت را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم
#پایان
@mojaradan
🌱هر روز خود را با بسمالله آغاز کنید🌱
✍امام محمدباقر(ع): مؤمن از کوه سختتر است، از کوه کم مىشود اما از دین مؤمن چیزى کاسته نمىگردد.
⏳امروز سهشنبه
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
۱۶ جمادیالثانی ۱۴۴۱
۱۱ فوریه ۲۰۲۰
✅ذکرامروز: یا ارحم الراحمین
مناسبت هاو رویدادها: پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی
انرژی مثبت: آدمها به اندازه غم هایشان پیر می شوند نه به اندازه سنشان
کانال مجردان انقلابی
@mojaradan
2034946_-210073.mp3
11.8M
#فایل_صوتی
🎙 بشنوید | #راهنمای_همسران
#راهنمای_زوجین
🌹 استاد علیرضا #تراشیون
💡 #جلسه_دوم
پیشنهاد دانلود👌
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈•
💕 @mojaradan👈
💎🌹💎🌹💎🌹💎
#حکم_هدیه_دختر_پسر
⁉️هدیه های که دختر پسرها به هم می دهند از لحاظ شرعی چه حکمی دارد ؟
✅ پاسخ: 👇👇
1⃣➖امام خامنه ای : دادن هدیه و گرفتن آن حرام است.
2⃣➖آیت الله مکارم شیرازی : چنین هدیه هایی مقدمه ارتباط حرامی است و اشکال دارد باید برگردانید و اگر برگرداندن آن مفسده داشته باشد، آن را صدقه بدهد.
#احکام_هدیه
#ارتباط_نامحرم
📚 منبع:
📝 استفتاء از سایت مراجع عظام
💟 @mojaradan
💎💎💎💎
#داستان_شب
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.
یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan