مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 #پارت۷۰ یکی از موضوعات مهمی که ما معمولا مورد غفلت قرار میگیره اینه که امام حسین علی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۷۱
اون سمت حیاط بساط شام شب بود و ولی خلوت تر بود.
روی سکویی کنار دیگ غذا نشستم
و زغال های سرخ رو نگاه میکردم یاد حرفهای روز اول حاجی افتادم...
اونجایی که گفت:
_آتش جهنم از وجود خودمون هست و اعمالمون هست که مارو می سوزونه...
_یعنی من با کارام چقدر برای خودم آتش جمع کرده بودم ؟
امشب حاجی گفت:
_هدف امام حسین که براش شهید شد
حفظ عزت بود ...
حاجی گفت:
توزندگی روزمره ی ما این امر مهمه...
چقدر سوا!
چقدرذهنم مشغول شده بود
خودم هم متوجه شده ام که از کاری که قرار بود انجام بدم کلی فاصله گرفتم.
حاج خانم بیایید داداشم اینجاست!
سرم پایین بود ولی از شنیدن صدای نازنین اخمی کردم چرا همه جا هست؟
چرا دودقیقه آسایش نداشتم؟
نازنین و دختر حاجی با یه خانمی که سنش زیاد بود روبه روم بودن...
_داداش بیا کمک کن سر این دیگ رو برداریم
_پاشدم و سلام کردم روبه خانمی که نازنین حاج خانم صداش میکرد منتظر نگاه کردم...
_سلام مادر...
دره این دیگ رو خواستیم برداریم ولی نتونستیم
کمک کردم و کاری که گفت: رو انجام دادم
بعد از باز کردن در دیگ بوی خوش عطر غذا بد جور دلم رو مالش داد
شاید آخرین باری که یه غذای نذری درست ودرمون خورده بودم همون دوران بچگی و دوران خوبی که پدرم بود برمیگشت
بعد از چک کردن دوباره
در دیگ رو بستم و به گفته ی حاج خانم کمی از زغال های زیر دیگ رو روی دیگ ریختم.
_خیر ببینی پسرم ان شاالله
ان شاالله به حق این سفره خوشبخت و عاقبت بخیر بشی
چقدر حرفهای این خانم شیرین بود چه دعاهای قشنگی برام کرد
کاش خدا دعا هاشو قبول کنه
کاش عاقبت بخیر بشم
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۷۲
کاش صاحب این سفره دست منو هم بگیره
نازنین با خوش رویی به من گفت : ایشون خانم دایی جون هستند
لحن راحت نازنین نشون میداد که
چقدر باهاشون صمیمی شده
این خانم دایی بود؟!
یعنی وقتی بدونه من چه قصدی دارم بازم این دعا هارو برام میکرد؟
با رفتنشون روی سکو نشستم به عاقبت نامعلومم فکر میکردم ....
آخرشب شد و بعد از تموم شدن کارها با نازنین راهی خونه شدیم
از محبت این خانواده به خودم و نازنین احساس خجالت میکردم و بیشتر اوقات سعی میکردم سرم رو پایبن نگه دارم تا چشم تو چشم نباشم.
آخه پدرم همیشه حق نمک رو بهم یادآوری کرده بود و میدونستم حرمت نون و نمک چیه...
و من داشتم نمک می خوردمو می خواستم نمکدون بشکنم...
در راه برگشت به خونه چند باری خواستم در مورد نوهی حاج آقا سؤال کنم
ولی باز حرفم رو خوردم. دقیقه هایی رو درسکوت گذروندیم که خلاصه نازنین نتونست خودش رو کنترل کنه و شروع کرد ...
_ما هیچی از این خانواده نمیدونیم ...
اصلا امروز این دختر بچه رو دیدم یه درصد هم احتمال نمیدادم دختر سوجان باشه!!!!
دیدی وقتی گفت مامان!
فقط مثل جغد نگاه میکردم
جوری هنگ کرده بودم نمی تونستم خودم رو جمع وجور کنم ...
همین طور که پوزخند میزدم گفتم:
_خب الان که متوجه شدی دختر حاجی ازدواج کرده دوره من یکی رو خط بکش.
_زود کنار میکشی!
رفتم آمار پدر بچه رو درآوردم ؛ بابا نداره.
_یعنی چی؟
رفتی یه کاره به دختر مردم گفتی شوهرت کوووو؟
_نه بابا یعنی اینکه رفتم از دختربچه پرسیدم
بابای شما کدومه؟
اونم گفت بابام پرکشیده تو آسمونا.
همون موقع سوجان رسید
پرسیدم چرا دخترت رو مشهد نیوردی گفت:
کمی حالش خوب نبوده گذاشته پیش عمه اش
نیست که خودش پرستاره به دخترش استراحت داده
پس آقا محمد دیدی کار شما آسون تر هم شد الان خیلی راحت تر میتونی بری سمتشون
گیج نگاهش کردم که گفت:
_باید کم کم پدر شدن رو تمرین کنی!
الان روجا خوشکل به یک پدر نمونه نیازمنده
به نظر من...
به خونه ی نازنین رسیدم وسط حرفش پریدم وگفتم:
_نازنین کمتر حرف بزن!
فعلاً خداحافظ
همین طور که در حال پیاده شدن بود گفت:
فردا عصر منتظرم زود بیا
فردا قراره تو پختن شلهزرد کمک کنیم.
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#تواب💗
#پارت۷۳
کلافه و سردرگم بودم ولی چاره ای نداشتم
کم کم آماده شدم و ششمین تماس از نازنینو بی پاسخ گذاشتم.
به خونه ی نازنین که رسیدم با یه تک زنگ سریع آومد بیرون
هنوز سوار نشده بود شروع کرد به حرف زدن
با اخم؛خیلی جدی گفتم:
_پیاده شو...
اگر قراره مخ من رو بخوری با تاکسی بیا
_باشه بابا حالا فکر کرده اگر باهاش حرف نزنم میمیرم!
به حالت قهر روشو کرد سمت پنجره منم ماشین رو راه انداختم سمت خونه ی حاجی
دست بردم و ضبط ماشین رو روشن کردم
آهنگ شادی شروع به خوندن کرد
که نازنین به حرف آمد
_ای خااااک...
بابا مثلا ماه محرمِ
مثلا ما داریم میریم خونه حاجی
مثلا من قطب نذر رو نذورات هستم
بعد این آهنگ رو پخش میکنی تو ماشین و میگی حرف هم نزنم؟؟
مظلوم گیر آوردی؟؟
ضبط خاموش کردم و راهی شدیم.
دم خونه ی حاجی بودیم که صدای گریه ی روجا می آومد.
نازنین که رفت داخل منم که دم در بودم ولی صدا ها رو واضح میشنیدم.
حاجی که به استقبالم آومد دست رو سینه به طرفش رفتم و با تعارف حاجی و یا الله گفتن من وارد حیاط شدیم.
که روجا هم سمت حاجی آومد و توبغلش جا گرفت
_سلام کردی دختر بابا؟
_سلام...
_سلام خانم ؛ چقدر شما خوشگلی ماشاالله
_همه میگن!
ولی شماهم خوشگلی..
خندم گرفت از این همه خوش زبونیش
بعد سرش رو روی شونه ی حاجی گذاشت و شروع کرد به نق نق کردن.
انگار روجا چیزی میخواست که بهش اجازه نمیدادن
کنجکاو پرسیدم چی شده حاجی ؟
#ڪپۍباذکرصلواتهدیہبہشھیدمجیدبندرۍ
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
✨آمدی و حسين خندان شد
✨همه جا جز بقيع چراغان شد
✨آمدی و به بركت نامت
✨نام جدت علی فراوان شد
#میلادامامسجــعــادمبارکباد🌹🍃
#شبتون_سجادی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🦋⃟💙
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم♥️
|مثلیڪمردهڪہیڪ
مرتبہجآنمیگیرد
دلمازبردننآمتھیجانمیگیرد
قلبمازڪارڪہافتادبہمنشڪندهید
اسمارباببیآید،ضربانممیگیرد...|
🧿|↫ #صباحڪمحسینے
💙|#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ✋💗
#صبحت_بخیر_محبوب_قلبم 💐🦋
🌍 اے ڪاش جهان براے ظهورتان بیتاب
میشد اے ڪاش تمامے دل هاے دردمند
و بیقرار،شما را از خدا مےخواست...
اے ڪاش زمین و زمان،
یڪصدا دعاے فرج مےخواند...
اے ڪاش خدا شما را بہ ما باز رساند...
ڪہ غیر از حڪومت عدل گستر شما
امید نجاتے نیست... 🌾🦋🌾
🌼🌤 #اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🌤🌼
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
✍ #پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند 📌کفویت سنّی ✅ اگر روحیّات دختر و پسر با یکدیگر همخوانی داشته باشد و هر
#انچه_مجردان_باید_بدانند
📌فرهنگها و فرهنگ فاصلهها (کفویت فرهنگی)
❓❓دخترم فوق لیسانس علوم قرآنی گرفته و خواستگارش طلبهای اهل تهران است. ما هم اهل کرمان هستیم. خانوادۀ ما از نظر مذهبی، در حدّ معمول است و در خویشاوندانمان هم روحانی نداریم. ما نمیدانیم آیا این دو فرهنگ، با هم سازگار هستند یا نه؟ آیا تفاوت فرهنگی در زندگی مشترک این دو، مشکلی تولید نمیکند؟ از نظر اعتقادی هم میترسم این پسر در فامیل ما راحت نباشد؛ اگر چه خانوادۀ ما از نظر مذهبی اهل مراعاتاند.
🔰در بارۀ اختلاف فرهنگی
✅توجه به اختلاف فرهنگی دو طرف، لازم است؛ امّا در این باره چند نکته را نبایداز نظر دور داشت:
1⃣ حالات مختلف تفاوت فرهنگی
✳️فرهنگها گاهی با هم متفاوت و گاهی با هم متعارضاند. یعنی گاهی اختلاف فرهنگها به گونهای است که با هم قابل جمع است؛ امّا گاهی پرداختن به یکی، دیگری را نفی میکند. اگر اختلاف فرهنگی در حدّ تفاوت باشد، به طور معمول مشکلی ایجاد نمیشود؛ مگر آن که یکی از دو طرف، با وجود اینکه تعارضی بین فرهنگ او با فرهنگ خانوادۀ طرف مقابل نیست، به طور کلّی با فرهنگ طرف مقابل مشکل داشته باشد.
📛اگر این اختلاف در حدّ تعارض باشد، در صورتی که هر دو طرف به فرهنگ خود پایبند باشند، حتماً مشکل تولید میشود؛ مگر آن که یکی از دو طرف، تقیّد خاصّی به فرهنگ خود نداشته باشد.
⬅️ ادامه دارد....
📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۸۱
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹با قامت عصمت و حيا مىآيد
🌸با بانگ مناجات و دعا مىآيد
🌹ميلاد عبادت است يعنى سجاد
🌸از سوى خدا به سوى ما مىآيد
🌹ولادت باسعادت حضرت
🌸 امام سجاد علیه السلام مبارک باد
@mojaradan
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
#ازدواج_سفید
ازدواج سفید؛ زیر پوست شهر چه میگذرد؟
🔹 ازدواج سفید اصطلاحی است که در ایران برای زندگی مشترک یک زوج بدون گذراندن مراحل شرعی و قانونی به کار میرود.
🔹 در سالهای گذشته چگونگی راهیافتن ازدواج سفید به جامعه مذهبی و سنتی ایران همواره در محافل مختلف محل بحث بوده است.
🔹 در این ویدئو همراه ما باشید تا حرفهای کسانی را بشنویم که تن به ازدواج سفید دادهاند و نگاهی به نظرات کارشناسان داشته باشیم.
╭┈────『💚🕊』
╰┈➤@mojaradan