#ناحله💕
#پارت_صد_و_پنجاه_نه
🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫
محمد:بهت اعتماد ندارم دوباره جیغ میکشی آبرومون میره!
فاطمه:جیغ نمیکشم قول میدم ولم کن
محمد:نه دیگه گولم میزنی جیغ میکشی
فاطمه:خب پس ولم نمیکنی؟
محمد:نه ولت نمیکنم
با گازی که از انگشت دستش گرفتم دستشو از جلوی دهنم برداشتو صدای آخش بلند شد با دو ازش فاصله گرفتمو زدم زیر خنده که گفت:خداروشکر وقت خطبه ی عقد هیچکی حرف ظرف عسل رو نزد که اگه میزد الان جای پنج انگشت چهارتاش برام میموند.
بلند بلند میخندیدم که گفت:من دستم به شما میرسه ها!
فاطمه:نمیرسه
محمد:باشه شما خیال کن نمیرسه
داشت بهم نزدیک میشد خواستم فرار کنمکه گفت:ندو فعلا کاریت ندارم انتقام از شما بمونه برای بعد
خندیدمو گفتم:باشه
یخورده از مسیرو که رفتیم گفت:فاطمه خانوم
بازم خواستم بگم جانم ولی نتونستمو با بله جوابشو دادم
محمد:میدونی ساعت چنده؟
فاطمه:چنده؟
محمد:۱۱و۱۰دقیقه
با تعجب گفتم:جدی؟چرا انقدر زود گذشت؟وای چرا انقدر دیر شد؟
محمد:دقیقا برای چی دیر شد؟
فاطمه:بابام...
لبخند زد و گفت:من که بهشون گفتم دیر وقت میایم نگران نباش
بعد چند لحظه سکوت گفت:ای وای بگو چی شد؟!
فاطمه:چیشد؟
محمد:شام نخوردیم که؟الان چی بخوریم؟بیشتر جاهاکه بسته است!
خندیدمو گفتم:عجیبه گشنم نشده بود الان که شما گفتی یادم افتاد گشنمه!
محمد:کاش ماشینَمو میاوردم که انقدر اذیت نشی!
میخواستم بگم در کنارش هَمِچی لذت بخشه و اگه محمد باشه من میتونم تا فردا صبح راه برم!
ولی به جاش با لبخند گفتم:من اذیت نشدم.
دستمو گرفتو گفت:خب پس شهربازی امشب کنسل شد بیا بریم ببینیم رستورانی جایی باز نیست!
چیزی نگفتمو دنبالش رفتم از شانسمون یه پیتزایی باز بود رفتیم داخل نشستیم محمد رفت و دوتا پیتزا مخصوص سفارش داد نشست رو صندلی رو به روم
محمد:خداروشکر اگه امشب گشنه میموندی کلی شرمنده میشدم فکر کن شب عقدمون به عروسم شام نمیدادم!
جوابشو با لبخند دادم دستشو زیر صورتش گذاشت و با لبخند بهم خیره شد
محمد:پیتزا که دوست داری؟
فاطمه:خیلی
پیتزا رو زودتر از اون چیزی که فکر میکردم برامون آوردن!
فاطمه:عه چه زود آوردن!
تا چشمم بهش افتاد حضور محمد رو فراموش کردمو افتادم به جونش نصف پیتزا رو که خوردم متوجه نگاه محمد شدم.
فاطمه:اینجوری نگام نکن پیتزا ببینم دیگه دست خودم نیست!
خندید و گفت:شما راحت باش
پیتزا رو که خوردم بهش نگاه کردمو گفتم:دست شما درد نکنه خیلی چسبید.
نگاهم به پیتزای دست نخورده ی جلوش افتاد.
فاطمه:عه چرا چیزی نخوردی؟
محمد:شما خوردی من سیر شدم دیگه.
ظرف پیتزاشو جلوم گذاشت که گفتم:بابا گفتم پیتزا دوست دارمو ببینمش دیگه چیزی حالیم نیست ولی نه دیگه در این حد من سیر شدم شما دوست نداری؟
محمد:به اندازه شما نه ولی میخورم اما الان واقعا میل به غذا خوردن ندارم پس نگه میدارم برات بعد بخور.
بدون اینکه منتظر جوابم بمونه بلند شد و رفت بعد چند دقیقه برگشت ظرف پیتزا رو بست و بعدهم تو نایلون گذاشت دستشو سمتم دراز کرد و با خنده گفت بریم؟
دستشو گرفتمو باهاش هم قَدَم شدم یه ماشین کرایه کرد و به سمت هتل حرکت کردیم با انگشت شَستِش پشت دستمو نوازش میکرد با خودم گفتم محمد تا صبح منو با کاراش سکته میده نا خودآگاه سرم روی دوشش خم شد نفس عمیق کشیدمو چشمامو بستم سرشو به سرم چسبوند دلم میخواست آرامش این لحظه امو برای همیشه ذخیره کنم نمیدونم چقدر گذشت که با صدای راننده چشمامو باز کردم
راننده:رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم محمد کرایه رو داد جلوی در هتل که رسیدیم با ناراحتی خواستم دستشو ول کنم کنم که بهم اجازه نداد و محکم تر گرفتش
محمد:فکر کن درو برامون باز نکنن مجبور بشیم تو خیابون بخوابیم.
فاطمه:نه بابا خوشبختانه بازه
رفتیم داخل و محمد رفت سمت پذیرش هتل اسم خودشو گفت و شماره اتاقشو پرسید چون از قبل بهش گفته بودن و رزرو شده بود کلید رو گرفت و رفتیم سمت آسانسور دوباره دلم گرفت کاش میشد و میتونستم که برم پیشش کاش تنها بود و ریحانه اینا باهاش نبودن وقتی در آسانسور بسته شد گفتم:عه نپرسیدیم مامان اینا کدوم اتاقن!!
با تعجب گفت:بَراچی میخوای بدونی؟
فاطمه:وا خب برم پیششون دیگه!
با شنیدن حرفم زد زیر خنده بهم نزدیک شد یخورده سمتم خم شد و گفت:جهت اطلاع شما الان خانوم منی نه دختر بابا
محو نگاهش بودم که در آسانسور باز شد و چند نفری که میخواستن بیان تو با تعجب بهمون نگاه کردن محمد دستمو گرفت و از آسانسور دور شدیم بِهَم نگاه کردیمو خندیدم شماره اتاق رو پیدا کردیم محمد در اتاق رو باز کرد و منتظر موند برم داخل رفتم تو و پشت سرم خودش اومد.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ادامه_بالا ☝️☝️
اتاق تاریک بود منتظر شدم کلید رو بزاره سرِ جاش که چراغ ها روشن بشه لامپ ها که روشن شد برگشتم طرفشو گفتم:لباسام چی؟پیش مامانه!!
به یه طرف اشاره کرد نگاهشو دنبال کردمو به کیفم رسیدم.
محمد:فاطمه خانوم؟
ایندفعه تونستم بگم:جانم
لبخندی زد و کیفمو برداشتو رفت بیرون.
فاطمه:کجا میری؟
#غیــن_میــــم🧡 #فاء_دآل💛
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻باز هم بیانیه یزیدپروران حوزه علمیه قم❗️
‼️عمامه به سرهایی که می خواهند ایران را آندلس کنند
🔹 وزارت کشور از عمامه اینها نترسد، جلو اینها را بگیرد
🔸مهسا امینیِ کموله را قربانی می خوانید؛ اما شهید عجمیان ها و آرمان ها را نمی بینید⁉️
🎙حجتالاسلام حاج احمد پناهیان
#محرم
#بیانیه
#حجاب
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
350_16370372675531.mp3
12.13M
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی
#دکتر_رفیعی
یک مقام، برای اینکه در نفس انسان تثبیت شود، باید از یک چرخهی منظم و مهندسی در قوای وجودی او، عبور کند.
در این چرخه، در احوالات انسان تغییراتی رخ میدهد که خود او درستی حرکتش را میتواند ارزیابی کند.
| لطفاً بادقت گوش کنید. |
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام عاشقان عموجان تویی🖤
قاسم تو مور و سلیمان تویی
من مجتبی ام در دل لشکر
الله اکبر الله اکبر
قسم به اشک دیده فاطمه
ندارم از دشمن دین واهمه
سرم فدای زاده حیدر
الله اکبر الله اکبر🖤
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ارسالی_از_کاربران
سلام
ببخشید
امروز هم یه پارت رو تکراری بارگزاری کردید😔
سلام ببخشید اما دوباره رمان رو تکراری گذاشتید😢
سلام دوپارت رمان شبیه به همه میشه ی پارت دیگه بزارین خواهش میکنم 🙏🙁
#ادمین_نوشت
شرمنده کدام پارت. دوبار گذاشته شده هر چه. چک کردم متوجه نشدم کدام هست شاید گوشیم دوباره مشکل پیدا کرده برام نشان نمیده
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_اربابم_حسین
همه امام حسین رو دوست دارن❤️
ولی شرط اصلیِ دوست داشتن تبعیته
اینکه کسی که دوستش داری رو ناراحت نکنی
اینکه بخاطرش از دلبخواهی هات بگذری
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_پدر_مهربانم
#حسین_جانم
🖤الا ای صاحب قلبم کجایی
🖤محرم شد نمی خواهی بیایی؟
🖤هوای شال مشکی عزایت🏴
🖤دلِ زار مرا کرده هوایی💔😔
🖤کاش می دانستیم
🖤کدام هیئت
🖤طعم اشکی از شما را
🖤در میان سینه دارد
🖤یا حجة ابن الحسن العسکری
🖤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
اللهم عجل لولیک الفرج
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_مجردان_باید_بدانند
ازدواج فاميلي
ازدواج های فامیلی هم مثل ازدواج های دیگر است.☺️
اگر
از نظر پزشکی و ژنتیکی مشکلی ندارید،
روحیاتتان به هم می خورد،
از یکدیگر شناخت کافی دارید
و بالاخره احساسی فکر نمی کنید، تفاوت چندانی با ازدواج های دیگر ندارد.
فقط به این نکته دقت کنید که فامیل بودن دلیل بر شناخت کامل شما نمی شود.
پس، از تحقیق و مشاوره و دقت کافی انتخاب کنید و واقعامثل یک غریبه با او برخورد کنید و کم دقتی نکنید.
👈 البته اگر نگاه شما به دختر و پسر فامیل مثل خواهر و برادر است و جذابیت یک همسر را برایتان ندارد، این ازدواج خطرناک است.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_۱_۲
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´