eitaa logo
مجردان انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
❓ارسال قرآن برای دیگران از طریق پست که می‌‌دونیم موقع حمل‌ونقل، ممکنه با بی‌احترامی دست‌به‌دست بشه، شرعاً چه حکمی داره؟ 📚 آیت‌الله مکارم شیرازی: اگه امکان ارسال اون توسط افراد متدینی که احترام قرآن رو رعایت می‌کنن، وجود داره، از این طریق اقدام کنین. در غیراین‌صورت، اگه می‌دونین که قرآن مورد بی‌احترامی و تلف واقع می‌شه یا این کار برخلاف قوانین و مقررات مربوطه، لازمه از ارسال اون خودداری کنین. 📚 آیت‌الله شبیری زنجانی: قرآن احترام خیلی عظیمی داره و بی‌احترامی به اون، گناه بسیار بزرگیه. تشخیص اینکه کاری بی‌احترامیه یا نه و اگه بی‌احترامیه، گناهش گردنه ارسال‌کننده است یا مامور پست، با عُرفه. 📚 آیت‌الله صافی گلپایگانی: ارسال قرآن از طریق پست اشکال نداره. 📚 آیت‌الله علوی گرگانی: شرعاً اشکالی نداره، ولی بهتره به مسئولین پست بگین تا بیشتر احتیاط کنن. 🔺 سایت اسلام کوئست @mojaradan
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #تواب💗 #پارت۲۲ _با پدرم میونه ی خوبی نداشتم و ندارم. وقتی نذاشت یک ماه از فوت مادرم ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۲۳ تو سن هیجده سالگی آواره ی کوچه و خیابون شدم. پدری که هفت نسل بعدش در رفاه می تونستند زندگی کنند حالا دخترش بی خونه و بی پول مهمون ولگردها و پاتوق ها شده بود. پولی که همراهم بود زود ته کشید. برای زنده موندنم جا و مکان می خواستم مجبور شدم یه کاری برا خودم دیت پا کنم. کم کم با این گروه آشنا شدم شدم نازنین هفت خطی که الان جلوت نشسته بلند شد و سمت در رفت موقع بیرون رفتن گفت: _حالا آقا محمد داستانم رو شنیدی؟ بفهمم کسی از زندگی من بو برده من میدونم و تو! +باشه بابا... حالا انگاری داستان دختر شاه پریون بود که برام تعریف کرد بعد از رفتن نازنین روتخت دراز کشیدم تا بخوابم. ولی همش تو فکر بازی های روزگار بودم که چه طور داستان زندگی ها رو عوض می کنه. یاد دختر عموم افتادم که برام مثل خواهر بود زنگ زدم به زن عمو بدری حال و احوالشون رو پرسیدم سراغ آیه رو گرفتم کلی تشکر کرد مدام می گفت: _از دوستت تشکر کن. _زن عمو از کدوم دوستم تشکر کنم؟ _همون که فرستادی همون که مرغ و گوشت و یه عالمه خرید برامون آورد. خودش گفت من دوست محمدم ؛ گفت:محمد کارش طول کشیده من رو فرستاده تا کمک حالتون باشم. گفت: بازم بهمون سر میزنه. محمد پسرم تو با خیال راحت به کارات برس ما اینجا کم و کسری نداریم. دوستت هم که بنده خدا گفت بازم میاد. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#خطبه_فدکیه (قسمت_دوازدهم ▫️ فراز یازدهم 🖇 خطبه ی حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از غصب فدک ↯↯ ✿ ا
(قسمت سیزدهم) ▫️ فراز دوازدهم ✨°•↻♥↻•°✨ 🖇 خطبه ی حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از غصب فدک ↯↯ ✿ آگاه باشيد مى ‏بينم كه به تن‏ آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته ‏ايد، با راحت‏ طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده‏ ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندید، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى ‏نياز و ستوده است. ✿ آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى‏ وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه ‏ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ ور خدا كه بر قلبها احاطه مى ‏يابد متصل است. ✿ آنچه مى‏ كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مى‏ دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى‏ كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى‏ بريم. ✨°•↻♥↻•°✨ ■ منابع ↯↯ 📚 ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی، بلاغات النساء. 📚 سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیه‌السلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲. 📚 محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی. 📚 حجت‌الاسلام رحمانی همدانی با ترجمه دکتر افتخارزاده، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی.تهرانی، مجتبی رحمة الله علیه، ۱۳۱۶هـ. ش. 📚 خطبهٔ فدک؛ تهران: مؤسسه فرهنگی و پژوهشی مصابیح الهدی، ۱۳۹۱. صص ۹٬۱۹٬۲۰ @mojaradan
خانواده آسمانی ۱۱.mp3
11.28M
۱۱ 🎤 - من، تو هستم! - تو، من هستی! - او، من است! - او، تو هستی! ✦ رازِ خلقت در این چند جمله نهفته است که خداوند از آن پرده برداشته و به عنوان حقیقتِ انسان بیان کرده است. و اما حقیقتِ این ماجرا چیست؟! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #تواب💗 #پارت۲۳ تو سن هیجده سالگی آواره ی کوچه و خیابون شدم. پدری که هفت نسل بعدش در ر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۲۴ کاملا متوجه شدم... من این آدم ها رو خوب میشناسم می خواستند بهم یادآوری کنن که خانواده ام تو دستشون هست اگر کارم رو درست انجام ندم .... عصبی بودم ولی خودم رو کنترل کردم آروم جواب زن عموم رو دادم و گوشی رو قطع کردم. بعد از قطع گوشی کلافه طول اتاق رو طی می کردم و با خودم تکرار می کردم _لعنتی ها ... _لعنتی ها ... _لعنتی ها ... جوری وجودم گُر ؛ گرفته بود انگار از درون داشتم می سوختم. بهتر بود به محوطه ی هتل برم تا شاید گذر زمان کمی آرومم کنه. به فضای باز هتل که رسیدم روی سکوی کنار باغچه نشستم و به اطرافم که پر از گل و درخت بود نگاه می کردم از بچگی عاشق گل و گیاه بودم و همیشه این فضا بهم آرامش میداد. _به به آقا محمد باصدای حاجی به خودم امدم _سلام حاجی _سلام مومن ؛ تنها نشستی؟ یه حس خوبی داشتم موقعی حاجی بهم گفت ؛ مومن لبخندی روی لبم امدم و گفتم: _بله کاری نداشتم نشسته بودم. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 ۲۵ شما هم که حتما باز میرید حرم؟ _نه ؛ این بار مقصد خرید هست و در رکاب اهل منزلیم. همون موقع صدای نازنین امد _داداش شما هم با ما میایید؟ فقط نگاهش کردم! _داداش سوجان خواست منم باهاش برم خرید منم که تنها بودم قبول کردم الان هم داریم میریم شما هم با ما میایید؟ هنوز عصبانیتم فرو کش نکرده بود خواستم سریع بگم: _نه ؛ کاری به شما ندارم بهتره هم تو ؛ و هم تمام کسایی که براشون کار می کنی برید به جهنم من با شما هیچ جا نمیام. ولی افسوس که دستم بسته بود افسوس که تهدیدشون کار ساز بود و این ترس که شاید به خانوادم آسیب بزنن بدجور به جونم افتاده بود. پس فقط سکوت کردم... نگاهم به نازنین بود ولی فکرم جای دیگه که با صدای گرم و آروم دختر حاجی به خودم امدم _سلام مخاطبش من بودم ؛ ناخواسته پیش پاش بلند شدم و سرم انداختم پایین جواب سلامش رو مثل خودش آروم دادم. همون موقع حاجی امد و گفت: _بابا ؛ سوجان کاری پیش امده و من نمی تونم با شما بیام یا خرید رو بگذارید برای فردا یا شما با خواهر آقا محمد برید منم خودم رو بهتون میرسونم. نازنین که خیلی زود خودمونی شده بود روبه حاجی گفت: _حاج آقا داداش هم میتونه با ما بیاد تا تنها نباشیم. صدای دختر حاجی امد که گفت: _نه نیازی نیست مزاحمشون بشیم حاجی هم تایید کرد ولی مگر نازنین بی خیال میشد؟؟ _حاج آقا داداش که تنهاست ماهم که یه مرد همراهمون باشه بد نیست اگر مشکلی ندارید تا داداش همراهمون باشه خیالمون راحت تره! حاجی که ناچار شده بود و زشت میدونست بخواد دوباره مخالفت کنه قبول کردو رو به من تشکری کرد. _آقا محمد من کارم رو زود تموم میکنم و میام سمتتون ولی اگر کاری ندارید تا با خانم ها برید فقط یه شماره هم به من بدید که بتونم پیداتون کنم نگاه ها سمت من بود. _باشه حاجی باهاشون میرم خیالت راحت ؛ برو به کارت برس. شمارم رو دادم به حاجی وبا خانم ها راهی شدیم. @mojaradan 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💓 صبحِ محشربہ جوابِ سخنِ لَم یَزَلے بےتأمل زِسویدا،بِڪِشم صوِِٺ جلے بہ علےٍ بہ علےٍ بہ علےٍ بہ علے اَنَامِن زمره ے عشّاقِ حسینِ بنِ علے ❤️ @mojaradan