فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔺آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج
مصادیقی از اختلاف فرهنگی در ازدواج
@mojaradan
••|⛔️‼️|••
وقتی انسان روی مشکلات تمرکز میکند،
مشکلاتِ بیشتری پیش رو خواهد داشت.
اما اگر روی فرصتها تمرکز کند،
فرصتهای بیشتری پیش رو خواهد داشت...
⚠️•••|↫ #تَـــــلَنـگــــــر
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
💔خیانت برکت رو از زندگی میبره .
اصالت یعنی نتونی
به کسی خیانت کنی ...
نتونی دل بشکنی
نتونی دورو باشی ..
نتونی آدما رو بازی بدی ...
یعنی برای خودت یک چهار چوب
محکم اخلاقی داشته باشی ...!
#خیانت C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
※ از ایــتا چــه برایمان آورده ای مـارکو...؟!😁🙈
/ْ ْ ْْْ ْ ْ ْ ْ ْْ ْ ْ ْ ْ ْ ْ ْ ْْ ْ ْ ْ ْ ْ ْ \
\___________/
¦¦l! ْ ْo ْ ْْْْْo)
( c ِ ٍٍٍٍ_)
l //ً_ًًً_ً_)
) \\\\\\
ِ/َِِِِِ َِ َِ َِ َِ َِ َِ ِ ِ\\\\\
/ _ْ_ْْ\_________
| (____________(|||)
l ¦ l / \
l ¦ l
http://eitaa.com/joinchat/3628269569Ccf77725a0b
| / ¦ | ([[ْ_ْ_ْ]_)
| / ¦ |
| ¦ |
l ¦ l
L_______¦__]
[____
بفرست برا دوستات😁😉 بیان عضو کانال مجردان انقلابی بشـن تا در ثواب قـدم برداشتن ازدواج دیگران هم سهیم باشیم...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت۱۵ با ورود استاد منم دست از آمار گیری مریم بیچاره کشیدم روز اول ب
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت17
پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-پ ن پ عمه منه همیشه خدا توهپروته
-خوب حالا راه بیفت کلاس تموم شد
دستی به گونه زدو قدمهاش رو تندتر کرد.حواسم به غرغر کردنای مریم برای دیر کردنم بود که یه دفعه با کسی برخورد کردم و گوشیم از دستم افتاد
باغصه کنار گوشی نازم که نابود شده بود نشستم با دیدن صفحه شکسته گوشی عصبی سر بلند کردم تا شخصی که بهم تنه زده بود رو با فحشام مورد عنایت قرار بدم که دیدیم بلههه یه آقا پسر البته از نوع بسیجیش از همون برادرای که چشمشون جز سنگ فرش چیزی نمی بینه روبرومه از اونجای که با این تریپ آدما حسابی مشکل داشتم بیشتر عصبی شدم و با غیض گفتم:
-مگه نمیبینی آقا حواست کجاست زدی گوشیم رو داغون کردی بدون اینکه به من نگا کنه با صدای آرومی گفت:
-من معذرت میخوام خانوم ولی فکر کنم شما خودتون حواستون نبود و با من برخورد کردید
بدون اینکه اصلا بفهمم چی میگم با داد گفتم:
-حالا من هواسم نبود نمی شد تو یه کم سرت رو بالا بگیری مگه چی تو این سنگ فرشه که امثال شما زل میزنید بهش؟
با اینکه معلوم بود حرصی شده ولی بازم با حفظ آرامش جوابم رو داد:
-منکه گفتم معذرت میخوام الانم حاضرم خسارت گوشیتون رو پرداخت کنم دست مریم رو کشیدم سمت ورودی و گفتم: -همینم مونده از تو خسارت بگیم برو بینم بابا
مریم که دهنش باز مونده بود و دنبال من کشیده می شد گفت:
دریا آروم باش مگه بیچاره چکار کرد که اینطوری عصبی شدی
-مگه ندیدی گوشیم رو داغون کرد
-باشه خوب اتفاقی بود، عمدی که نبود
-اههه مریم ولم کن کلا خوشم ازش نیومد خواستم حالش رو بگیرم چشماش از تعجب باز شد:
-مگه می شناسیش که خوشت ازش نمیاد؟
-نه نمی شناسم ولی خوشم از این مردایی که یقه می بندن و زل میزنن به زمین برا ریا بعد هرکاری دلشون بخواد می کنن نمیاد حالا هم کم حرف بزن بریم که کلاس فکر کنم تموم شد
سری با تاسف برام تکون داد و همراهم شد
در کمال نا باوری کلاس هنوز تشکیل نشده بود و منو مریم نفسی از سر آسودگی کشیدیم
هنوز سر صندلی جا نگرفته بودیم که از ورود همون پسر بسیجی به کلاس چشم های هردومون از تعجب باز موند.
با همون تعجب به مریم گفتم :
-ای وای اینم تو کلاس ماست؟
شقایق یکی از همکلاسی هامون که کنار دستمون نشسته بود و نیمچه دوستی با منو مریم به هم زده بود نذاشت مریم حرف بزنه سریع گفت:
-آقای فراهانی رو میگی؟
-فراهانی؟
نویسنده : آذر_الوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت18
آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد اسمش امیرعلی فراهانیه ترم آخره ولی گویا این واحد رو
- گفتن دوباره باید بخونه از لین بچه درس خوناست طوری که شنیدم برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی به خاطر مشکل این واحد مجبور شده این ترم رو هم بمونه
مریم با خنده گفت :
-اوه چه باحال بچه درسخونی که کارش در اومده
شقایق با تعجب پرسید:
-وا چرا کارش در اومده؟
-آخه دریا خانم خوشش از این تریپ آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه
شقایق-آره دریا ؟این بنده خدا که خیلی آدم محترمیه طوری که از ترم بالایی ها شنیدم سرش به کار خودشه و کاری با کسی نداره
-آره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش بینم بازم همینطوری حاج آقاست
مریم:-بابا تو خیلی بد بینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا رو بهم میزدی چندتا چیز بارت می کردم ولی بنده خدا حتی نگاهتم نکرد
اینبار شقایق تعجب کرد و گفت:
-چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو میشناسن؟
مریم – نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک بشه
با این حرف مریم هر سه تا بلند خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با آبروی بالا رفته سمت ما برگشت تا مارو دید یه پوزخند زد و روش رو برگردوند
منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم:
پسره سه نقطه برا ما پوزخند میزنه بعد میگید مگه چکار کرده همینه دیگه خوشم از این آدما نمیاد چون فکر میکنن فقط خودشون خوبن چون ریش میزارن و یقه می بندن بعد ما به خاطر یه خنده شدیم آدم بده قصه
مریم:خوب حالا حرص نخور شیرت خشک میشه پوزخند بزنه مگه مهمه ؟بی خیال طی کن
شقایق هم حرف مریم رو تابید کرد خودمم دیدم حق با ایناست مگه اصلا مهمه این چی فکر میکنه یه ترمه دیگه رد میشه میره
اون ساعت به دلیل نیومدن استاد کلاس کنسل شد و چون اون روز همون یک کلاس رو داشتم برای تعمیر گوشیم به مرکز شهر رفتم
خسته وارد خونه شدم طبق معمول مامان خانم بیمارستان بود.
-اوف بازم باید تنها غذا بخورم وای که من چقد بدم از تنها غذا خوردن میاد ولی چه باید کرد دریا خانم مجبوری میفهمی مجبور
بعد از خوردن نهار یه کله خوابیدم تا غروب ،غروب با صدای مامان بیدار شدم:
-دریا بیدار شو بینم گرفته راحت خوابیده
-سلام مامان چی شده
-تازه می پرسی چی شده؟ این گوشی وامونده رو چرا خاموشه؟ نگران شدم
محکم به پیشونیم کوبیدم :
-آخ مامان ببخشید گوشیم رو دادم برا تعمیر اصلا یادم رفت خبرت کنم
-تعمیر چرا ؟اصلا چرا گوشی خونه رو جواب نمیدی؟ خدا خفت نکنه نمیدونم تا خونه چطور اومدم
-وا مامان نمی بینی خواب بودم،بعدم یه آدم نا حسابی زد بهم گوشی نازم پودر شد
-دیگه تعمیر چی داشت یکی دیگه می گرفتی
-نه مامان من عاشق گوشی نازمم
نویسنده : آذر_الوند
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت19
همچین میگه انگار بچشه پاشو بینم بیا یه چیزی برا شام درست کن منکه خسته ام
- آی ماماااااان
- یامااااان زود
-اوف حالا چی درست کنم
- برای راحتی خودت ماکارانی درست کن
با لب و لوچه آویزون به سمت آشپزخونه رفتم
بعد از خوردن شام مامان که از بس خسته بود دوباره به اتاقش رفت برای استراحت منم که حسابی خوابیده بودم ،خودم رو با وبگردب سرگرم کردم، اینقدر محو بودم که نفهمیدم کی ساعت از نیمه شب گذشته و من هنوز بیدارم
صبح با غرغر کردنای مامان به خاطر دیر بیدار شدنم بیدار شدم ،از اونجای که گوشی نداشتم با مریم هماهنگ کنم با ماشین خودم سمت دانشگاه رفتم ،کمی دیر تر از همیشه به دانشگاه رسیدم و کلاس برگذار شده بود، بعد از اجازه خواستن از استاد وارد کلاس شدم البته غرغر های استاد بماند،روی صندلی کناری مریم جا گرفتم:
مریم- چرا دیر اومدی؟
-دیشب دیر خوابیدم صبح خواب موندم، خوب شد مامان خونه بود!!
مریم-توکه میدونی صبح کلاس داری دردت چیه شب بیدار میمونی؟
صدای استاد که خطاب به من بود مانع جواب دادنم به سوال مریم شد:
استاد-خانم مجد دیر اومدی نظم کلاس رو هم به هم زدی
-ببخشید استاد تکرار نمیشه
-بهتره تکرار نشه که منم مجبور بشم طوری دیگه برخورد کنم الانم اگه حرفاتون تموم شده حواستون رو به درس بدید
اییش استاده نچسب انگار نوبرش رو آورده حالا ده دقیقه دیر شده چه اتفاقی افتاده ،حتما تا آخر ترم هم میخواد این رو بکوبه تو سرم
دیگه تا آخر کلاس جیک نزدم بعد از کلاس همراه مریم از کلاس خارج شدیم ، سالن شلوغ بود و همه دور تابلوی اعلانات جمع شده بودن
-مریم بیا بریم ببینم چه خبره
مریم- بریم
خودمون رو به تابلو رسوندیم ،قرار بود اردوی راهیان نور ثبت نام کنن -پووووف این به ما نمیخوره بیا بریم مریم- چرااا؟ منکه بدم نمیاد برم
-چی شوخی نکن یعنی میخوای بری بین کلی خاک و شن جنوبی که چی بشه ؟ول کن بابا
مریم-دریا یعنی واقعا به نظر تو همچین جای مقدسی که چندیدن نفر به خاطر آرامش الان ما خونشون ریخته فقط خاک و شن به نظر میاد؟
-وای بیخیال این چیزا مریم جون خودت، اگه دلت مسافرت میخواد بیا با خودم بریم کیش بترکونیم
مریم- ولی من دوس دارم حتی برای یکبارم شده به زیارت این منطقه مقدس برم برام خیلی با ارزشه
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
-ایییییش برو بابا اصلا من چکار تو دارم برو خوش باشی با این بسیجیا مریم یه کم من من کرد و گفت:
-میگم تو هم بیا من تنها بدون هیچ دوستی چطور برم؟
با چشمای باز شده از تعجب گفتم:
-چی من بیام؟عمرا من اصلا اینجور جاها با این آدما بهم خوش نمیگذره خودت اگه میخوای برو
-دریا تورو خدا به خاطر من همین یه بار مگه چی میشه؟ -وای مریم بیخیال من ،من نمیام اصلا حرفشم نزن -دریا جون خواهش ،خواهش -اصلا نمیشه
مشغول بحث بودیم که شقایق هم به ما پیوست:
-چی شده دخترا
من:هیچی این دیونه میگه بیا بریم شلمچه
شقایق: جدی ؟مریم میخوای بری؟ منم میام
مریم: واقعا چه خوب جمعمونم که جور شد، دریا تو هم باید بیای
-جون خودتون بیخیال من بشید من یکی نمیام ،مریم تو می خواستی تنها نباشی اینم همراه با شقایق میری دیگه
مریم:خیلی بدی دریا من دلم میخواد تو هم باشی شقایق:دریا تو هم بیا من چندبار رفتم خیلی حس خوبی داره
-بابا شما دیوانه اید یعنی واقعا چندبار رفتی؟ مگه چی داره که بازم بخوای بری؟، من نیستم شقایق:تو بیا میفهمی چه حسی داره
نویسنده : آذر_الوند
#ادامه_دارد
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
خودم بلدم!.mp3
1.55M
••|📨📍|••
آمار طلاق، خودکشی و افسردگی در اقشار تحصیل کرده معمولا بالاتر از سایر مردم است
وجود کدام نقطه ضعف باعث این اتفاق میشود...؟
#استاد_شجاعی
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
🚦•••|↫ #حرفحسآب
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
-ازبیتِآلِطاها،آتشکشدزبانه
-گوییشدهقیامت،برپادرونِخانه
-درپشتِدرفتاده،امّالائمهازپا
-داردفغانزدشمن،آنگوهریگانه🖤
#شبتون_فاطمی C᭄
#پایان_فعالیت
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan