#انچه_مجردان_باید_بدانند
ازدواج فاميلي
ازدواج های فامیلی هم مثل ازدواج های دیگر است.☺️
اگر
از نظر پزشکی و ژنتیکی مشکلی ندارید،
روحیاتتان به هم می خورد،
از یکدیگر شناخت کافی دارید
و بالاخره احساسی فکر نمی کنید، تفاوت چندانی با ازدواج های دیگر ندارد.
فقط به این نکته دقت کنید که فامیل بودن دلیل بر شناخت کامل شما نمی شود.
پس، از تحقیق و مشاوره و دقت کافی انتخاب کنید و واقعامثل یک غریبه با او برخورد کنید و کم دقتی نکنید.
👈 البته اگر نگاه شما به دختر و پسر فامیل مثل خواهر و برادر است و جذابیت یک همسر را برایتان ندارد، این ازدواج خطرناک است.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
30.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_۱_۲
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌹بسم الله الرحمن الرحیم.🌹
امروز هفتم روز محرم است 🏴
یا عباس _یاحیدر_یا_زهرا متوسل میشویم به نامت به بزرگی ات تا نزد خداوند بهترین ها را به بندگانت عطا فرماید
⭕ختم #زیارت_عاشورا_علقمه
1⃣سلامتی و ظهور آقا
2⃣ازدواج جوانان
3⃣ حاجت جمیع
4⃣پیدا شدن خانه برای مستأجران
1🌷زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
2🌹زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
3🌷زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
4🌹زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
5🌷زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
6🌷زیارت عاشورا وعلقمه5⃣
7🌹زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
8🌷زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
9🌹زیارت عاشورا وعلقمه1⃣
10🌷زیارت عاشورا وعلقمه2⃣
11🌷زیارت عاشورا وعلقمه
12🌷زیارت عاشوراوعلقمه
❤️ ((یا عباس_یازهرا_یا_شهدا_کربلا ))
⭕زمان ختم #زیارت_عاشورا_علقمه
_زمان_نا_محدود_است ⭕
#تعداد_به_دلخواه
#قبول_باشه🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برای اعلام ختم به ایدی زیر مراجعه نمایید⬇️
@mojaradan_bott
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#زیارت_عاشورا_علقمه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
Dua-Alqama.mp3
14.28M
#دعای_علقمه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
#زیارت_عاشورا
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوحه
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#ادمین_نوشت
📌سلام و احترام خدمت همه
بچه ها یه چیزی میخواستم بگم🫢
ببخشید ولی بنده ممکنه برای چند روزی به فضای مجازی دسترسی نداشته باشم 😕
برای همین این چند روز رو تحمل کنید تا دوباره پر قدرت برگردیم🥹😍
برام دعا کنید چون این چند روز خیلی پر چالش و مشکلی هست رفع بشه ❣️🌱
فقط خبری دارم امروز داستان و سریال جند قسمت بیشتر میزارم تا چون عزاداری سالار شهیدان هم تاسوعا و عاشورا و شام غریبان در پیش داریم به عزاداریتون برسید .
#من_الله_توفیق
#یا_علی
راستی یادم رفت نکته ای بگم این که این ختم عاشورا و علقمه برای روز هشتم و نهم و دهم هست اعلام کنید هر وقت تونستم آنلاین بشم براتون ثبت میکنم .
اگه تونستید و فرصت کردید روز عاشورا عاشورا با صد لعن و سلامش بخونید تا قبل از ظهر عاشورا میگن خیلی مجرب هست .
#ارسال_کاربران
سلام انشالله به حق حضرت زینب (س)مشکلاتتون بر طرف بشه و عاقبت به خیر باشین انشالله که همیشه حضرت زهرا (س)دستگیرتون باشه
ان شاءالله به حق دست های کوچک علی اصغر امام حسین مشکلتون هم حل بشه .
سلام عزاداریاتون قبول .یک مرتبه
ان شالله با عنایت اباعبدالله مشکلات شما هم رفع بشه .مارو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید
❤️
سلام وقت بخیر خسته نباشید
قلم خیلی خوبی دارین بابت تلاشتون وکانال خوبتون ممنون
انشاالله گرفتاری ومشکلات به خیر وشادی برطرف شه
زیر سایه عنایت حضرت زهرا موفق باشین
یاعلی
❤️
ان شاءالله کی باز میاین؟؟
زیادچشم انتظارمون نزارین
#ادمین_نوشت
واقعا از محبتتون ممنونم و شرمنده خودتون کردید من را. واقعا دوستان و رفقای هستید که آدم امیدوار میکنید و عاشق و شاد میکنید حدیث داریم که با آدمهای رفاقت کنید که شما را به یاد خدا بنداز و شما هم همین طور من شاکر خدا میکنید که خادم شما هستم من مدتی هر کاری کردم نشد فعالیت انجام بشه .حتی باعث ازار و دل شکستن بزرگواری هم شدم
ازشون عذر خواهی میکنم
آن شاءالله به حق علی اصغر همه شما دوستان همیشه پایدار و حاجت روا باشید هر جا که باشم به یادتون هستم و دعاگوی شما خوبان
الهی درد بلاتون بخور توی سر دشمنان اسلام و دشمنان امام زمان که نمیتونند ببینند اسلام دین محمدی و اهانت به قرآن ومقدسات میکنند .نکنید بخدا دق میکنم از دوربتان و طاقت نمیارم در کنارتون نباشم .
چشم مشکل رفع شد سریع آنلاین میشم و جبران میکنم این دیر کرد و فعالیت نکردن ها ❤️🌺😘
حلالم کنید اگه قصوری در فعالیت داشتم
مجردان انقلابی
#ناحله💕 #پارت_صد_و_پنجاه_نه 🚫#ڪپے بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حقالناس است🚫 محمد:بهت اعتماد ندار
#ناحله 🌼
#پـارٺ_صد_و_شصت
محمد:دلم نمیخواد معذب باشے
فاطمه:نه اشتباه برداشت کردے معذب نیستم.محمد:خب باشـه
برگشت تو اتاق و درو بست کیفشو برداشتو رفت تو اتاق خواب چند دقیقه گذشت و نیومد بیرون رفتم سراغ کیفم زیپشو باز کردم لباسامو با یه بلوز و شلوار صورتے عوض کردمو با ادکلنم دوش گرفتم موهامم شونه کردمو با کش مو پشت سرم بستمشون از اونجایی که با لوازم ارایشے خداحافظے کرده بودم فقط یه مقدار کرم نرم کننده به دست و صورتم زدمو وسایلمو جمع کردم.یه شالَم رو سرم انداختم.
از اینکه قرار بود محمد اینطورے بِبینَتَم هیجان زده بودم چند دقیقه دیگه هم گذشت رفتمو آروم چندتا ضربه به در اتاق زدم جوابے که نشنیدم درو باز کردمو صدای شرشر آب به گوشم خورد و تازه فهمیدم که محمد رفته حمام رفتم بیرون و روے کاناپه نشستم به گوشیم مشغول بودم نمیدونم چقدر گذشت که محمد در اتاق رو باز کرد و اومد بیرون حواسم به ظاهرم نبود و با لبخند گفتم:عافیت باشه نگاهش که بهم افتاد چند لحظه مات موند تعجب کردمو بعد از چند ثانیه یادم افتاد که اولین باره من رو این شکلی میبینه سرمو پایین گرفتم که نگام بهش نیافته.محمد:سلامت باشے
رفت سمت یخچال کوچیک کنار کابینت و درش رو باز کردمحمد:عه خداروشکر توش آب معدنے گذاشتن یه لیوان آب ریخت و داد دستم چون تشنه بودم تعارف نکردمو لیوان رو از دستش گرفتم آب رو که نوشیدم گفت:بازم بریزم؟فاطمه:نه ممنونم
لیوان رو ازم گرفت و برای خودشم آب ریخت نشست رو کاناپه ے کناریم و گفت:ببخش که خسته ات کردم
فاطمه:خوش گذشت محمد:خداروشکر
فاطمه؟چے شد که اینطورے شد؟برام تعریف کن چیشد که از من خوشت اومد؟چرا قبول کردے ازدواج کنے با من؟برامجالبه که بدونم.
فاطمه:خب راستش.!
براش گفتم از حِسو حالم تو تمام این مدت اتفاقایے که محمد ازشون خبر نداشت از مصطفے از بابام از مادرم و...!گاهے وسط حرفام باهم به یه ماجرایی میخندیدیم گاهی یه خاطره ای رو یادآوری میکردمو هر دو ناراحت میشدیم اونقدر گفتیمو خندیدیمو ناراحت شدیم که ساعت سه شد.
محمد:چقدر با تو زمان تند میره!راستے فاطمه میخواستم از الان یه چیزیو بهت بگم.
فاطمه:چیو؟
محمد:تو مجبور نیستے به خاطر من خودت رو تغییر بدی و کاری که دوست نداریو انجام بدی
فاطمه:متوجه نشدم
محمد:من حس میکنم تو بخاطر من خودتو به کارهایے مجبور و از کارهایی منع میکنی رفتار الانت تو اجتماع خیلی مناسبه ولی میخوام که در کنار من خودت باشی حس میکنم تصور کردی با ازدواج با من باید به خودت سخت بگیری فکر میکنم تا الان فهمیدی که فکرت اشتباه بوده زندگی با من اونقدرا هم سختی نیست در کنار من تو به انجام هر چیزی یا هر کاری که دوست داشته باشی و خلاف شرع نباشه مُجازی!
چیزی نگفتم داشتم به حرفاش فکر میکردم
محمد:در ضمن اینم بگم من با آرایش مخالف نیستم اتفاقا آراستگی و زیبایی خیلی هم خوبه اگه مشکلی هم باهاش داشته باشم آرایش و جلب توجه در مقابل نامحرمه!
در جوابش فقط لبخند زدم
محمد:خیلی دیر شد چطور واسه نماز بیدار بشم؟نباید بخوابم
میدونستم که نمیتونه نخوابه چشماش از بی خوابی قرمز شده بود خستگی رانندگی دیروز هم رو تنش مونده بود!
فاطمه:من نمیخوام بخوابم یعنی خوابم نمیبره شما بخواب من بیدارت میکنم!
محمد:مگه میشه؟
فاطمه:آره خوابم نمیبره شما بخواب نگران نباش واسه نماز بیدارت میکنم.
از خدا خواسته گفت:باشه پس من برم بخوابم ممنونم ازت شب بخیر!
انقدر خسته بود که منتظر نموند جوابشو بگیره رفت تو اتاق و روی تخت دراز کشید پنج دقیقه گذشته بود حدس زدم دیگه خوابش برده با قدم های آروم به اتاق رفتم کنارش روی تخت نشستم به پهلوی راستش خوابیده بود و کف دست راستشو زیر سرش گذاشته بود نزدیک تر رفتمو روی صورتش دقیق شدم خیلی معصومانه خوابیده بود حس کردم تو خواب یه پسر بچه شده نگاهمو سمت پلکای بستش چرخوندم مژه های بلند و پُری داشت میتونستم بگم چشم هاش زیباترین عضو صورتش بود اصلا یادم نبود به محمد بگم که همچیز از چشم هاش شروع شد ابرو هاشم مشکی و پُر بودن درست مثل موهاش روی ابروهاش آروم با انگشتم کشیدمو مرتبش کردم میدونستم اونقدر خسته هست که به راحتی بیدار نشه نگاهمو روی بینی و گونه هاش چرخوندم صدای نفس های مرتبش آرامش بخش ترین صدایی بود که تو این چند سال زندگیم شنیدم سعی میکردم آروم نَفَس بکشم که بهتر صدای نفس های محمدُ بشنوم روی محاسن مشکیش دست کشیدم باورم نمیشد این ادمی که تو این فاصله به محمد نشسته و اجازه داره اینطوری بهش زل بزنه و به صورتش دست بکشه منم!باورم نمیشد این تصویری که از محمد میبینم پشت صفحه ی موبایلم نیست دستامو گذاشتم زیر صورتمو با تمام وجود به قشنگ ترین تصویر زندگیم چشم دوخته بودم که یهو صدای زنگ موبایلش بلند شد با ترس دنبالش گشتم روی تخت افتاده بود سریع برداشتمشو قطعش کردم خداروشکر محمد بیدار نشده بود و فقط یخورده تکون
خورد دوباره کنارش نشستم
@mojaradan