#پست_موقت
سکوت مرگبار حوزه های علمیه
انتقاد شدید حجت الاسلام و المسلمین سیدحمید #روحانی
از اقدامات ضددینی رئیس جمهور #روهانی و
سکوت حوزه های علمیه 😳😳😳
اگر راه علی علیه السلام را شناخته بودیم
نباید امروز حوزه ما در سکوت مرگبار فرو می رفت
چه فرقی است بین این #شیخ_کذاب به عنوان رئیس جمهور با شاه؟
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
🌷⚘
دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت
حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت
مژهات تیر کجی بود و برای پرتاب
چونکه ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت
همه انگار که ناخواسته لبخند زدند
نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت
حفرهای بود پر از خون وسط سینهی من
مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت
تا که سلمان وسط ظهر پس از نام نبی
اَشهَدُ اَنَّ علی گفت اذان شکل گرفت
مثل خونی که به رگهای بدن جریان داشت
شیعهگی نیز پس از این جریان شکل گرفت
با تو هر جای خرابی شده آبادترین
بیتو در شهر، خرابات مُغان شکل گرفت
با علیاصغر تو روز جهانی عطش
با علیاکبر تو روز جوان شکل گرفت
سر مولا که سری گشت میان سرها
نقشهی قتل علی در رمضان شکل گرفت
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
شبتون منور به نگاه مولا
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر استاد
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکوت مرگبار حوزه های علمیه
انتقاد شدید حجت الاسلام و المسلمین سیدحمید #روحانی
از اقدامات ضددینی رئیس جمهور #روهانی و
سکوت حوزه های علمیه 😳😳😳
اگر راه علی علیه السلام را شناخته بودیم
نباید امروز حوزه ما در سکوت مرگبار فرو می رفت
چه فرقی است بین این #شیخ_کذاب به عنوان رئیس جمهور با شاه؟
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
⭕️ در تازهترین تصاویر منتشر شده از سفر رییس جمهور به کرمان، #مهدی_جهانگیری، برادر معاون اول، که از متهمان فساد اقتصادی است و پرونده باز در دادسرای تهران دارد در حلقه نزدیکان روحانی قرار گرفته است؛ هرچند شاید توجیه حامیان جناب روحانی برای حضور او، سهامداری #بانک_گردشگری در برخی از این پروژهها باشد اما بنظر میرسد این اقدام را باید نوعی دهنکجی عملیِ جناب روحانی به #قوه_قضائیه دانست وگرنه بعید است تیم مشاوران جناب روحانی به عواقب بودن او در کنار ایشان فکر نکرده باشند، آنهم درحالیکه در همین سفر جناب روحانی ژست مبارزه با فساد نیز گرفته است!!
🔺 البته در دولتی که #روحالله_زم را ضدانقلاب غیرفاحش و نقض عهدهای مداوم طرف غربی در #برجام را نیز نقض غیرفاحش میخوانند اصلاً بعید نیست که مهدی جهانگیری را نیز مفسد غیرفاحش بخوانند و بودنش در کنار رئیس جمهور را اینگونه توجیه کنند!!
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
سلام صبح بخیر یه سوال
چرا ما خودمون رو با کشورهای کوچک مقایسه می کنیم ؟🤔
بخصوص اونایی که هنوز معتقدند فرزند کمتر رفاه بیشتر.🤔
اونوقت سطح رفاه جمعیت 80 میلیونی ایران رو با سطح رفاه جمعیت 8 میلیونی سوییس مقایسه می کنند🤔
آقا اصلا مقایسه کار بدیه
به زندگیتون برسید
همینه که هست
جمعیت هم فرصته هم مشکل
بستگی داره زاویه ی دیدت چطور باشه
نگاهتون انسانی
فکرتون الهی
اوقاتتون ملکوتی
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
🌹در روزهایی که فیش های نجومی موجی از نارضایتی میان مردم رقم زده، انتشار این دو نامه از سردار شهید حسن تهرانی مقدم حرف های زیادی برای گفتن دارد
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تایید خبر سردار جلالی، رئیس پدافند غیرعامل درباره سرمایهگذاریهای خارجی (آلمانی-عربی) توسط مدیرعامل اسنپ
🔹مديرعامل اسنپ: مدیریت واقعی و موسس اصلی شرکت اسنپ دو عرب/ آلمانی به نام ایاد الکسر و محمود فوز هستند
🔹سهامدار اصلی گروه اسنپ راکت اینترنت آلمان و ماجد الفطیم امارات
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
🔸اینجا تقاطع اتوبان امام علی و خ مدنی است.
مرز ورود به محدوده طرح کنترل آلودگی هوا.
با جرات می توان گفت در ساعت حدود ۱۰۰ خودرو با مخدوش کردن پلاک وارد محدوده می شوند...
💬 میلاد فدایی اصل
🔹اینها همان مردمی هستند که
حاکمان را به خاطر عدم رعایت قانون ملامت می کنند اما
خود به وقت عمل، اینگونه حق دیگران را ضایع می کنند...
چه صحنه شرم آوری است.🙈
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
این عکس وضعیت الان دولته
خلبان و کادرش دارن خوش گذرونی میکنن
هواپیما هم خودش داره میره!😁
امین شفیعی😁
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه مراجع تقلید را دور زدید
خبر یک نسل کشی بزرگ درست بیخ گوشمان
دکتر حسین روازاده
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
ما از نهنگی که حضرت یونس رو بلعید 😔
درس مذاکره گرفتیم😳
نخند درس مذاکره بگیر😂
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
مسجد یکی، مناره یکی و اذان یکیست
قبلـه یکی، کتاب یکی، آرمـان یکیست
ما را به گرد کعبه طـوافیست مشترک
یعنی قرار و مقصد این کاروان یکیست
فرموده است: «واعتصموا...، لا تفرّقوا»
راه نجات خواهی اگر ریسمان یکیست
توحید حرف اول دین #مـحـمـد است
اسلام ناب در همه جای جهان یکیست
مکر یهود عامل جنگ و جدایی است
پس دشمن مقابلمان بیگمان یکیست
سنـی و شـیعـه فـرق ندارد برایشان
وقت بریدن سرمان تیغشان یکیست
سـادات، پیش اهـل تسنن گرامیاند
اکرام و احترامِ به این خاندان یکیست
دشمن! دسیسهی تو به جایی نمیرسد
تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکیست
هفته ی وحدت گرامی باد
یاد وخاطره ی خمینی کبیر گرامیباد
#بیاد_شهید_مدافع_حرم_حـسـین_جـمـالـی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افشاگری شنیدنی عضو جدا شده سازمان منافقین از فعالیتهای سایبری این گروهک تروریستی در شبکه های اجتماعی!
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
#نویسنده_مازندرانی_در_سکوی_اول
به گزارش خبرگزاری تسنیم،
#برگزیدگان بخش های مختلف
اولین دوره انتخاب کتاب مدافعان حرم
با نام #جایزه_شهید_حسین_همدانی
روز دوشنبه 27 آبان ماه از ساعت 15 در تالار سوره حوزه هنری معرفی میشوند
#بخش_خاطره
به ترتیب رتبه
1_ *از_امالرصاص_تا_خانطومان*
نوشته مصیب معصومیان
#نشر_شهید_کاظمی
2_ *یادت_باشد*(خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی به روایت همسر شهید)
نوشته محمدرسول ملاحسنی
#انتشارات_شهید_کاظمی
3_ *قرار_بیقرار *(شهید مصطفی صدرزاده)
نوشته فاطمه سادات افقه
#انتشارات_روایت_فتح
4_ *شام_برفی*
نوشته محمد محمودی نورآبادی
#انتشارات_ملک_اعظم
5_ *رویای_بیداری*
(خاطرات شفاهی زینب عارفی همسر شهید مدافع حرم مصطفی عارفی)
نوشته نسرین پرک
#انتشارات_ستاره_ها
6_ *عمار_حلب*
(درباره شهید محمدحسین محمدخانی)
نوشته محمدعلی جعفری
#انتشارات_روایت_فتح
7_ *از_حاج_ابراهیم_تا_خانطومان*
نوشته سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی
#انتشارات_شهید_کاظمی
8_ *ساعت_16_به_وقت_حلب*
(روایتهایی از زندگی سردار سرلشکر شهید حسین همدانی)
نوشته زهرا همدانی و سید حسن شکری
#انتشارات_صاعقه
9_ *سربلند*
(روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی) نوشته محمدعلی جعفری
#انتشارات_شهید_کاظمی
اولین دوره انتخاب کتاب مدافعان حرم
(جایزه شهید همدانی)
به همت:
#حوزه_هنری_انقلاب_اسلامی
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی #شهرداری_تهران
#سازمان_هنری_رسانهای_اوج
#صدا_و_سیمای_جمهوری_اسلامی
#بنیاد_فرهنگی_و_هنری_سردار_شهید_حسین_همدانی
#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور
#سپاه_محمد_رسول_الله_تهران_بزرگ #مجموع_جهانی_بیداری_اسلامی #مجمع_ناشران_انقلاب_اسلامی
#موسسه فرهنگی_هنری_سپهر_سوره_هنر
برگزار می شود
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
⭕️ روز گذشته آیین رونمایی مستند #ایکسونامی
در شهرهای تهران اصفهان و مشهد برگزار شد
این مراسم بدون انجام بلیط فروشی و کاملا رایگان بوده و اطلاق اکران ندارد.
از امروز اکران های دانشگاهی مستند #ایکسونامی
در دانشگاه های سراسر کشور آغاز شده که
مجوز اکران در هر دانشگاه از مقام مسئول دانشگاه مربوطه اخذ میشود و
نیازی به مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ندارد.
👤 محمدرضا بورونی
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
حکایت حیرت انگیز
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.*
*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.*
*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*
*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*
*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.*
*غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*
*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.*
*مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*
*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*
*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*
*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*
*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.*
*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*
*بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.*
*برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.*
*قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟*
*بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.*
*قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.*
*برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.*
*مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.*
*بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.*
*بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.*
*بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.*
*اگر اين چاقو مال اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟*
*بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.*
*من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.*
*اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند*
*بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.*
*صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.*
*بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.*
*قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟*
*مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.*
*قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.*
*پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.*
*قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟*
*مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.*
*من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند*
*شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.*
*برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.*
*قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.*
*مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.*
*کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی*
*چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی*
*دادند دو گوش و یک زبان از آغاز*
*یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی*
*التماس تفکر از همه ی شما خوبان
که یک دم فکر کردن به از 70سال عبادت است*
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
#حکمت1
✅ قَالَ ( علیه السلام ) : کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ .
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
درود خدا بر او فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دوساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد، و نه پستانی تا او را بدوشند.
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷
💞دعای خیر مادر حلّال مشکلات💞
🍃خوش بہ حاڸِ آنڪہ
🍃همراهش دُعاے مادر است
🔹در شبستاڹ اَدب
🔹ذڪرش رضاے مادر است
🔸چشم دڸ را رو بہ
🔸چشم انداز دنیا بستہ است
◽️مست و شیداے
◽️نڪَاه آشناے مادر است
🇮🇷🆔 @moje_roshangari🇮🇷