eitaa logo
˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
979 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
823 ویدیو
62 فایل
-یااللّٰھ تا وقتی نشسته باشیم همه‌ی راه‌ها بن‌بست است. - برای‌صحبت‌با‌ما : https://daigo.ir/secret/72937746
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
'بسـم‌ِالـلٖھ‌الـرِّضـــــــــا🌸'
صبحتون‌مملو‌از‌حس‌و‌حال‌هاے‌نیمہ‌شب‌های‌حرم:) دوباره‌خدا‌مارو‌لایق‌حیات‌دانست همین‌شڪر‌دارھ پس‌با‌تموم‌سختی‌ها‌پاشو یاعلے‌بگو‌و‌یه‌روز عاااالی‌را‌بساز😌🤞🏾
نه مرگ آن قدر ترسناک است و نه زندگی آن قدر شیرین که آدمی پای برشرافت خود گذارد . . مولا‌جانم‌علی'ع'
خلوت،یکی از راه های خود شناسی
به قول بابابزرگم: آلّاهدان گَلَ خوش گَلَر:)
ماجرای واقعی دختر بچه ای که زنده پیش مادر فوت شده اش یک شب ماند و موهایش سفید شد‼️‼️‼️ علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟ در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول  سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد . منبع : علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج ۳، ص ۱۱۰.
شما ها که نَفستون پاکه میشه برای یکی از عزیزانم که رو تخت بیمارستانه دعا کنید حمد شفا صلوات دریغ نکنید ممنون
~🕊📿|•• |•نام‌ونام‌‌خانوادگی:مصطفی‌احمدی‌روشن🧔🏻 |•تاریخ‌تولد:۱۷شهریور۱۳۵۸👶🏻 |•تاریخ‌شھادت:۲۱دی۱۳۹۰🌱 |•سن:۳۲سال✨ |•محل‌تولد:همدان🌝 |•محل‌شھادٺ:تهران🌃 |•محل‌دفن:امامزاده‌علی‌اکبرچیزر🕌 |•وضعیت‌تأهل:متاهل💍 |•تعدادفرزندان:۱👨‍👧
🌿 دبیرستان، سال اول، نفری سه چهارتا تجدید آوردیم. سال دوم رفتیم رشته ی ریاضی. افتادیم دنبال درس. مسئله های جبر، مثلثات و هندسه را که کسی توی کلاس از پسشان برنمی آمد، حل می کردیم. صبح اول وقت قرار می گذاشتیم می آمدیم مدرسه، یک مسئله سخت را می گذاشتیم وسط، هر کسی که زودتر ابتکار می زد و به جواب می رسید، برنده بود. حالی بهمان می داد. درس های دیگرمان مثل تاریخ و ادبیات زیاد خوب نبود، ولی توی درس های فکری و ابتکاری همیشه نمره ی اول کلاس بودیم. مصطفی کیفی می کرد وقتی یک مسئله را از دو راه حل می کرد.
تنها مسیر1_جلسه سیم پارت 4.mp3
4.3M
🌱 راهبردِ اصلے در نظامِ تربیتِ دینے 🔔 پارت ۴ استاد ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
227.6K
ازنوع‌معشوقت‌ومحبوبت‌، قیمتت‌هم‌معلوم‌میشه...