eitaa logo
مجتمعنا
495 دنبال‌کننده
120 عکس
16 ویدیو
17 فایل
برخی یادداشت ها و درس گفتارهای محمدرضا قائمی نیک در اینجا، به عنوان شخص حقیقی می نویسم @MRghaeminik
مشاهده در ایتا
دانلود
نوعدالت‌خواهی در آستانۀ ناعدالت‌خواهی راهبرد «تعمیق» عدالت خواهی به جای «رادیکالیسم» عدالت‌خواهی [قسمت چهارم] حال اگر ما در مقابل ایدۀ ترقی و توسعۀ غربی، به‌دنبال پیشرفت اسلامی-ایرانی بوده و عدالت و پیشرفت را با یکدیگر گره می‌زنیم، عدالت به معنای قرارگرفتن شیء در موضعِ خودش، به معنای قرارگرفتن شیء در موضع پیشرفت اسلامی-ایرانی خواهد بود و از اینجاست که عدالت (و پیشرفت در عدالت) با پیشرفت گره می‌خورد و عقب‌ماندگی در عدالت، به معنای ناعدالت‌خواهی خواهد بود. از این منظر، اصل توجه آقای نامخواه درست و دقیق است، اما نحوۀ توضیح این مسئله، به دلیل نکته‌ای که در بند قبل طرح شد، ناقص یا غلط صورت گرفته است. توسعۀ در معنای غربی، به معنای «گسست» لحظۀ تجددِ غربی از تاریخ بشر (تقدس‌زدایی) و بسط تاریخ تجددِ غربی به کل تاریخ بشر و روایت کلِ تاریخ بشر در ذیل تاریخ غربی (مقدس‌سازی دوبارۀ تجدد غربی) است. مشروعیت عصر تجددِ غربی، اساساً به دلیل توانایی‌اش در همین بسط دوم است که مدعی است توانسته، تمام تاریخ بشر را ذیل تاریخ تجددِ غربی بازخوانی کند. این گسست که در معنای عمیقش، به معنای شرک در خالقیت و ربوبیت الهی در تاریخ بشر است، همواره می‌تواند برای جهان‌های غیرِ غربیِ مواجه‌شده با جهان غربی چالش‌زا باشد؛ مخصوصاً اگر جهان غیرِ غربیِ مواجه‌شده با غرب، دست به انقلابی در حدواندازۀ انقلاب‌هایِ جهانِ غربی زده باشد. با وقوع چنین انقلابی (مثلاً انقلاب اسلامی یا در یک معنای محدودتر، انقلاب اتحاد جماهیر شوروی)، این خطر همواره وجود دارد که جهانِ تازه انقلاب کرده در مقابل جهانِ متجددِ غربی، مدعیِ «گسستی» دیگر در تاریخ بشر شده و بخواهد تاریخ پس از انقلاب خودش را به سرتاسر تاریخ خودش و تاریخ دیگر ملل و فرهنگ‌ها بسط دهد و تاریخ گذشتۀ خودش (و گذشتۀ دیگر ملل را) در ذیل تاریخ کوتاه معاصر پس از انقلابش بازخوانی کند (فی‌المثل در انقلاب مارکسیستی، چنین اتفاقی رخ می‌دهد). به‌تعبیر دیگر، این مخاطره همواره در معرضِ روحیات انقلابیِ پس از انقلاب‌ها هست که لحظۀ اکنون خودشان پس از انقلاب را به‌مثابه نقطۀ بی‌بدیلی در تاریخ در نظر بگیرند که می‌توانند کلِ گذشته را به مثابه موجودی بی‌جان و «عقب‌مانده» قلمداد کنند و کلِ آینده را از خلالِ اتکا به خودبنیادی «لحظۀ حال» بسازند و به پیش بروند. این خطر که معمولاً از آن با عنوان نظریۀ «گسست» یاد می‌شود، به معنای آن خواهد بود که انسان، توانسته است در لحظۀ انقلاب، به درک و تفسیری از امر فراتاریخی (قدسی) برسد که بر اساس این درک، کلیت حقیقت را به‌نحوی تام و تمام دریافته باشد که نه گذشتگان و نه آیندگان، توانایی چنین درکی را نداشته و نخواهند داشت. به همین دلیل بعضاً در حالت انقلابی یا جنبشی، درک‌های «خلوص‌خواهانه» از امر فراتاریخی یا قدسی سر بر می‌آورند و کلِ تحولات تاریخ گذشته را که منجر به وقوع انقلاب شده است را نفی کرده و به لحظۀ انقلابی خود را مستقیماً به لحظۀ آغاز آن تاریخ متصل می‌سازد؛ خلاصه آنکه پس از رسیدن به بالای دیوار، نردبان را می‌اندازند. این اقدام و این درک، در واقع ناشی از پاسخ افراد درگیر روحیۀ انقلابی یا جنبشی به مخاطرات این راه است. بدون چنین درکی از لحظۀ حال و نفیِ گذشته (که مبنای پیشرفت و ترقی است)، توضیح ترجیح خطر انقلابی‌گری بر محافظه‌کاری به دشواری صورت می‌گیرد. در اینجاست که راهکار «رادیکالیسم» سر بر می‌آورد تا بتواند توجیه کافی برای چنین مخاطراتی را برای انبوه مردم فراهم کند. بنابراین رادیکالیسم، محصول گسست از تاریخ گذشته و تبدیل لحظۀ حالِ انقلابی (یا جنبشی) به تنها لحظۀ بی‌بدیل تاریخ است که غفلت از آن، موجب خسران ابدی و جبران‌ناپذیر خواهد شد. در اینجاست که غفلت و بی‌توجهی به این لحظۀ تاریخی و نسخۀ عملی آن یعنی «رادیکالیسم» به معنای عقب‌ماندگی تفسیر می‌شود و رادیکالیسم به‌معنای پیشرفت خواهد بود. اما اگر رادیکالیسم، راهکار مناسبی نیست، پس چگونه می‌توان در دامِ محافظه‌کاری و رکود گرفتار نشد؟
نوعدالت‌خواهی در آستانۀ ناعدالت‌خواهی راهبرد «تعمیق» عدالت خواهی به جای «رادیکالیسم» عدالت‌خواهی [قسمت پنجم] بی‌تردید در نسخۀ منتهی به رادیکالیسم که مبتنی بر تضاد دیالکتیکی میان حقیقت و ناحقیقت یا وجود و عدم است، مسئلۀ حرکت و نفیِ عقب‌ماندگی به‌خوبی توضیح داده می‌شود، اما مسئلۀ اساسی این روایت، توضیح یا عدم توضیح حرکت و جنبش و رهایی از عقب‌ماندگی و رکود نیست، بلکه مسئله بر سر نحوۀ صورت‌بندیِ حرکت و انگیزۀ حرکت است. چنانکه اشاره شد، تضاد می‌تواند ناشی از تفاوت در مراتب حقیقت و وجود تشکیکی و میل انسان به کمال حقیقت باشد. کمالی که حتی در وضعیت رشدنیافتۀ آینده، حصه‌ای از آن در وجود انسان هست. در همین‌جاست که فطری بودنِ عدالت، مفروض گرفته می‌شود و اگر همچون شهید مطهری، فطرت را نوعی استعداد برای شکوفایی بدانیم، فطرت و موضوعات فطری، در ذاتِ خود، مقوم حرکت انسان به وضعیت کمال‌یافته‌تری هستند. در اینجا تضاد، ناشی از تفاوت مراتب است و حرکت و جنبش، به سوی کمال در جهت تکامل آن چیزی است که بالقوه در وجود انسان نهاده شده است، در حالی‌که در روایت هگلی از تضاد دیالکتیکی، فطری‌بودنِ عدالت معنایی نخواهد داشت. از این منظر، لحظۀ وقوع انقلاب نه به معنای گسست از تاریخ گذشته (تقدس‌زدایی) و تبدیل این لحظۀ گسسته‌شده به امر فراتاریخی (تقدس‌بخشی دوباره)، بلکه به معنای تعمیق بیشتر تجلیِ امر قدسی در تاریخ گذشته در مواجهه با آنات و لحظات تاریخی باطل و گسسته از حقیقت است. از این منظر، انقلاب اسلامی، تعمیق در تجلی امر قدسی در سنت اسلامی گذشته در مواجهه با روایتی از تاریخ (فی‌المثل تاریخ غرب) است که خودش را از این هستیِ قدسی گسسته است و لحظۀ تاریخی خودش (مثلاً انقلاب فرانسه) را تبدیل به تاریخ کلِ بشریت نموده و به تعبیر آگوست کنت، دین انسانیت را تبلیغ می‌کند. مواجهۀ انتقادی و نفیِ اله (در لا اله که مکرر مورد استناد آقای نامخواه است)، به معنای نفی چنین الهه‌هایی است که خودِ آنها محصول گسست از تجلی امر قدسی در تاریخ (تقدس‌زدایی) و تقدس‌بخشی این لحظۀ گسسته (تقدس‌بخشی دوباره) در قالب الهه‌های مختلف است. بنابراین اگر بخواهیم در تفسیر تضاد دیالکتیکی هگل یا مارکسی گرفتار نشویم، نباید نفی اله (لا اله) ما برای رسیدن به الا الله، خودش تابع همان منطقی باشد که الهه‌های دیگر شکل گرفته‌اند. الهه‌های مادون خداوند متعال و سبحان (الله)، محصول شِرکی است که انسان، در تقابل با خداوند و گسست از ارادۀ حکیمانۀ او، همچون راه رفتنِ مورچه‌ای بر روی سنگی سیاه در دل شب تاریک، گرفتار آن شده و نفیِ این الهه، تبعاً نباید به معنای گرفتاری در الهه‌ای دیگر از همین جنس و منطق حاکم بر آن باشد.
نوعدالت‌خواهی در آستانۀ ناعدالت‌خواهی راهبرد «تعمیق» عدالت خواهی به جای «رادیکالیسم» عدالت‌خواهی [قسمت ششم] بدون توجه به این گسست که گاهی همچون مورچه‌ای در دل شب تاریک در وجود انسان راه می‌یابد، جبران عقب‌ماندگی عدالت لزوماً به معنای تحقق بهتر عدالت نخواهد بود و شاید، منجر به ناعدالت‌خواهی‌های مجدد و مضاعفی شود. تعریف عدالت یا عدالت‌خواهی در مرز «امکان» (آنچنان که آقای نامخواه انجام داده است) و نادیده‌گرفتنِ ضرورتِ عدالت، هرچند می‌تواند مؤدی به شور و هیجان تبدیل «امر ممکن» به «ضرورت»، توسط اراده‌های انقلابی و جنبشی در ذیل رادیکالیسم شود، اما به همان میزان در معرضِ تبدیل به «امتناع» عدالت و عدالت‌خواهی خواهد بود. به این معنا به‌نظر می‌رسد بایستی مسئلۀ نوعدالت‌خواهی را قدری تعمیق کرد و با تعریف عدالت به‌مثابه امری ضروری، به امکان‌ها و انواع اخیرِ عدالت‌خواهی (با عنوان نوعدالت‌خواهی) در ذیل نوع متوسط عدالتِ محقق‌شده اندیشید. از این منظر، توجه به عقب‌ماندگی در عدالت در نظر مقام معظم رهبری، بیش از آنکه ناظر به نفیِ ضرورت عدالت‌خواهی گذشتگان باشد، می‌تواند به معنای تعمیق آن و تحقق انواع اخیری از عدالت باشد که مفید معنای پیشرفت و عدالت نیز خواهد بود. در این روایت، اساساً عدالت‌خواهی نه به‌معنای تولد سوژۀ عدالت‌خواه، بلکه به‌معنای نفیِ سوژگیِ انسان ظالم است که به‌مثابه حجابی برای تحقق عدالت به ایفای نقش می‌پردازد و چنانکه اشاره شد، مطابق توضیح شهید مطهری در کتاب عدل الهی، ظلم، ایجاد مانع برای تحقق عدالتی است که فی‌نفسه در این جهان توسط خداوند تعریف شده است. از این منظر، انقلاب اسلامی، به‌مثابه اوج نقطۀ عدالت‌خواهی معاصر، نه محصول سوژگِی انسان‌ عدالت‌خواه انقلابی، بلکه محصول تسلیم او به ارادۀ الهی برای تحقق انقلاب اسلامی و کشف حقیقت این اراده توسط مردم بوده است. «راه، راه خداست. شما از بختیاری (منظور شهرکرد است) که حرکت‏‎ ‎‏کردید تا اینجا برای خدا بوده است. من مطرح نبودم، خدا مطرح بوده. و آن آقایان که از‏‎ ‎‏شمال آمده‌اند، آنها هم راه را که طی کرده‌اند، راه خدا بوده است، برای خدا بوده است» (صحیفۀ امام (ره)، ج11: 511).‏‎ این نفیِ سوژگی و درعین حال، اوج فعال‌بودنِ انسان انقلابی را می‌توان در آموزۀ شهادت و انسان شهادت‌طلب دنبال کرد. موثرترین انسان و به تعبیر متناسب با موضوع این مقاله، عدالت‌خواه‌ترین انسانِ انقلاب اسلامی را باید در شهدا دنبال کرد؛ با این‌حال کنشِ انقلابی شهید، همراه با نفیِ خود و خودیت اوست و شهید، در اوج این نفی خود است. بنابراین می‌توان گفت، عدالت‌خواهی اجتماعی حقیقی با نفی خود آغاز می‌شود. با نظر به این مقدمه، عقب‌ماندگی در عدالت، تنها در یک صورت می‌تواند مصداق ظلم باشد که منافیِ پیشرفت عدالت باشد و این ظلم، تنها زمانی مصداق عینی می‌یابد که توقف در پیشرفت عدالت، مانع تحقق عدالت بیشتر شود. اگر تلاش برای تحقق عدالت، به‌حسب ظرفیتی که برای هر فرد یا جامعه تعریف شده، در موقفی از موقف‌های تحقق عدالت قرار داشته باشد و آن فرد و جامعه حرکت مقتضی خودش را انجام دهد، مصداق عقب‌ماندگی در عدالت نیست، بلکه عین تحقق عدالت در آن مصداق است. تنها در این صورت است که می‌توان معنای عدالت به‌معنای قرارگرفتن شیء در موضع خودش را از تعاریف عدالت مبتنی بر «یکدستی»، «یکسانی» و حتی «برابری» متمایز ساخت و از راهبرد رادیکالیسم به راهبرد «تعمیق» پناه جست.
به نظرم، مناظرۀ دکتر غنی نژاد و علی علیزاده به مراتب مناظرۀ موثرتری از مناظرۀ دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد بود. دلیلش هم روشن است، فرد مشترک در این دو مناظره، بیش از آنکه دارای "نظرِ علمی" باشد، سبقه و افق ژورنال دارد و مواجهۀ با او، نیازمند مواجهه ای ژورنالیستی است.
از حکیم غرب تا حکیم شرق در آستانۀ دورۀ زرین تمدن اسلامی [قسمت اول] 1) 25 اردیبهشت (سالروز تولد حکیم، ابوالقاسم فردوسی) تا 3 خرداد (آزادی خرمشهر) هر سال را هفتۀ هنر حماسی نام نهاده‌اند. به همین مناسبت، این کتاب که البته قبل از چاپ، آن‌را تورقی کرده بودم به‌دستم رسید و آن را با دقت بیشتری خواندم. 2) ما در سنت اسلامی، چهره‌هایی داریم که به آنها «حکیم» می‌گوییم. حکمت به دلیل آنکه دانشی جهانشمول است، فارغ از افق الهی آن، اگر از افق انسانی به آن بنگریم، معرفت یا دانشی است که میان تمدن ها یا فرهنگ‌های مختلف (با تفاوتی که به لحاظ مبنایی میان آنها هست)، وحدت برقرار می‌کند. به اقتضاء جهانشمولی اسلام که در ذات اعتقادات آن است، ناگزیر هر مسلمانی مجبور به تعامل با تمدن ها یا فرهنگ‌های دیگر است، چه آنکه فارغ از این تعامل، امکان بسط فرهنگِ اسلامی به دیگر فرهنگ‌ها یا تمدن ها ممکن و مهیا نمی‌شود. تمدن یا فرهنگ‌های غیر اسلامی، چه یونان و هند قدیم باشند و چه انگلیس و آمریکا و فرانسه و آلمان و چین جدید، به دلیل تلاش برای استمرار و بقائشان، هم روایتی از امور معقول دارند و هم در عالم خیال و فرهنگ، دست به ساختِ روایت‌های داستانی و شعری زده‌اند و هم در عالم محسوس، صناعات و ابداعات ابزاری دارند. حال انسان مسلمان، در مواجهه با این فرهنگ‌ها یا تمدن‌ها، ناگزیر از ارائۀ روایتی حکیمانه از اسلام و حقایق اسلامی است تا بتواند آنها را به حقانیت اعتقاد و باورش دعوت کند. https://eitaa.com/mojtamaona
از حکیم غرب تا حکیم شرق در آستانۀ دورۀ زرین تمدن اسلامی [قسمت دوم] 3) نمونه‌ای از این تلاش را که در فضای عمومی شهرت بیشتری دارد، می‌توان در مواجهۀ حکیمانۀ ابونصر فارابی با یونان دید. فارابی، هم از حیث فلسفه و برهان و هم از حیث زبان و فرهنگ و هم از جهت سیاست و مدینه، روایتی عمیق از مواجهه با یونان دارد و کوشیده تا غنای آموزه‌های اسلامی را در مواجهه با سطوح مختلف یونان، به نمایش بگذارد. بی‌جهت نیست که او را باید حکیم خواند، زیرا راهی که او گشود، قوام‌بخش تمدنی در جهان اسلام شد که تا قرن‌ها اعتبار و آبرویِ جهان اسلام در جهان، وابسته به آن است. فارابی که در دورۀ آل بویه، در بغداد، یعنی اوج تعاملات و منازعات فکری این دوره حضور داشته است، گره‌هایی را از مواجهۀ ناگزیر جهان اسلام با یونان گشوده که اگرچه در ظاهر، نواقصی دارد که بعدها در مسیر تکامل حکمت اسلامی، مرتفع می‌شود، اما خشت‌‌های اولِ آن‌را او گذاشته است. 4) با این‌حال با نظر به گسترش اسلام در ایران، مخصوصاً در شرقِ آن بعد از فتوحات سدۀ اولِ هجری، این پرسش قابل طرح است که مسلمین در مواجهه با فرهنگِ غیر اسلامی شرق، چگونه توانسته‌اند با روایتی حکیمانه از اسلام و تشیع، تعامل فرهنگی را رقم بزنند که جهان اسلام در دورۀ زرین تمدن اسلامی، مقهور فرهنگ و تمدنِ شرقی پیش از اسلام نشود و قوام آن‌ از هم نپاشد؟ در پاسخ به این پرسش، یحتمل ما باید به‌دنبال حکیم یا حکمایی در شرق جهان اسلام باشیم که با نظر به اقتضائات فرهنگی و تمدنیِ شرقِ جهان اسلام، همان تعامل حکیمانه‌ای که فارابی با تمدن و فرهنگ یونانی داشته را در ذهن خود پرورانده باشند. 5) به‌نظر می‌رسد حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از آن حکمایی است که در این برهۀ حساس از تاریخ اسلام و تشیع، مرد و مردانه، با رنجِ سی‌ساله، توانسته چنین نقش تاریخی عظیمی را ایفا کند. کتابی که عکس آن‌را مشاهده می‌کنید، تلاش استاد گرانقدر دانشگاه فردوسی، دکتر فرزاد قائمی است که کوشیده تا از یک‌سو به این نقش بی‌بدیل اشاره کرده و عظمت روایتِ فردوسی را برای ما بازگو کند و از سوی دیگر استمرار مسیر حکیمانۀ حماسه‌سرایی فردوسی را پس از او نیز دنبال کند. با این‌حال اهمیت این اثر، از جهت دیگری برای نیز برجسته است و آن اینکه این اثر، در مقابلِ برساخت روایی ناسیونالیستی از شاهنامه که از دورۀ رضاخان پهلوی شکل گرفته بود و همواره برای ما، مخصوصاً در شهر مشهد، باعث تضادهای میان حرم امام رضا (ع) و آرامگاه فردوسی می‌شد، قد علم می‌کند و افقی بدیع و جدید از این حکیم دوران‌ساز و حامی اسلام و تشیع، پیشِ روی ما می‌سازد. این کتاب اگرچه به اجمال نوشته شده و همین اجمال، جای قلت و ان‌قلت‌های تاریخی را در اثر ایجاد می‌کند، اما نظریه و ایده‌‌ای را پیش کشیده که فارغ از همۀ نقدهای قابل طرح بر یک اثر، ارزش خواندن و بحث‌کردن را دارد. 6) بی‌تردید انتشار این اثر که با همتِ حوزۀ هنری مشهد صورت گرفته، یکی از اقدامات موثر در راستایِ وظیفۀ اصلی این مرکز فکری، یعنی اعتلایِ فرهنگ انقلاب اسلامی است که بنیانگذار آن، شهید مرتضی آوینی، خود را وقف آن کرده بود. خداقوت به نویسنده و حامیان اثر. https://eitaa.com/mojtamaona
🔰"وارث بعثت" گرامیداشت سی و چهارمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره) 🔸با سخنرانی: آیت الله عبدالکریم (مختصات اسلام از منظر امام خمینی) حجت الاسلام والمسلمین مجتبی (فقه امام خمینی: پیوند حجیت و عینیت) 🔸زمان: شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۰ 🔸مکان: خیابان آیت الله شیرازی، بین شیرازی ۹ و ۱۱، مدرسه علمیه ولایت(حسینیه آیت الله شیرازی) 🔻تشکل طلبگی با همکاری: اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی مدرسه علمیه ولایت مدرسه علمیه عالی نواب مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج)، سطح دو جبهه روحانیت مردمی 💠"تشکل طلبگی ربیون" 🌐@rebbiion
جایگاه خیال متصل و منفصل در ارتباطات زیارت در تفکر شیعی مروری بر نظریات فلسفیِ ارتباطات در جهان غرب، فی‌المثل در آراء افرادی نظیر گادامر، باختین، هابرماس و نظایر آنها نشان می‌دهد که ارتباطات با تکیه بر هرمنوتیک فرهنگی و قوۀ خیال (Imagination) صورت‌بندی شده‌اند. با این‌حال این قوۀ خیال، به‌معنای قلمرو غیرواقعی و به تعبیر هانری کربن، «فانتزی» است که در آن، نفس انسان، تحت تاثیر صور پدیدارشناختی حسی، صورت‌های خیالی را می‌سازد و بنابراین ارتباطات مبتنی بر این نظریات، متضمن نوعی نسبی‌گرایی فرهنگی است که هرگونه حقیقت فراتر از جهان ارتباطات انسانی را به محاق می‌برد. در مقابل، قوۀ خیال در نزد عرفا و حکمایِ مسلمان، نظیر ابن‌عربی، سهروردی و صدرالمتالهین، به عنوان قلمرو امور حقیقی و ناظر به عالَم برزخ مطرح می‌شود. در این مقاله به تمایز قوۀ خیال در معنای غربی و اسلامی با نظر به حکمای مسلمان مخصوصاً صدرالمتالهین اشاره خواهد شد. به‌زعم ما قوۀ خیال در نزد متفکران غربی، معادل «خیال متصل» (خیال اصغر) در نزد صدرالمتالهین است که البته گسسته از خیال منفصل (خیال اکبر) شکل گرفته و در نظریات غربی، خیال منفصل جایگاهی ندارد. در ادامۀ مقاله، با تکیه بر تحلیل کُربن از قوۀ خیال و معادل‌های آن نظیر اقلیم هشتم، عالم جابلقا و جابلسا، عالم برزخ و نظایر آنها، به ارتباط این قلمرو با جایگاه امام معصوم در تفکر شیعی اشاره خواهیم کرد. از آنجا که مفهوم زیارت در تفکر شیعی در ارتباط با امام معصوم به‌عنوان مزور شکل می‌گیرد، به‌نظر می‌رسد در زیارت، نفس انسان از تعلقات جهانِ محسوس مادی فاصله گرفته و مهیای پذیرش صورِ معلقۀ خیال منفصل می‌گردد. با نظر به توضیح صدرالمتالهین از اتحاد خیال متصل و منفصل، زائرین در حالت زیارت چنین اتحادی با امام معصوم برقرار می‌کنند و شکلی از ارتباطات انسانی اصیل معنادار می‌شود. این نحوۀ از فعال‌شدنِ قوۀ خیال بر خلاف نظریاتِ غربی ارتباطات، گرفتار نسبی‌گرایی فرهنگی نخواهد شد. در این دیدگاه زائرین امام معصوم، بر اساس درک مشترکی که از حقیقت امام دارند، فراتر از ظواهر زبانی، قومی، قبیله‌ای و دیگر مظاهر جهان محسوس، با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. https://eitaa.com/mojtamaona
📣 پژوهشکده زیارت و گردشگری دانشگاه فردوسی مشهد با همکاری سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی برگزار می کند : ✅ مجموعه نشست های زیارت در افق برنامه هفتم 🔷 «چشم انداز فرهنگی و اجتماعی زیارت» با حضور : 🔸دکتر قاسم زائری رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات 🔸دکتر میثم مهدیار معاون پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات 🔸دکتر محمدرضا قائمی نیک استادیار دانشگاه علوم اسلامی رضوی 🔹دبیرعلمی : علی محمدزاده دانشجوی دکتری جامعه شناسی و پژوهشگر پژوهشکده زیارت و گردشگری 🏢مکان : دانشگاه فردوسی، پژوهشکده مطالعات اسلامی در علوم انسانی، سالن شورا ⏰ زمان : شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳ الی ۱۵ 🔗 پیوند شرکت مجازی http://vroom.um.ac.ir/cpts 🆔@fum_cpts
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷مسئله مهم زیارت، زیست شهری، بافت پیرامونی حرم مطهر رضوی و مسئله توسعه 🔶فعالیتها، تحلیلها و یادداشت های فرهنگی محمد جواد استادی @naghdefarhangi ——— جواد استادی از آن دسته از آدمهایی است که فارغ از اینکه با ایده ها و حرفهایش موافق یا مخالف باشم، حقیقتاً برای فرهنگ و به طور خاص مشهد، به قول مشهدی ها، «جوش می خورد» و نگران است.
دربارۀ نقش تکنوکرات‌های مشهدی در بی‌حجابیِ رایج در مشهد‌ [قسمت اول] 1. مطابق بنیادین‌ترین تحلیل‌ها از نظام سرمایه‌داری، اشکال مختلف سرمایه‌داری از جمله شبه‌سرمایه‌داری رایج در مشهد، حداقل دو ثمرۀ نامبارک دارد: 1) بی‌عدالتی، تضاد طبقاتی و حاشیه‌نشینی که در آن، هر چقدر سرمایۀ سرمایه‌دار افزون شود، حاشیۀ نشینی حاشیه‌نشین نیز افزایش می‌یابد. اگر مشهد سالهاست که در صدر جدول شهرهای دارای حاشیه‌نشین و مناطق کم‌برخوردار است، نتیجۀ منطقیِ آن، وجود طبقۀ سرمایه‌دار و البته به تبع وارداتی بودنِ سرمایه‌داری در ایران و مشهد، نوکیسه‌ای است که هر چه بیشتر بر این تضاد می‌دمد. 2) بی‌هویتی، انقطاع تاریخی و تضعیف سطح دینداری که در آن، سرمایه‌داری با تکیه بر «عقلانیت ابزاری» و گسترش دستاوردهای تکنولوژی، معنای کنش‌های انسانی را از معنای کنش‌های عاطفی، ارزشی، سنتی، مابعدالطبیعی و ماورائی به سطح کنش‌های محسوس و ابزاری تقلیل می‌دهد. ثمرۀ دوم سرمایه‌داری، محصول روایتی از دین و دینداری است که در آن، مرجعیت دین در حیطه‌های مختلف زندگی تقلیل یافته و دینداری عمدتاً از ایفای نقش اجتماعی، سیاسی و کلان خود محروم شده و به سطح فردی، خصوصی و نازل‌ترش، تنزل می‌یابد و ادارۀ امور کلان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به عقلانیتِ عرفی و سکولار واگذار می‌شود. 2. با آغاز روند شبه‌سرمایه‌داری وارداتی در سه دهۀ اخیر در مشهد الرضا (ع)، مخصوصاً از آغاز دهۀ هفتاد، اکنون ثمرۀ آن کِشته‌ها را در دو موضع مذکور به‌وضوح می‌یابیم. حاشیه‌نشینی گستردۀ مشهد که زبانزد عام و خاص است، دیگر امروزه بر هیچ اهل نظری پوشیده نیست. توسعۀ نامتوازن شهری مشهد به سمت غرب و جنوب غرب مشهد و ایجاد مناطق حاشیه‌نشین گسترده در شرق و شمال شرق آن، کار را به جایی رسانده که در مناطق غربی شاهد رشد قارچ‌گونۀ کلینیک‌های حیوانات خانگی تا آرایشگاه‌های مربوط به این حیوانات هستیم و در همان حال، در گلشهر یا شهرک شهید باهنر، مردم شریف این منطقه، از داشتن یک بیمارستان تخصصی برای درمان بیماری‌های سختِ خود، محروم هستند. با این‌حال هدف این یادداشت بیش از آنکه اشاره به ثمرۀ اول یعنی حاشیه‌نشینی باشد، توجه به ثمرۀ دوم است. 3. مطابق تحلیل دوم، شکل‌گیری سرمایه‌داری در غرب، محصول تنزل سطح دین و دینداری مسیحی از مذهب کاتولیک با محوریت کلیسا به مذهب پروتستان است که در آن، کلیسا دیگر نقش محوری در علم، اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعۀ غربی نداشت و این قلمروها به تدریج به علوم اقتصاد، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و نظایر آنها با روایت مدرن سپرده شد. با این‌حال همانطور که می‌دانیم علوم انسانی نظیر اقتصاد و جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و نظایر آنها در بدو امر، تحت تاثیر علوم طبیعی غربی مخصوصاً فیزیک و زیست‌شناسی شکل گرفتنند. به تعبیر دیگر کاهش نقش کلیسای کاتولیک در نقش‌‌آفرینی اجتماعی و سیاسی و تنزل دینداری مسیحی به حیطۀ فردی، ابتدا درمنازعات مربوط به نجوم، مکانیک، فیزیک و دانشمندان آنها نظیر گالیله و نیوتن و کپلر و کوپرنیک با کلیسای مسیحی رقم خورد و با نهضت پروتستان مارتین لوتر، آخرین ضربه به نقش‌آفرینی سیاسی و اجتماعی کلیسای کاتولیک وارد آمد. جالب اینجاست که در اوج فرایند سکولارشدنِ علوم مختلف در غرب یعنی در سدۀ هجده و نوزده، مسئلۀ اصلی متفکرینی نظیر سن‌سیمون یا اگوست کنت که سعی در جایگزینی علوم اجتماعی به جای مسیحیت داشتند، همچنان مسئلۀ «صنعت» بوده است. به این معنا میان پروتستانتیسم مسیحی و غلبه و اهمیت علوم طبیعی و مخصوصاً «صنعت مدرن» در جهان مسیحی رابطۀ عمیق و گسترده‌ای وجود دارد. این رابطه همانطور که ماکس وبر در تحلیل سرمایه‌داری در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری اشاره می‌کند، میان متاثرین از صنعت و تکنولوژی و شکل‌گیری سرمایه‌داری دیده می‌شود. بی‌جهت نیست که وبر، از یک‌سو ریشۀ تکوین سرمایه‌داری در غرب را در تحول از مسیحیت کاتولیک به پروتستان و مخصوصاً شاخۀ کالونیسم دنبال می‌کند و از سوی دیگر، سردمداران سرمایه‌داری و بورژوازی را اصحاب صنعت، تکنوکرات‌ها و بروکرات‌‌ها معرفی می‌کند. «روشن است که شکل خاص و جدید سرمایه‌داری غربی تا حدود زیادی در اثر تکامل امکانات «فنی» ایجاب شده است. امروزه عقلانیت آن ماهیتاً به امکان محاسبۀ فنی تعیین‌کنندۀ یعنی به یک محاسبۀ دقیق و اساسی بستگی دارد و این در حقیقت بدان معنی است که عقلانیت آن به ویژگی‌های علوم جدید به‌ویژه طبیعی مبتنی بر ریاضیات و آزمایش دقیق و عقلانی وابسته است. از سوی دیگر تکامل این علوم و فنون مبتنی بر آن نیز متقابلاً در کاربرد عملی و اقتصادی خود از منافع سرمایه‌دارانۀ انگیزشی تعیین‌کننده دریافت کرده و می‌کنند» (وبر،اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری، 31-32).
دربارۀ نقش تکنوکرات‌های مشهدی در بی‌حجابیِ رایج در مشهد‌ [قسمت دوم] 4. اگر این تحلیل را بپذیریم، میان توسعۀ سرمایه‌داری و توسعۀ بروکراسی مبتنی بر تکنیک یا همان تکنوکراسی رابطه‌ای وثیق برقرار است. این فرایند هرچند در جهان غرب، در یک سیر طبیعی طی شده و علیرغم طی‌شدنِ طبییعی این مسیر، در آستانۀ تحلیل وبر و تحذیرهای او از آیندۀ ناگوار این شیوۀ سرمایه‌داری که همزمان با وقوع جنگ جهانی در اروپا شد، اما در جامعۀ ایرانی، به‌شکل وارداتی و بی‌قاعده‌ای صورت می‌پذیرد. به این معنا و حداقل بر اساس تحلیل وبر، از یک‌سو واردات بی‌رویه تکنولوژی و محصولات آن، بی‌تردید با گسترش شبه‌سرمایه‌داری در مشهد رابطه‌ای مستقیم دارد و از سوی دیگر، این تکنوکراسیِ بی‌قاعده، بر کاهش سطح دین و دینداری در مشهد تاثیرگذار است. در تحلیل وبر، کاهش سطح دینداری و عناصر هویت مسیحی در پروتستانتیسم، با گسترش عقلانیت ابزاری مبتنی بر تکنیک و تفکر فنیِ ماشینی با واسطۀ سرمایه‌داری به‌هم گره می خورند. 5. خاطرۀ جامعۀ ایرانی بعد از انقلاب اسلامی، در میانۀ دهۀ هفتاد، شاهد طرح ایدۀ «پروتستانتیسم اسلامی» از سوی جریان فکری موسوم به روشنفکری دینی است. نسخۀ روشنفکری دینی در مواجهۀ با مدرنیته، ارائۀ نسخه‌ای از اسلام بود که بتواند با اقتضائات دنیای مدرن از جمله سرمایه‌داری سازگار باشد و بنابراین این نسخه در حقیقت، کاهش سطح دینداری و دین در جامعۀ ایرانی متناسب با دنیای مدرن بود. با این‌حال اگر تحلیل وبر را دربارۀ رابطۀ سرمایه‌داری با تفکر تکنیکی مورد نظر قرار بدهیم، روایت دیگر پروتستانتیسم اسلامی، گسترشِ تکنوکراسی است. شاید بی‌جهت نباشد که محمد قوچانی که سال‌ها حامیِ ایدۀ روشنفکری دینی یا حتی پروتستانتیسم اسلامی بود، چندی پیش از اولویت تکنوکراسی بر دموکراسی سخن گفت. 6. وضعیت حجاب و کاهش سطح دینداری مبتنی بر تفقه و شریعت دینی در مشهد به سطح دینداری فردی، خصوصی، بدون تقید به شریعت و احکام شرعی از جمله حجاب و پوشش شرعی، به این معنا نمادهای ایدۀ پروتستانتیسم اسلامی است. اگر در ایران و مشهد، قاطبۀ جامعه همچنان دیندار است، اما کاهش سطح دینداری رقم خورده است. دراینجا بایستی میان دین‌گریزی و کاهش سطح دینداری تمایز گذاشت. به‌زعم نگارنده، آنچه در جامعۀ ایرانی رقم خورده، کاهش سطح دینداری و نه دین‌گریزی است. با این‌حال کاهش سطح دینداری از یک‌سو با شبه‌سرمایه‌داری پیوند دارد و از سوی دیگر، همانطورکه تحلیل وبر نشان می‌دهد با غلبۀ تفکر تکنیکی و تکنوکراسی گره خورده است. 7. کاهش سطح دینداری در سطح مشهد که پایتخت معنوی ایران محسوب می‌شود، پدیده‌ای بسیار پیچیده و محصول یک سیر تاریخی در دو سه دهۀ اخیر است. این پدیده هرچند متاثر از امور همچون تهاجم فرهنگی و مسائل مربوط به فضای مجازی هست، اما بی‌تردید بی‌ارتباط با گسترش سرمایه‌داری و تکنوکراسی گره‌خورده با آن در مشهد نیست. مشهد الرضا (ع)، از یک‌سو در دو دهۀ اخیر تحت تاثیر تصمیمات تکنوکرات‌ها و بروکرات‌های مذهبی، از اغلب عناصر هویتی خود خالی شده و از سوی دیگر، شاهد گسترش شبه‌سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ای بوده است که ثمرۀ آن‌، بی‌عدالتی و حاشیه‌نشینی از یک‌سو و بی‌هویتی و کاهش سطح دینداری از سوی دیگر در آن هستیم.
دقیقه‌ای انتقادی بر گسترش بی‌قاعدۀ ایده‌های حکمرانی و سیاستگذاری در کشور به مناسبت سالروز هفتم تیر ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان «حکمرانی» و «سیاستگذاری» [قسمت اول] 1) با طرح ایدۀ حکمرانی در کشور، در حدود حداقل ده سال گذشته اغلب پژوهشگاه‌ها، متفکرین، دانشگاه‌ها، نویسندگان، اندیشکده‌ها و نظایر آنها که در قلمروهای کلان کشور از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ و جامعه و آموزش و پرورش و شهرسازی و نظایر آنها فعال بوده‌اند، یا بخشی از فعالیت خود را به «حکمرانی» اختصاص داده‌اند یا ایدۀ اصلی خود را به «حکمرانی» تغییر داده‌اند. ماحصل این تغییر رویکرد، ایجاد مفاهیم جدیدی نظیر حکمرانیِ اقتصادی، حکمرانی اخلاقی، حکمرانی فرهنگی، حکمرانی فضای مجازی و انواع متعدد دیگری از حکمرانی‌ها است. گاهی در کنار مفهوم حکمرانی، از مفهوم «سیاستگذاری» یا «خط‌‌ومشی گذاری» نیز یاد می‌شود. 2) با این‌حال در مراجعه به منابع اصیل و مهم ناظر به مفهوم حکمرانی یا سیاستگذاری، به شدت شاهد فقر منابع و مفاهیم پایه هستیم. در بعضی از موارد، هنوز تفاوت مفاهیم مشابه، همچون تمایز «سیاست» (politics) و «سیاستگذاری» (policy making) یا حکومت و حکمرانی مشخص نیست و گویا تنها به جهتِ مُد و رسم رایج، به‌جای سیاست و حکومت، از سیاستگذاری و حکمرانی بهره می‌برند. در بعضی موارد که آگاهی بیشتری حاصل شده، سیاستگذاری و حکمرانی را رابطۀ متقابل مردم و حکومت می‌دانند و در بعضی موارد، با دقت بیشتری، سیاستگذاری و حکمرانی را ناظر به تفاوت میان تصدی‌گری و تنظیم‌گری تعریف می‌کنند. 3) فارغ از اینکه چقدر این مفاهیم به دقت به کار می‌روند، آنچه خسران جبران‌ناپذیری از این مواجهۀ بی‌بنیاد با این مفاهیم برای سنت و تاریخ و وضعیتِ فعلی ما فراهم می‌آورد، بی‌توجهی به نقش هویت و تاریخ اجتماعی گذشتۀ ما در سیاستگذاری و حکمرانی است. در جهان غرب، رشته‌های دانشگاهی یا مفاهیم و نظریه‌های حکمرانی و سیاستگذاری، از خلال تحولات چند سده‌های جهان مدرن سربرآورده‌اند. در یک روایت متقن‌تر و قدر مشترک‌تر از نظریات ناظر به سیاستگذاری و حکمرانی، با تسامح متناسب با این یادداشت، می‌توان به‌روشنی دریافت که تکوین این رشته‌ها و مفاهیم و نظریه‌ها، از خلال تحولات علوم اجتماعی در غرب، مخصوصاً در نیم سدۀ گذشته سربرآورده‌اند. این تحولات خود متوقف بر تعریف حوزۀ گستردۀ مطالعات اجتماعی و تاریخی است و مفهوم تنظیم‌گری یا خط‌ومشی‌گذاری زمانی معنا می‌یابد که سیاستگذار یا حکمران، اطلاع و فهم دقیقی از میدان مورد نظرش داشته باشد. به‌تعبیر دیگر، موضوع تنظیم‌گری، از خلالِ مطالعات اجتماعی و هویتی بدست می‌آید و تنظیم‌گری در خلاء رخ نمی‌دهد. 4) با این‌حال افزون بر اهمیت و جایگاه مطالعات تاریخی و اجتماعی در سیاستگذاری و حکمرانی، سنخیتِ میان سطح مطالعات اجتماعی-تاریخی و ایدۀ حکمرانی نیز ضروری است. فی‌المثل اگر مطالعات تاریخی-اجتماعی در سطح مطالعات کمّی و آماری باشد، سیاستگذار یا حکمران تنها قادر به خط‌ومشی‌گذاری یا تنظیم‌گری در سطح کمّی پدیده‌های اجتماعی و تاریخی است و مجوزِ ورود در عرصه‌های مابعدالطبیعی یا کیفی را ندارد. این نداشتنِ مجوز، امری طبیعی و ناظر به قاعدۀ سنخیت میان علم و عالم و معلوم و دست‌یابی به یک کلیت منسجم است. به این معنا هر خط‌ومشی‌گذاری یا تنظیم‌گری متناسب با یک نظریه صورت می‌گیرد که مطالعات اجتماعی و تاریخی متقضی آن، با همان نظریه صورت‌بندی شده است.
دقیقه‌ای انتقادی بر گسترش بی‌قاعدۀ ایده‌های حکمرانی و سیاستگذاری در کشور به مناسبت سالروز هفتم تیر ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان «حکمرانی» و «سیاستگذاری» [قسمت دوم] 5) با نظر به این مقدمات، سیاستگذاری یا حکمرانی در جامعۀ ایرانی، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی، اگرچه امری ضروری و گریزناپذیر است، اما این سیاستگذاری و حکمرانی، بایستی ناظر به سنخیتِ میان ابزارهای مفهومی و عملی سیاستگذار و حکمران با هویت تاریخی و اجتماعیِ جامعۀ ایرانی باشد. جامعه‌ای که به‌لحاظ هویت تاریخی، تحت تاثیر تاریخ هزارسالۀ اسلامی-ایرانی است و تک‌تک عناصر این هویت را در گوشه و کنار شهرها یا روستاها و لحظه‌لحظۀ زندگی انسان مسلمان ایرانی می‌توان دید، تنظیمِ امور او نیازمند منطق و نظریه‌ای برآمده از این هویت تاریخی و اجتماعی است. فی‌المثل اگر فقه و احکام فقهی و شرعی، نقش مهمی در زندگی فردی و جمعی انسانِ ایرانی بازی می‌کرده، نمی‌توان حکمرانی یا سیاستگذاری آن‌را بدون توجه به سطح مواجهۀ فقه یا مبانی که دانش فقه در آن معنا می‌یابد، صورت‌بندی کرد. فقه و احکام فقهی، همچون اخلاق و فتوتِ اسلامی-ایرانی، از خلالِ واسطه‌ای با جهان معنادار می‌شده که در آن، سطح مواجهۀ انسانِ مسلمان ایرانی، سطح پیوندِ میان دنیا و آخرت بوده است. بدون توجه به پیوند میان دنیا و آخرت، مخصوصاً از حیث هستی‌شناختی نمی‌توان اهمیت نقش فقه و اخلاق و اعتقادات را در زندگیِ مسلمان ایرانی و تجلیات آن در هنر و معماری و زیست شهری شناخت. ‌فی‌المثل اگر از حیث هستی‌شناختی، اعتقاد به معاد و معاد جسمانی در نظرِ انسان مسلمان ایرانی، حتی در زندگی روزمره‌اش امر حی و حاضر است، می‌توان به اهمیت اخلاق و فتوت و رعایت ظرائف خاص در هنر و معماری و طب و نظایر آنها پی‌بُرد. حال اگر چنین جهانی با همۀ تنوعات و فرازفرودهایش سبقۀ هویتی و تاریخی ما را شکل می‌دهد، نمی‌توان در سیاستگذاری و حکمرانی، سطح مواجهۀ انسانِ ایرانی را به منطقِ کمّی و منحصراً ریاضیاتی فرمول‌های سیاستگذارانه اصحاب سیاستگذاری علم و تکنولوژیِ مدرن سپرد. اگر فرهنگ و ادب در سنت تاریخی و اجتماعی ما، پیوندی با آخرت و امر اخروی و امر متعالی و مثالی داشته و درکش از هنر، در اتصال خیال متصل و منفصل شکل می‌گرفته و به گزارش فارابی، تنظیم‌گرِ زبان عام و خاصش، همان واضع‌النوامیس مدینۀ فاضله یعنی نبی و حکیم و امام معصوم بوده است، نمی‌توان «سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی و زبانی»‌اش را بر درکی از فرهنگ بنا نهاد که فرهنگ را صرفاً محصول روابط عُرفی می‌داند و هنر را محصول مصنوعات تکنیکی قلمداد می‌کند و نمادهای زبانی خاص و عامش را محصول امور قراردادی و عُرفی تلقی می‌کند. از این بگذریم که حتی با همین نگاه‌های عرفی و این‌دنیایی نیز اطلاعی از وضعِ فرهنگی و اجتماعی و تاریخیِ ما در نزد بسیاری از مدعیان سیاستگذاری و حکمرانی نیست. 6) ایدۀ اصلی نظام جمهوری اسلامی در حکمرانی و سیاستگذاری، به تبع فرمایش شهید بزرگوار، آیت‌الله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، یحتمل بایستی شیفتگی به خدمت و نه تشنگی به‌ قدرت باشد و یحتمل، حکمرانان و سیاستگذاران کشور نیز تابع چنین منطقی عمل می‌کنند. اما با نظر به مقدمۀ ضروریِ مطالعات اجتماعی-تاریخی برای سیاستگذاری و حکمرانی، شاید سنجش میزان دقت و عمق مطالعات اجتماعی و تاریخیِ حکمرانان و سیاستگذاران، چه در قالب افراد و چه در قالب نهادها، میزان و سنجۀ مناسبی برای سنجش میزان خدمت‌گزاری حکمرانان و سیاستگذاران باشد.
«مردم چیست؟» ۱. امروزه واژه «مردم» در گفتار سیاسی روزمره ما پر کاربرد است. ظرفیت های مثبت و منفی و مخاطرات و بالقوه گی های فراوان این واژه موجب شده تبدیل به جنگ افزاری مفهومی در زرادخانه واژگان پیکارهای ارتباطات سیاسی هر دو جبهه سیاسی چپ و راست، اصول گرا و اصلاح طلب، غرب گرا و انقلابی جامعه ما شود. مگر در اکثر معارضات اجتماعی نظیر اغتشاشات اخیر هر جریانی خودش را مستظهر به مردم نمی دانست و نمی گفت مردم چنین و چنانند. ۲. وقتی می گوییم مردم سالاری، دولت مردمی، اقتصاد مردمی، با واژه «مردم» به چه اشاره می کنیم؟ صفت «مردمی» به چه خصوصیتی ارجاع دارد؟ اگر مردم یعنی ساکنان انسانی در یک محدوده جغرافیایی-سیاسی، چرا هیچ گاه همه آحاد آن قلمرو را دربرنمی گیرد و همواره کسان یا گروههایی را از دایره مصادیق خود بیرون می گذارد و طرد می کند چرا این واژه چنان می نماید که از شائبه های ایدئولوژیک نژادی، قومی، طائفی و ... عاری است؟ چارچوب ارجاعی و مفهومی «مردم» چیست؟ نظام دانش آن کدام است؟ ملاک مردم بودن چیست؟ آیا ملاکش اکثریت بودن است؟ آیا مردم مفهومی سطحی دارد یا عمیق؟ آیا مردم دال بر خواست ها و خودآگاهی سطحی و روزمره است یا خواست های عمیق و بنیادین هم در خودآگاهی مندرج در معنای مردم می گنجد؟ آیا مردم ذاتا تعین معنایی خاصی دارد و یا این تعینات مصادیق آنست؟ استناد یک خواست به مردم آیا با صرف بررسی خوداگاهی انها کفایت می کند؟ چه پدیده هایی می تواند نمایانگر خواست مردم باشد؟ آیا مثلا فضای مجازی می تواند بازتاب مردم باشد؟ ۳. اینها سوالات نظری است که باید در موردش اندیشید و تفکر و تامل نمود. مواجهه فلسفی و تلاش نظری فیلسوفان غربی چون آلن بدیو و... گواه آن است که مفهوم مردم کشش و عمق معنایی برای بررسی های فلسفی دارد. برای نظرورزی و مفهوم پردازی «مردم» نباید از برچسب «نشسته بر ارتفاعات انتزاع» هراسید که به قول فیلسوفی «عملگرایی» فلسفه واقعیت گرای جامعه ای است که فرصت تأمّل ندارد. ۴. برای من پرسش «مردم چیست؟» به تعبیر ایتمانی فیلسوف مسلمان مغربی طه عبدالرحمن «سوال مسئول» است. پاسخ دقیق، برهانی و مسئولانه فلسفه متعالیه به آن می تواند این اصطلاح را از چنگ جریان های مرتجع و متجدد مدعی «مردم گرایی» و «مردم باوری» بیرون کشد. نباید مفهوم «مردم» را در بی تعینی رها کنیم تا همچنان دالی شناور در فرهنگ و جامعه ایران معاصر و چارچوب های تحلیلی واقعیت انضمامی آن بماند. علی اصغر اسلامی تنها @hamshenasi
. سلسله نشست‌های" الهیات تاریخ و مهدویت" نخست:«نقش امام علی علیه‌السلام در الهیات تاریخی» استاد: محمد رضا عابدینی دبیر جلسه: دکتر محمد رضا مالکی زمان دوشنبه ۱۴۰۲/۴/۱۹_ساعت ۱۷:۳۰ مکان:صفاییه کوچه ۲۸
لینک حضور https://vc.isu.ac.ir/ch/pth
1402.04.15 سلسله جلسات مقابل با الحاد مدرن.mp3
45.1M
💽 نشست علمی «بررسی مبانی فلسفی علم جدید در نسبت با الهیات اسلامی» 🎙 اساتید محترم: ▫️حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمید پارسانیا ▫️حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدتقی سبحانی ▫️جناب آقای دکتر میثم توکلی ╔═ 📜🖋 ═╗ @mtsobhanii ╚═ 🖋📜 ═╝
💡"چرا جامعه ایرانی با مداخله فرهنگی حاکمیت هم افزایی می کند؟" 🖋مهدی افراز 🔸خشکاندن جوشش های محلی، جشن های خُرد و ضیافت های خودجوش در قبال برپایی مهمانی متمرکز، خیابانی و کیلومتری غدیر، یکی از ایرادات ناصحانه ای بود که سال گذشته در نشست ها و جلسات ارزیابی مهمانی ده کیلومتری غدیر بارها از سوی ناقدین مورد طرح قرار می گرفت و این رویداد را از حیث ماهوی منافی رویکردهای مردمی و فولکلور انقلاب در ساحت فرهنگی قلمداد می نمود. 🔹این نقد با پیش فرض‌های نظری پیرامون نسبت دولت – ملت یا نسبت بخش عمومی - بخش دولتی منطقی و معقول به نظر می رسد، در واقع در شرایطی که حاکمیت با اتکا به منابع رسانه ای و هژمونیک خود در صدد خلق یک رویداد متمرکز برمی آید طبیعی است که جریان های توده ای خود را به حاشیه کشانده و ارضای تمنیات خود را در این وادی به ابزارهای رسمی واگذار می نمایند. اما رخدادهای روزهای گذشته حاکی از واکنش بسیار متفاوت جامعه ایران در مشارکت برای بزرگداشت واقعه غدیر بود. 🔸 تقریبا عمده مشاهدات و گزارشات از سراسر کشور حاکی از ضریب یافتن موضوع بزرگداشت عید غدیر در مناسبات ایرانیان شده است. مواجهه حاکمیت با این موضوع در ابعاد یک "رویداد ملی خیابانی" به صورت معناداری زمینه را برای فعال سازی استعدادهای فرهنگی ایرانی فراهم آورد. فارغ از مشارکت یدی و مالی ده ها هزار نفر در محدوده ده کیلومتری، بسیاری از روستاها، محلات، کوچه پس کوچه ها، دکان ها، بازارها، خانه ها و محافل خُرد بستری برای ابراز ارادت و عشق متمایز به ساحت امیرالمومنین شده بود. و بدین ترتیب برخلاف انتظار جامعه شناختی، واکنش انسان ایرانی به مداخله حاکمیت انفعالی و عقب نشینانه نبوده و با پیشروی او هم به میدان داری خود ضریب داده است و مناسبات خود با این سیاست را در قالبی هم افزا صورت بندی کرده است. 🔹با این فرض رواست که خود را در مقام پاسخ به این پرسش انتقادی قرار دهیم که؛ اسباب و زمینه های این عکس العمل نامتعارف چه می تواند باشد؟ به طور کلی سابقه اجتماعی ما حکایتگر گرامیداشت غیرعمومی، نحیف و طبقه ای در ازای عید ولایت بود و از ابتدای انقلاب و حتی پیش از آن، با آن که مسأله غدیر به لحاظ اعتقادی، کلامی و ایدئولوژیک جایگاه ویژه‌ و هویت بخشی در اذهان ایرانیان داشته اما هیچگاه در زمره یک جشن ملی ظهور نیافته و در واقع فاصله‌ روشنی میان فرهنگ ذهنی و فرهنگ عینی ایرانیان در ازای این سوژه برقرار بوده است. لذا تنها نیروی اجتماعی که توانایی ایجاد چنین تحولی را داشته؛ تغییر سیاست حاکمیت در تعامل با این پدیده بوده است. ▫️کارایی این سیاست از سه منظر قابل فهم است؛ 🔸منظر اول: ما در حال زیست در یک جامعه رسانه ای هستیم، در این جامعه موضوعی که واجد هویت رسانه ای نباشد قابلیت ورود به خیال اجتماعی را نخواهد داشت. این خصیصه دلالتی به برساختی شدن واقعیت ندارد بلکه نحوه تعاملات ذهنی و وجودی انسان در این جامعه به نحوی است که حضور رسانه ای را بخشی از ماهیت یک پدیده جمعی – اجتماعی می داند و در این شرایط اگر یک سوژه فاقد وجود رسانه ای باشد فاقد وجود اجتماعی خواهد بود. پرداختن به تعظیم غدیر در ابعاد یک "رویداد ملی خیابانی" زمینه ای فراهم آورد تا بشدت رسانه پذیر شود و از این رهگذر مراوده ایرانیان با این مقوله را به کلی متفاوت نماید. با این فرض اگر حاکمیت به جای این سیاست، امکانات خود را مصروف حمایت از خرده فعالیت های محلی و لوکال می نمود این سوژه هیچگاه واجد چنین هویت رسانه ای نمی شد و در ساحت رفتاری ایرانیان منشأ دگرگونی نمی گردید. 🔹 منظر دوم: این سیاست مبتنی بر استانداردهای ملی بوده است. اگر یک موضوع بخواهد در قامت یک سوژه به شادی ملی، ترس ملی، اندوه ملی یا عزت ملی مبدل شود می باید خود را در چارچوب های ملی بازتولید نماید. کلان شهر، پایتخت، میلیونی و خیابان از نمودهای ویژه امر ملی است و بعید است که یک معنا توانائی این را داشته باشد که خود را در هیئتی کوتاه یا کوچکتراز این به حد ملی برساند. 🔸منظر سوم: حاکمیت دینی در انظار عمومی ایرانیان همان نهاد اجتماعی دین است که موفق به کسب قدرت سیاسی شده و در جایگاه حکمرانی قرار گرفته لذا تعیین مناسبات جامعه با مقولات دینی و مذهبی شدیداً به سبک تعامل حاکمیت با این موضوعات وابسته است. در واقع سبک مواجهه ملت ایران با جمهوری اسلامی خارج از نسبت دولت – ملت مدرن است. جامعه ایران دینداری خود را منطبق بر تقریر حاکمیت قرار داده و با لحاظ این خصیصه طبیعی است که شدت یافتن التفات نظام حکمرانی به یک معنا یا واقعه ی دینی موجبات تشدید توجهات عمومی به آن موضوع را به همراه خواهد داشت و طبیعتاً این ملازمه در امور غیرمذهبی، غیر معنوی و غیر دینی جاری نخواهد بود. 🔽🔽 https://eitaa.com/joinchat/4069130343Cba3978c77a
تاملی دربارۀ پشت‌صحنه‌های تبلیغ 1. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار 21/4/1402 با مبلغان و طلاب حوزه‌های علمیۀ سراسر کشور، فرازهای مختلفی داشت، اما اشارۀ ایشان به «پشت‌صحنه‌های تبلیغ» و پرداختن به لوازم این پشت‌صحنه‌ها از یادگیری ابزارهای همچون اینترنت و هوش مصنوعی تا «شیوه‌های باورپذیر کردن پیام« با بهره‌گیری از شاخه‌های مختلف علوم انسانی، مفید نکات متعددی دربارۀ ضرورت تحول در روند تبلیغی حوزه‌های علمیه بود. 2. در سال‌های گذشته حوزه‌های علمیه در فرایند یادگیری ابزارهای نوظهور ارتباطی از جمله اینترنت و حتی اخیراً هوش مصنوعی یا حتی آموزش زبان‌های خارجی، اقدامات موثری انجام داده‌اند، اما به‌نظر می‌رسد تاکیدات مکرر معظم‌له دربارۀ شیوه‌های باورپذیرکردنِ پیام» مخصوصاً از حیث پیچیدگی‌های علوم انسانی و اجتماعی، کمتر مورد توجه مبلغین قرار گرفته است. این موضوع مخصوصاً از حیث ارتباط دستاوردهای علوم انسانی اسلامی (یا هر عنوانی که در ذیل آن تلاش می‌شوند، علوم انسانی موجود غربی در تعامل با اقتضائات اسلامی و بومی مورد بازخوانی قرار گیرد)، احتمالاً گرفتار نقصان‌هایی است. 3. حوزه‌های علمیۀ کشور و دیگر نهادهای دانشگاهی یا پژوهشگاهی که تعلق خاطری به ایدۀ علوم انسانی اسلامی دارند، در یکی دو دهۀ اخیر، دستاوردهای مهمی داشته‌اند؛ اما انتقال این دستاوردهای به مبلغین و جریان تبلیغی کشور، گویا به درستی انجام نمی‌شود. اگر بپذیریم که مطابق نظریات ارتباطات، بایستی میان فرستندۀ پیام، محتوای پیام و گیرندۀ پیام، سنختی برقرار باشد، می‌توان از بیانات معظم له در این دیدار اینطور برداشت که بیان معارف دینی در جهان امروز نیازمند فناوری آنها متناسب با اقتضائات جهان امروز است. «گاهی اوقات ما از برخی اقشار (اشاره به اهالی سینما) توقع زیادی داریم؛ حال آنکه در تهیه معارف و خوراک فکری لازم برای آنها کوتاهی کرده‌ایم». شاید به همین جهت است که ایشان، در بیان ماموریت‌های سه گانۀ کانون عظیم حوزوی، به تناسب میان محتوای تولید شدۀ دینی با اقتضائات تبلیغی و ارتباطی معاصر، تاکید داشتند: «تهیه و تولید مواد تبلیغاتی به‌روز و نوآورانه، تنظیم شیوه‌های پیشرفته و اثرگذار تبلیغاتی و تربیت موثر به معنای حقیقی کلمه». 4. اگر بخواهیم مقدمات فوق را به زبانی خلاصه بیان کنیم، گویا بایستی معارف دینی به زبان و زمان معاصر مهیا شوند. با این‌حال فهم «زبان» معاصر به‌معنای یادگیری زبان انگلیسی یا آلمانی یا فرانسوی نیست، بلکه «تبلیغ موثر» از حیث زبانی، زمانی انجام می‌شود که زبان معارف دینی بتواند تبدیل به زبان حکمت و معرفت حقیقی شود و فطرت انسان‌ها تاثیرگذار باشد. از این حیث، ابونصر فارابی، در بحث از علم‌اللسان و در مواجهۀ زبان عربی و زبان یونانی، کوشید تا زبانِ عربی را تبدیل به زبانی جهانی سازد و از خلال این جهانی‌شدنِ زبان، معارف اسلامی و وحیانی قابلیت انتقال به جهان‌های دیگر را پیدا کردند. 5. به این معنا به‌نظر می‌رسد بیانات امروز مقام معظم رهبری، فصل نوینی از ضرورتِ توجه به مبانی تبلیغ و ارتباطات میان فرهنگی را پیش کشیده است. «نباید خود را در دفاع محصور کرد بلکه باید با دیدن درست واقعیات جهانی و روایت درست آنها، مبانی جبهه دشمن را آماج تبلیغات قرار داد». اینکه ایشان، توجه به مبانی دشمن را در ضمن فعالیت تبلیغی مدنظر قرار داده‌اند، بی‌تردید نشانگر آن است که مبلغ، صرفاً نبایستی به ذکر چند آیۀ و روایت به زبان انگلیسی یا آلمانی یا فرانسوی برای مردم کشورهای دیگر یا ذکر روایات در شبکه‌های مجازی بپردازد، بلکه شاید بایستی به ارتقاء سطح زبانی معارف دینی متناسب با شرایط امروز توجه کرد. از این جهت، شاید زمان آن رسیده باشد که در امر تبلیغ دین، حداقل به میزانی که به ارسال مبلغ و آموختن ابزارهای اولیه تبلیغی همت گماشته می‌شود، به فهم مبانی تبلیغی جبهۀ دشمن توجه کنیم. گویا گام مهم و موثر تبلیغ، بیش از آنکه در موضعِ رساندنِ پیام و تخاطب باشد، بایستی در تهیۀ و فراوریِ اصل پیام در موضع فرستندۀ پیام صورت گیرد.
لینک حضور https://vc.isu.ac.ir/ch/pth
مجتمعنا
لینک حضور https://vc.isu.ac.ir/ch/pth
نشست امروز، یکشنبه ساعت 17 با نشست روز سه شنبه ساعت 17 جابجا شده و سخنرانی دکتر سلطانی به روز سه شنبه منتقل شده و سخنرانی، محمدرضا قائمی نیک به امروز، ساعت 17 منتقل شده است.
@Habibollah_Babai حاشیه ای بر فرمایش دکتر بابایی: یکی از دلایل زنده بودن شهرهای سنتیِ ایران، نزدیکی قبرستان ها به محل زندگی شهرها بود. این قرابت همواره یاد مرگ را در انسان زنده نگه می داشت و همین زنده نگه داشتن باعث می شد انسان به نحوۀ حشر خود در جهان معاد به عنوان یک موضوع اندیشه ای، فکر کند. اصل تفکر به اینکه اعمال و جوارح و جوانح انسان، چه سرنوشتی در آن دنیا خواهد داشت، منجر به تامل و توجه و عنایت و التفات به زندگی می شد. این در حالی است که با به حاشیه رفتن مظاهر مرگ در زندگی شهری مدرن، تفکر دربارۀ سرنوشت انسان در معاد نیز به حاشیه رفت و به تبع آن، التفات و توجه به اعمال و جوارح و جوانح، محدود و مقید به زمان و مکان مضیق این دنیایی شد. به تعبیر دیگر، عمر حیات انسان، کوتاه شد. https://eitaa.com/mojtamaona