گفتاری از آیت الله جوادی آملی در مورد شهید آوینی
سلالهی سلسلهی سادات
[قسمت سوم]
آنچه سبعهی معلقه را به زیر میکشد، هنر ادبی قرآن است و آنچه دیوار کعبه را از لوث معلقات سبع تطهیر میکند، هنر است؛ چه اینکه آنچه بتکده را از بتها پاک میسازد، تبر است که یکی به دست حضرت ابراهیم بتشکن خلیلالرحمن انجام میشود و دیگری به زبان حضرت محمد بن عبداللّه حبیب اللّه منادی: "أنا أفصحُ من نَطَقَ بالضّاد" صورت میپذیرد؛ و سِرّ کامیابی هنر قرآنی و ناکامی هنر مزعوم و فائل جاهلی آنست که هنر موهوم جاهلی از مرز سجع و قلمرو قافیه و منطقهی عروض و میدان تشبیب و غزل و صحنهی قصیدهی خرافی و محدودهی خیال و مثال متصل فراتر نرفت، ولی هنر ادبی و معقول الهی- چنانکه قبلاً اشاره شد- مراحل سهگانهی عالم امکانی را در صعود و نزول بدون طفره و فتور پیموده و به خاکیانْ توان جهش به عالم فرشتگان داد و هرگونه خیالپردازی موهوم را محکوم کرد و هیچگاه از حق نگذشت و از باطل سرابگونه مدد نگرفت و با ظهورش نه مجالی برای جاهلیت کهن ماند و نه موقعیتی برای جاهلیت جدید: "قل جاءَ الحقُ و ما یُبدِء الباطل و ما یعید"
هنر نظر به سراپای او اگر افکند ز پای تا سر او جملگی هنر بیند
هنرمند قرآنی همان فرزانهی جهانبینی است که هرگز به مکتبهای الحادی اعتنایی ندارد و به رهآورد بیمایهی مکتبهای مادی چشم نمیدوزد و عشق ممدوح هنری و محمود ادبی را با شهوات مشئوم و مذموم بیهنری اشتباه نمیکند و ساکنان کوی عفاف را به بدحجابی یا بیحجابی که نفی عفاف را به همراه دارد، دعوت نمینماید و مرغ باغ ملکوت را با نغمهی سرد ناسوتیان سرگرم نمیکند و فرهنگ برائت از طبیعت و نزاهت از ماده را با آهنگ ناموزون خاکیان از یاد نمیبرد و سرانجام تسلیم بیهنر نادان نمیشود.
هنرمند کی زیر نادان نشیند که بالای سرطان نشسته است جوزا
یعنی در چهرهی گنبد مینا ستارههایی که شکل خرچنگ و سرطان است، بعد از ستارههایی که شکل جوزا و گوسفند سیاه- که در آن نقاط سفیدی است- واقع شده است. غرض آنکه هنر صادق را از کاذب جدا کردن کار هنرمند الهی است؛ همانطور که تشخیص تشنگی صادق از کاذب بهعهدهی پزشکِ معالج بیمارِ مجروح است و همانطوری که تمییز صبح صادق از کاذب بهعهدهی اخترشناس ماهر است و همانطور که تبیین اشک صادق و تفکیک آن از گریهی کاذبِ مدعیان باطل، بهعهدهی داوران ورزیده و قاضیان مجرب است. آری امتیاز هنر صادق از کاذب نیز در اختیار متخصصان هنر الهی است که حق را از باطل و آب را از سراب جدا میکنند و در پرتو تعلیم روحنواز قرآنی، پاک را از ناپاک تمایز میبخشند: "لِیَمیز اللّه الخبیثَ من الطیّب".
نکتهای که عنایت به آن برای همهی ادیبانِ هنردوست و هنرمندان ادبپرور سودمند است، همانا این است که: گرچه غالب هنرهای پیروان "بودا" و "برهمن" در جامهی تجسیم و مجسمههای بیروح خلاصه میشود و نیز اکثر هنرهای حامیان مسیح و پیروان عیسی(ع) در کسوت سنگتراشی و پیکرهای بیجان خاتمه میپذیرد، لیکن بخش مهم هنرِ پیروان قرآن و حامیانِ اعجاز کلامی آن در ترسیم، تصویر، تمثیل، تشبیههای سمعی و بصری و بدون تجسیم متبلور میشود که پیام خاصّ خود را به همراه دارد تا همگان ضمن بهرهوری از هنر قرآن، در دریای مواج آن غوص کنند؛ بدون آنکه غرق شوند و از شنای در آن آبِ حیات لذت ببرند، بدون آنکه گرفتار خفگی شوند. اگر هنرمندی از رهگذر صوت حسَن و نغمهی غمزدا یا تصویر و ترسیم و تمثیل روحپرور، پیامی به گوش منتظران ندای غیب برساند و از کنگرهی عرش، صفیر آشنایی به سمع مشتاقان کوی وصال واصل کند و در نتیجه گروهی را در دامن شرع مقدّس به واجب و مستحب تربیت کرده و از حرام و مکروه رهایی بخشد، همانا هنرپرور اسلامی است.
گفتاری از آیت الله جوادی آملی در مورد شهید آوینی
سلالهی سلسلهی سادات
[قسمت دوم]
ولی مکتب الهی که عوالم سهگانهی طبیعت و مثال و عقل را اثبات مینماید و هر کدامِ آنها را مظهر نامی از نامهای جلال و جمال الهی میداند و برای عروج انسان ملکوتی مرزی قائل نیست و لقاءاللّه را که هماره بیکران بوده و هست و خواهد بود، مائده و مأدُبهی سالک صالح و عارف واصل و شاهد عاشق میداند، بحر تیار و دریای مواج هنرورزی را فراسوی هنرمند اسلامی قرار میدهد تا پیامهای گوناگون را که از هاتف عقل و منادی غیب از ورای حجابهای نوری و ظلمانی دریافت کرده است به قلمرو مثال منفصل درآورده و از آن پایگاه به مرحلهی وهم و خیال تنزل داده، سپس به منصّهی حسّ و صحنهی صورت نازل نماید تا بادیهنشینان تشنهی حس را بر بالهای ظریف هنر نشانده و از خاکدان طبیعت به دامنهی مثال و خیال رسانده و از آنجا به قلّهی رفیع عقل و مقام منیع غیب واصل کند، تا از زبان مولای غیب و شهادت، نغمهی دلانگیز "...فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" را با گوشی بشنود که در سایهی قرب نوافل فراهم کرده و با روحی درک کند که با ولای جمع فضایل بهدست آمده است؛ تا روشن گردد که سیر از زمین طبیعی به سپهر مادی نتیجهی هنر ماده است، ولی سلوک از طبیعت به مثال و از آنجا به عقل- و خلاصه جهان را از عقل شروع کردن و به عاقل ختم نمودن- محصول هنر الهی است که اسلام داعیهی آن را داشته و هماره تربیتیافتگانی جامع را ارائه کرده و میکند و هیچ هنری به از این نیست که انسان کامل جامع به نوبهی خود دو سر خط حلقهی هستی را به هم بپیوندد و صعود و نزولی را که خود پیموده است، در قالب هنر عرضه کند تا سالکان هنردوست را به همراه هنرپروری خویش به منطقهی وسیع آفرینش آگاه کند و فطرت جمالدوست و جلالنواز آنان را از انس با گِلرخان خاکآلود طبیعت و نوازندگان غبارین ماده و سرایندگان ژولیدهی زمین و خوانندگان گردگرفتهی بستر غبراء برهاند و به جمال بیزوال ماورای طبیعت و جلال بیمثال معنی و کمال بیوبال عقل و غیب و نوای دلپذیر و روحانگیز مولای هر عبد صالحی برساند؛ تا معلوم شود که طواف در مدار بتکده و میکده و عشرتکده و بالاخره طبیعتکده، شایستهی انسان هنرجو و کمالدوست نیست، بلکه هنر در بازشناسی مجدد عالم و آدم و جهان را وسیعتر از منظر محدود طبیعیون شناختن و انسان را همتای فرشتگان بلکه بالاتر دیدن است؛ و راه نیل به این هدف سامی از عقبههای کئود گذشتن و میدانهای مین را با ایثار نفیس و بذل نفس پشت سر گذاشتن و برای همهی راهیان کوی هنر و سوی ظفر رهآوردی چون رهتوشهی شهید فقید سیدمرتضی آوینی(ره) آوردن است. و جامهی رسای هنر و پوشش پرنیانی هنرپروری جز بر اندام کامل جامع سالکانی چون شهیدان شاهد برازنده نیست و قبای اطلس هنر جز برای قامت راستقامتان تاریخ و شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت، زیبنده نخواهد بود.
برتن ناقصان، قبای کمال به طراز هنر ندوختهاند
گرچه قرآن کریم که کلام خدای بیچون است، معارفی والاتر از شهود عارفان و فهم حکیمان و درک فقیهان و اندیشهی متکمان و باور محدثان و یافتههای مورخان و صدها فرزانهی خردمند دیگر دارد- زیرا مجلای متکلم نامتناهی، هر آینه کلامی نامحدود خواهد بود؛ چنانکه درجات بهشت موعود، نامحدود به عدد آیات قرآن کریم میباشد و به قاریان آگاه به معانی و آشنای به احکام و حِکَم قرآن گفته میشود: "بخوان و بالا برو" و خوانندهی رسمی بهشتیان داوود پیامبر است- لیکن اثر بارز و شاخص هنری آن همانا در این است که از رهگذر فصاحت و کوی بلاغت که چهرهی خاص هنر سمعی است لطایف بلند عالم لاهوت را در پردهی استبرقی عقل پیچیده، آنگاه در جامهی پرنیانی مثال و خیال و وهم پوشانده، سپس در کسوت حریری آیه و سوره ارائه نموده، در این حال جهانیان را به تماشای آن فراخوانده و به تحدی و مبارزه دعوت کرده و عجز همگان را در ساحت قدس هنر ادبی خویش آشکار کرده و قبل از قیام قیامت کوس "لِمَنِ المُلک" سر داده و پاسخ اعترافآمیز و عجزآلود "للّه الواحدِ القهّار" را از همگان دریافت مینماید.
هدایت شده از اجتهاد
💢تعمیر و توسعه مزار معصومین در فقاهت انقلابی امام
✍️حجتالاسلام محسن قنبریان
اگر سعودی با همین وضعیت سفیانیگری در مذاکره با بخشی از علماء شیعه به توافقی برسد که حرم برای ائمه بقیع بسازد نظر شما چیست؟! کمک میدهید؟! امام خمینی درباره حرم رسول الله (ص) فرمود: «رسول الله نیازی به مساجد اشرافی [مسجدالنبی] و منارههای تزییناتی ندارد.» اما درباره آستان قدس میفرماید: مرکز ایران است! و به خادمی آن حسرت میخورد. این دو چگونه قابل جمع است؟ چگونه پیامبر (ص) به تزیینات نیاز ندارد اما پیامبر زاده دارد؟!
پاسخ اجمالی: در فقاهت انقلابی امام در این وضعیت فرضی نباید به سعودی برای ساخت حرم کمک کرد. اسلام آمریکایی سعودی هم تعمیر و توسعهاش و هم تخریب بقیعاش، هردو محکوم است. تعمیر و توسعه در اسلام اصیل موجه است.
➕ تفصیل نظر امام خمینی + تفاوت فتاوای مبتنی بر این مبنا + مبنای فقهی امام مستند به سیره و سخن معصوم
📝 در «اجتهاد» مطالعه نمایید: http://ijtihadnet.ir/?p=75260
🆔 https://eitaa.com/ijtihad
مجتمعنا
💢تعمیر و توسعه مزار معصومین در فقاهت انقلابی امام ✍️حجتالاسلام محسن قنبریان اگر سعودی با همین وضع
در این دیدگاه دقیق استاد قنبریان، نکته ناگفته ای وجود دارد و آن اینکه فقاهت انقلابی، ناگزیر از بیان هستی شناسی موضوعات فقهی خود است.
ما در ماجرای ساخت بناهای اسلامی و تفاوت آنها از بناهای غیر اسلامی، نیازمند توضیح هستی شناختیِ این امور هستیم و بدون این توضیح، عملاً این رویکرد فقاهت انقلابی، تبدیل به مسئله ای ایدئولوژیک شده و قابل اقناع برای مخاطب نیست.
معماری، تکنولوژی، شهر و نظایر آنها یک وجه هستی شناختی دارند که بدون توجه به آنها نمی توان حکم فقهی قانع کننده ای مطرح کرد. بخشی از این وجه هستی شناختی در اشارۀ آیت الله جوادی آملی به خیال متصل و منفصل در پیام قبلی قابل مشاهده است؛ مخصوصاً اگر توجه داشته باشیم که انقطاع خیال متصل از خیال منفصل در هنر مدرن، تابع اراده ای سیاسی بوده است.
به نظر می رسد بایستی به سنتِ قدما در فقه که همواره در کنار دانش های دیگری نظیر کلام و حکمت بوده اند، توجه جدی داشت. بسط و گسترش یک جانبۀ فقه، عملاً خودِ فقه را دچار آسیب می کند.
امکانهای جهانی، آمارهای ملی و آستانۀ سکولارشدنِ زیارت
[قسمت اول]
در سالها یا شاید اکنون بتوان گفت در دهههای اخیر، زیارت در انواع مختلف خود، مخصوصاً زیارت حضرت رضا (ع) در مشهد، شاهد رشد کمّی قابل توجهی بوده است. از آمارهای متعدد و متنوع حضور زائران که بگذریم، اجماع بر سر آمارهایی نظیر اینکه فردوگاه شهید هاشمینژاد، دومین فردوگاه پر تردد کشور است، استان خراسان رضوی، حداقل در آستانۀ تحویل سال شمسی، بیشترین پذیرش مسافر را دارد و خلاصه آنکه در آخرین اخبار از دبیر شورای ملی زیارت، برای سال 1404، حدود 40 میلیون زائر در سال هدفگذاری شده است، وجود دارد. در کنار این آمار، توجه به زیرساختهای فنی، از جمله زیرساختهای جادهای، حمل و نقل ریلی، پروازهای هوایی و نیز زیرساختهای شهری و اقامتی نظیر هتلها، پاساژها، بیمارستانها و حتیِ امکنۀ تفریحی نیز مورد تاکید بخشهای اجرایی و در راس آنها معاونت زیارت استانداری خراسان قرار میگیرد.
در همۀ این آمارها، نکتۀ قابل توجه، افزایش کمّی زائران است که در مقایسه با ادوار تاریخیِ دیگر مشهد یا حتی دیگر شهرهای زیارتی نظیر قم و شیراز و مکه، بسیار قابل توجه است. این آمار اگر مخصوصاً با قبل از ورود تکنولوژیهای مربوط به سفر یا ساخت زیرساختهای اقامتی و یا حتی لوازم میزبانی مورد توجه قرار گیرد، بسیار عجیب است. ما در هیچ دورهای از تاریخ نمیتوانستیم این حجم از زائر را در شهرهای زیارتی شیعی یا حتی جهان اسلام بهواسطۀ این حد از گسترشِ امکانهای مادی و زیرساختی داشته باشیم. از این جهت، حتی گسترش زائران خانۀ خدا در عربستان نیز برای گذشتگان عجیب است. برجهای عظیم، اتوموبیلهای متعددی که زیارت را برای زائران تسهیل کرده است، امکانهای زیرساختیِ حیرتآور در میزبانی زائران و بسیاری از امور دیگر، همگی نشان از تحولِ عظیمی در زیارت، حداقل در یک سدۀ گذشتهای دارد که تکنولوژیهای فنی، اقتصادی، فرهنگی یا حتی اجتماعی به دست مسلمین رسیده است.
با اینحال این امکانهای متعددِ تکنولوژیِ فنی یا زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که حداقل در یک سدۀ گذشته به دست مسلمین رسیده و آنها آنرا در خدمت زیارت قرار دادهاند، علیرغم گسترش کمّی زیارت، در ایران، جهان تشیع و جهان اسلام، نه تنها نتوانسته باعث ارتقاء کیفیت زیارت شود، بلکه حتی باعث گسترش کمّی زیارت به تناسب بهرهگیری از این امکانها نیز نشده است. همانطور که میدانیم تقریباً اغلب امکانهای فنی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و نظایر آنها که در جریان زیارت دخیلاند، علیرغم پیشرفتهای قابل توجهی که در کشورهای اسلامی رقم خورده، اما از کشورهای توسعه یافته غربی یا شرقی وارد میشوند. علیرغم اینکه بسیاری از کشورهای اسلامی در تولید تکنولوژیهای فنی یا پزشکی، زیرساختهای امنیتی یا اقتصادی و اجتماعی و نظایر آنها توانایی مونتاژِ محصولاتی را یافتهاند، اما این امکانها مخصوصاً در سطح کیفیِ بالا، چه در سطح قطعات و سازههای اصلی و چه در سطح محصولات نهایی، هنوز وامدار فروش نفت و وارداتِ آنها از کشورهای توسعهیافته غربی و بعضاً شرقی، مخصوصاً آسیای جنوبشرقی است. عمدۀ ابزارها و سازوکارهایی که در اقتصاد و امنیت و زیرساختهای فنی و پزشکی که در زیارت بهطور مستقیم یا غیر مستقیم بهکار گرفته میشوند، بهطور کامل یا مونتاژشده و غیر مستقیم، تابع تحولات و پیشرفتهای کشورهای توسعهیافتهای هستند که از حیث دینی، سکولار قلمداد میشوند. این روند وارداتی باعث شده است تا نه حتی در حوزههای قابل فهمِ علوم انسانی نظیر اقتصاد زیارت، فرهنگ زیارت، حقوق زیارت و نظایر آنها بلکه حتی در حوزههای فنی و پزشکیِ مربوط به زیارت، دو مسئلۀ غامض پیشِ روی کشورهای زائرپذیر باشد:
https://eitaa.com/mojtamaona
[قسمت 2]
1) سکولارشدنِ زیارت و قرار گرفتن در آستانۀ گردشگری : بهرهگیری زیاد و کم از محصولاتِ فنی، پزشکی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی سکولار در ساماندادن به زیارت، عملاً زیارت را تبدیل به الگویِ گردشگری و توریسم جهانی ساخته و بههمین دلیل در بسیاری از حوزهها و قلمروهای مربوط به زیارت، تفاوتِ میان زیارت و گردشگری به حداقل رسیده است. بایستی توجه داشت که بسیاری از این زیرساختها و محصولاتی که از کشورهای توسعۀ یافتۀ غربی یا شرقی، بدون تحولی اساسی در ساختِ آنها و صرفاً با تغییر برچسبها و برندها، به کشورهای اسلامی و شیعی از جمله ایران، «وارد» میشوند، به تناسب فضای گردشگری و توریسم ساختهشده و تکوین یافتهاند؛ حال که این محصولات بهطور گسترده و متوالی در امر زیارت بهکار گرفته میشوند، با توجه به وزن تمدنیِ و فضای غالبِ گردشگریِ سکولارِ جهانی، امر زیارت را تبدیل به گردشگری یا حداکثر تبدیل به شکلی از اشکال زیارت در معنای مسیحی و غربیِ آن خواهند کرد. تنها کافی است به تفاوتهای فضایی و محتوایی حسینیههای قابل اسکان، بازارهای شهرهای زیارتی، کاروانسراهای منتهی به شهرهای زیارتی و حتی امکانات مسافرتهای زیارتی که اغلب متناسب با فضای زیارت شکل میگرفتند با آنچه که امروز بهعنوان هتل، پاساژ و دیگر اقتضائات سفر در شهرهای زیارتی وجود دارد توجه کنیم تا فاصلهگرفتن از ارزشهای مقدس زیارت را بهوضوح دریابیم. با این مسیر و کمرنگشدنِ تفاوتهای زیارت اسلامی-شیعی با گردشگری مذهبی یا حتی زیارتهای مسیحی یا بودایی و هندویی، دیگر معنایی از آن زیارت شیعی-اسلامی باقی نخواهد ماند. زیارت اسلامی-شیعی یا تبدیل به یکی از انواع گردشگری مذهبی خواهد شد و یا در کنار دیگر اشکال زیارتِ مسیحی، یهودی، بودایی، هندویی و نظایر آنها، بهعنوان یکی از خردهفرهنگهای جهانِ مدرن تلقی میشود. چنانکه مثلاً در آیندهای نه چندان دور، زیارتِ «سانتیاگو دِ کامپوستلا» در کنار زیارت حضرت رضا (ع)، یکی از انواع زیارت سکولار و در ذیل گفتارِ پلورالیسم دینی خواهد بود که با توجه به نکتۀ بعدی، دچار تناقضی اساسی خواهد شد.
2) منطقهای و سکولارشدنِ پیام زیارت در عصر جهانیشدنِ سکولاریسم: زیارت، خواه در شکل اسلامی (شامل زیارتهای اهل سنت و تشیع) و خواه در شکل شیعیِ آن، در هر دو حالت، مبتنی بر آموزههای جهانشمول است. خاتمیتِ نبوت در اسلام و ظهور حضرت حجت (عج) که ناظر به آموزۀ امامت و ولایت است، هر دو، ناظر به اعتقادی در اسلام و تشیع است که مبتنی بر آن، تمام ابناء بشر در سرتاسر عالَم، بایستی مخاطب این پیام حق و حقیقت باشند. نه پیام اسلام و نه پیام تشیع، هیچکدام صرفاً ناظر به ایرانیان، شیعیان یا حتی مسلمین نیست، بلکه مخاطبِ آن، کلِ بشریت و «اهل عالَم» است. زیارت (و از جمله حج) نیز آموزهای است که بایستی در همین مسیر فهمیده شود. با این مبنا و درک از زیارت، تردیدی در این باقی نمیماند که اگر در توسعۀ زیرساختهای فنی، پزشکی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی برای گسترش زیارت، از امکانهای جهانی بهره گرفته میشود، طبیعتاً و منطقاً مخاطب زیارت و پیام معنویِ آن بهطریق اولی بایستی جهانی باشد. از این جهت، اگر امکانهای منتهی به گسترش کمّی زیارت، مستقیم و غیر مستقیم از کشورهای توسعهیافتۀ غربی و شرقی تامین میشود، طبیعتاً پیام معنوی زیارت اسلامی-شیعی نیز بایستی در سطح جهانی و در همان کشورهای توسعهیافتۀ سکولار غربی و شرقی مورد ارزیابی قرار گیرد. اگر هواپیما، اتوبوس، اتوموبیل، قطار، زیرساختهای اقامتی و شهرسازی، امکانات پزشکی و مهندسی، سازوکارهای امنیتی، تکنولوژیهای ناظر به اقتصاد و فرهنگ و فضای مجازی و همۀ امور دیگر مربوط به زیارت، مستقیم و غیر مستقیم از دستاوردهای جهانِ مدرن غربی و کشورهای توسعهیافته تامین میشود، در ارزیابی موفقیتهای زیارت شیعی یا اسلامی، بایستی عمق تاثیر آنرا در سرتاسر کرۀ خاکی مورد توجه قرار داد. اگر در ادوار گذشتۀ اسلامی، فیالمثل در دورۀ صفوی، بهجهت آنکه هنوز مدرنیتۀ غربی و محصولات آن در اقتصاد و فرهنگ و سیاست و مهندسی و پزشکی، در سرتاسر جهان گسترده نشده بود، زیارت را با بهرهگیری از دستاوردهای خودِ تمدنِ اسلامی سامان میدادند و معماری و فرهنگ و اقتصاد و طب اسلامی و نظایر آنها در خدمت زیارت بود، امروزه که این امکانها، بهصورت مستقیم یا غیر مستقیم، خواه از حیث محصولات نهایی و خواه از حیث علوم پایۀ منتهی به تولیدِ محصولات، از کشورهای توسعهیافته غربی یا شرقی تامین میشود، بایستی عمق و گسترۀ پیام زیارت در این کشورها مورد توجه باشد؛ در غیر اینصورت زیارت و پیام معنویِ آن، در قلمرو شیعی-اسلامی منحصر و محدود شده و از اینجهت، معنای دیگری از سکولاریسم در زیارت که همان، محدودیتِ پیام اسلامی-شیعی به قلمرو منطقهای است، رقم خواهد خورد.
https://eitaa.com/mojtamaona
💠کانون غربشناسی و اندیشه اسلامی به مناسبت بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و روز پاسداشت زبان فارسی برگزار می کند:
🔷تاثیر شاهنامه در احیا تفکر شیعی
🔸باحضور دکتر فرزاد قائمی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی
🔸شنبه ۲۹ اردیبهشت ماه؛ساعت ۱۲:۳۰
🔸دانشگاه علوم اسلامی رضوی؛ سالن شهید سلیمانی
کانون غربشناسی و اندیشه اسلامی
@gharbshenasi_razavi
هدایت شده از فلسفه علوم اجتماعی
مواجهه با لحظه مرگ
انسان، نحوهی هستیاش، قابلیت و توانایی درک لحظه و زمان است.
هر لحظهای قابلیتهایی را دارد، برخی لحظات در برههای، انسان توانست ان را تکرارپذیر سازد. لذا توجه به این نکته حائز اهمیت است که این برهه در جایی از افق زمانی برای انسان ممکن شد، لذا انسان قبل از این برهه توانایی درک این امر را نداشت.
برخی لحظات زندگی امکان و قابلیت تکرار ندارد،از جملهی این لحظهها که شاید گفت تنها لحظهای که قابلیت تکرار ندارد،لحظه مواجهه با مرگ است.
انسانی که این مواجهه را داشته باشد، امکان زندگی بعد از این لحظه برچیده میشود، از این رو برای انسان این لحظه واجد اهمیت خاص و وافر است.
انسان از آنجا که نوع متوسط است در حکمت متعالیه، امکانهای متنوعی از مواجهه با مرگ برایش ممکن میشود.
لذا نحوهی صورتبخشی زندگی در حرکت جوهری انسان، امکانهای مختلفی از مرگ را برای انسان ممکن میسازد.
از این رو، این لحظه خاص مواجهه با مرگ، در برخی از انحاء انسانی، با جلوهی خاصی مواجه خواهیم بود که در همهی انسانها این نحوه از مواجهه را نمییابیم.
نتیجهی اول اینکه،نحوهی حرکت جوهری انسان، در نوع مواجهه با لحظه مرگ متفاوت خواهد بود و در همه یکسان نیست و توجه به این خاص بودگی اهمیت خاص خود را دارد.
نتیجهی بعدی اینکه در لحظه مواجهه با مرگ، انحاء مختلف انسان، معنای خاصی را در این لحظه تکوین خواهند نمود که در همهی این مواجهات با مرگ، یکسان نیست، بلکه تفاوتها و اختلافهای مختلف به لحاظ قوت وجود تکوین میشود. از این رو هر چه در این نوع مواجهه، معنای قویتر به لحاظ شدت وجود، تکوین یابد، نیروی موثر خاص خود را بازآفرینی خواهد کرد. از این رو، میزان تاثیر این هستی در محیط زندگی، قابلیت آن نحوهی خاص از وجود را نشان میدهد و نماد و نمود آن امر است.
این دست از معانی، به لحاظ شدت وجودی، قدرت جمعکنندگی دارند، و این قدرت جمعکنندگی در تشییع خود را نمایان میسازد. هر چقدر تشییع و بازتولید حزن سنگینتر،حاکی از قدرت آن لحظهی معنایی دارد.
شهادت رییس جمهور و تشییع ان از این نوع از لحظات وجودی است که معنای پرقدرت و جمعکنندهی خود را بازتولید نمود. خدایش بیامرزد و ما را در زمره رهروان ایشان قرار دهد.
https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
مجتمعنا
مواجهه با لحظه مرگ انسان، نحوهی هستیاش، قابلیت و توانایی درک لحظه و زمان است. هر لحظهای قابلیته
این یادداشت دکتر مهدی سلطانی، 👆👆👆تبیین بسیار خوبی دربارۀ تعبیر دقیق مقام معظم رهبری دربارۀ آیت الله رئیسی مبنی بر درگذشت شهادت گونه ارائه کرده است.
دربارۀ خاصبودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادتگونۀ سیدابراهیم رئیسی
[قسمت اول]
1. «آژانش شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا بیانگر دقیقهای تاریخی در تاریخ انقلاب اسلامی بود که در آن، دوگانهای به رخ کشیده میشد که بعضاً از آن به دوگانۀ نهضت-نظام یا انقلاب-نظم تعبیر میشود. بهتعبیر دیگر، حاج کاظم، نماد شرایطی است که اگرچه ایثارگونه، خارج از قواعد عقل ابزاری مرسوم و با روحیۀ معنویت بسیار زیاد دورۀ دفاع مقدس رقم خورده، اما نمیتواند با نظم مبتنی بر عقل ابزاری حاکم بر شهر و جامعه تعامل کند و بهتعبیر دیگر، لحظۀ پایان آژانش شیشهای، ناکامی انتقال نظم هتروتوپیایی دفاع مقدس به نظم شهری مبتنی بر عقلانیت ابزاریِ روزمره است.
2. مسئلۀ آژانش شیشهای در سه دهۀ اخیر همواره در سطح کلان تعاملات اجتماعیِ جامعۀ ایرانی حضور داشته است. مردم همواره از یکسو درگیر مناسبات سفت و سخت عقلانیتِ ابزاری زندگی روزمرهاند؛ تعاملات آنها بر اساس قراردادهای منفعتطلبانه تنظیم میشود؛ اختلاس روی میدهد، بیعدالتی میشود، تضاد طبقاتی بعضاً بیداد میکند؛ اما همین مردم، در مواقعی، گویی بهشکلی غیر قابل پیشبینی و حتی ناخودآگاه و غیر قابل توضیح توسط خودِ همان مردم، ناگهان در «رویداد»ها یا «رخداد»هایی، همۀ این مناسبات منفعتطلبانه، لذتطلبانه، قدرتطلبانه را کنار می گذارند و بهتعبیری فضایی اتوپیایی شکل میگیرد. رفت و آمد میان این دو فضا یا دو جهان، در سه دهۀ اخیر جزو امور ثابتۀ حیات اجتماعی یا سیاسی جامعۀ ایرانی شده است. رویدادها زیادند؛ ...
https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ خاصبودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادتگونۀ سیدابراهیم رئیسی
[قسمت دوم]
رویدادها زیادند؛ فارغ از رویدادهای مناسبتی مانند راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، پیادهروی اربعین و حتی اخیراً مراسم جشن روز غدیر در تهران یا مراسم مربوط به ولادت امام رضا (ع) در مشهد و نظایر آنها، رویدادهای خاصی همچون حضور عجیب و تا حد زیادی غیر قابل توضیح مردم در تشییع پیکر شهدای قواص، شهید حججی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نظایر آنها حاکی از غلیانِ این شور و احساسات معنوی و مذهبی یا حتی ملی است.
3. در مواجهۀ با این رویدادها یا رخدادها، دستکم دو دسته تحلیل مختلف، مخصوصاً از سوی اصحاب علوم اجتماعی وجود دارد. در یکسو این رویدادها محصول دستکاری عظیم قدرت و حکومتِ سیاسی جمهوری اسلامی برای تامین بار ایدئولوژیک خویش است که توانسته، برخلاف حرکتِ اصلیِ جامعه که ناظر به پذیرش عقلانیت ابزاری حیات اجتماعی و سیاسی است، بخشی از جامعه را بهنحوی ایدئولوژیک، وارد میدان کند. اما در سوی دیگر، چارچوبی تحلیلی مدعی است تحلیل مذکور، ناشی از نادیدهگرفتنِ نقصانی معرفتشناختی در فهم تحولات جامعۀ ایرانی و لایههای عمیق مقاومتِ تاریخی آن در مواجهه با جهانِ مدرن یا سکولارِ غربی است. این مواجهه که نزدیک به دو قرن از آغاز آن میگذرد، چه پیش از انقلاب و پس از آن، همواره با چنین واکنشهایی از عمق لایههای هویتیِ مردم ایران روبرو بوده است. بر اساس این چارچوب تحلیلی، جامعۀ ایرانی بر اساس انباشت هزارسالۀ خود از ترکیب عناصر هویت اسلامی و ایرانی، تا پیش از مواجهۀ با جهانِ مدرن غربی، به یک ترکیب نسبتاً متلائم، در قالب یک مرکب حقیقی رسیده بود؛ هرچند این مرکب حقیقیِ هویتی، ادوار افول و زوال داشته است. از قضا در دورۀ مواجهۀ با تمدنِ غربی، این ترکیب هویتی در دورۀ انحطاط و افول خویش بوده و به همین جهت، حداقل تا دورۀ وقوع انقلاب اسلامی، اگرچه همواره شاهد جنبشهای مقاومتی پراکنده بوده، اما تاب و توان مواجههای جدی با تمدن مدرنِ غربی را نداشته است. از این منظر، اصل وقوع انقلاب اسلامی، نقطۀ اوج این جنبشهای مقاومتی است که توانسته است امکان خروج از چارچوب مواجهۀ استعماری را فراهم آورده و با اتکای به انباشت تاریخی و هویتیِ خود، امکان مواجههای فعال و متصرفانه در تمدن مدرن و سکولار غربی را فراهم کند. با اینحال به دلیل حضور ساختارهای مدرنی که عمدتاً در دورۀ مواجهۀ استعماری، مخصوصاً در دورۀ پهلوی در ایران، جایگیر شده و بهتبع ایدۀ توسعۀ غربی، در شرایط بعد از انقلاب گسترش نیز یافته است، جامعۀ ایرانی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در میانۀ این دو جهان در کشاکش است یا به تعبیر دقیقتر، در مواجهۀ فعال و متصرفانۀ خویش، در کشاکش با عناصر هویتیِ ناشناختۀ غربی قرار میگیرد و واکنشهای مذکور را از خود نشان میدهد.
https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ خاصبودنِ حضور گستردۀ مردمی در مراسم درگذشت شهادتگونۀ سیدابراهیم رئیسی
[قسمت سوم]
4. یکی از آخرین واکنشهای جامعۀ ایرانی، مربوط به حضور عجیب و پر تراکم مردمی در مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی بود. در این مراسم یا مراسم مشابه شهید حججی، هرچند در فهم کاملِ آن، دشواریهای نظری بسیاری وجود دارد، اما میتوان بعضی از نیروهای محرک را توضیح داد. تاثیر مستقیم و موثر دشمن متخاصم در این شهادتها و سَرَیانِ نیروی تخاصم با دشمن ملی و مذهبی و نیز برجستگیِ شخصیتیِ شخصیتهای اصلی در زندگیِ ماقبل شهادتشان، مخصوصاً در موضوع شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، از نیروی های محرکِ این حضور مردمی است. فارغ از اینکه خودِ نحوۀ شهادت آنها نیروی برانگیزانندۀ موثری ایجاد کرده است، این شخصیتها، در قبل از شهادتشان، چه از حیث حقیقی و چه از حیث حقوقی، شخصیتهایی مردمی، فراجناحی و حتی در یک معنای خاص، غیر سیاسی و غیر حکومتی بودند و این، بهخودِی خود، میتوانست نیرویِ محرکی برای حضور نیروهای متنوع از طیفهای بسیار گسترده و متکثر مردمی را فراهم سازد. از این حیث، شاید بتوان مولفههای تحلیلیِ اولیهای برای تحلیل این حضور گستردۀ مردم، فراهم کرد.
5. درگذشتِ شهادتگونۀ آیتالله سیدابراهیم رئیسی در سانحۀ بالگرد ایشان، در 30 اردیبهشت 1403، دوباره رویدادی مشابه با رویداد حاج قاسم سلیمانی و موارد مذکور دیگر را در ایران رقم زد و بهنظر میرسد دوباره موجی از هر دو چارچوب تحلیلی بروز و ظهور کرده و خواهد کرد. با اینحال این رویداد، علیرغم مشابهت با رویدادهای فوقالذکر، واجد حداقل سه خصوصیت معماگونه و خاصِ بهخود است. اولاً در این رویداد، حداقل با بررسیهایی که تا زمان حضور گستردۀ مردمی اعلام شده و میتوانست بر این حضور تاثیرگذار باشد، خبری از تاثیر نیروی دشمن متخاصم دیده نمیشود و بنابراین این حضور مردمیِ گسترده، نمیتواند تحت تاثیر نیروی برانگیزانندۀ ملی یا مذهبی در تقابل با دشمنِ متخاصمی همچون آمریکا، اسرائیل و حتی منافقین و داعش و نظایر آنها باشد. ثانیاً شخصیت حقوقیِ آیتالله رئیسی در یکی از سیاسیترین، جناحیترین و دستهبندیترین مناصبِ حقوقی یعنی ریاست جمهوری، مخصوصاً با روایتِ سه دهۀ اخیر بوده است. در سه دهۀ اخیر، ریاست جمهوری همواره یک منصبِ سیاسی و حتی جناحی بوده و به اینمعنا همواره منصبی غیر مردمی یا کمترمردمی شناخته میشود و از این جهت، تفاوت معناداری میان شخصیت حقوقیِ آیتالله رئیسی و حاج قاسم سلیمانی یا شهید حججی و نظایر آنها است. ثالثاً نحوۀ درگذشتِ شهادتگونه ایشان در سانحۀ تصادف بالگرد، فارغ از مبهمبودن علت سانحه و به لحاظ رسانه ای، نبود تصاویر برانگیزاننده احساسات، نظیر آتش گرفتنِ اتومبیل حاج قاسم یا اسارت شهید حججی، امری طبیعی و محصول یک تصادف بسیار طبیعی است، در حالیکه در ماجرای مربوط به حاج قاسم سلیمانی و حتی شهید حججی، هم نحوۀ وقوع حادثۀ شهادت، آشکار و عیان بوده و هم، تاثیر نیرویِ غیر طبیعی و دخالت نیروی انسانی در کشتهشدن در میدانِ نبرد دربارۀ آنها موثر بوده است. از این حیث، حضور گسترده و متراکم و همراه با شور و احساسات مردمی در ماجرای درگذشت شهادتگونۀ آیتالله رئیسی، واجد وجوه معماگونۀ بیشتری از حیث علتیابی و تحلیل این حضور است. حضوری که شاید به نحوۀ سیاستورزیِ آیتالله رئیسی در منصب ریاستجمهوری بازگردد و شاید مقدمات تعریف جدیدی از دولت اسلامی در شرایط مابعد انقلاب اسلامی را فراهم سازد. در یادداشت دیگری، به این مقدمات اشاره خواهد شد.
https://eitaa.com/mojtamaona
✏️ هماکنون؛ #تیتر_یک KHAMENEI.IR
🔹️ ملت ایران به یک رئیس جمهور فعال، پرکار، آگاه و معتقد به مبانی انقلاب احتیاج دارد
🔹️#انتخابات پیش رو اگر باشکوه باشد، مکمل حماسه بدرقه شهیدان و یک پدیده پر دستاورد است
💻 Farsi.Khamenei.ir
دولت سیزدهم، حد نصاب جدید و انتخابات 1403
«در باب خود رئیسجمهور عزیزمان ــ که رحمت خدا بر او باد ــ همه اعتراف کردند که مرد کار بود، مرد عمل بود، مرد خدمت بود، مرد صفا و صداقت بود؛ این را همه اعتراف کردند. شب و روز نمیشناخت. در خدمتگزاری به کشور، یک نصاب تازهای را به وجود آورد. ما قبلاً هم شخصیّتهای خدمتگزار داشتهایم، امّا نه در این حد، نه با این حجم، نه با این کیفیّت، نه با این صداقت، نه با این پُرکاری و شب و روز نشناختن؛ یک نصاب جدیدی را آقای رئیسی (رحمة الله علیه) در باب خدمتگزاری به ملّت ایجاد کرد» (بیانات مقام معظم رهبری در 14/3/1403)
در شرایطی که مسئلۀ اصلیِ کشور، «پیشرفت» است، ایجاد حد نصاب جدید در قلمرو دولت، طبعاً به معنای آن خواهد بود که انتخاباتِ آیندۀ ریاست جمهوری و مناظرات مربوط به آن، باید تفاوتی ماهوی و رو به پیشرفت نسبت به سال 1400 داشته باشد. علی القاعده تکرار وضعیتِ 1396 یا 1400 توسط نامزدهای ریاست جمهوری 1403 که مهمترین های شان، همان نامزدهای ادوار قبل هستند، به معنای عقبگرد خواهد بود.
#نکات_انتخاباتی_1403 (1)
دربارۀ تلازم مخاطرهپذیری و دولتمردی در انتخابات 1403
[قسمت اول]
1. در لحظۀ وقوع انقلاب اسلامی، بزرگترین «آرمان»های جامعۀ ایرانی، در سطحی جهانشمول، با بالاترین مخاطرهپذیریِ یک ملت یعنی ایستادن در آستانۀ مرگ و زندگی، در «واقعیت» آشکار شد. با اینحال مخصوصاً از اواسط دهۀ شصت، این آرمانها بهواسطۀ دوری از آن لحظۀ خاصِ انقلابی و گرفتارشدن در موقعیتهای محافظهکاری و مصلحتسنجی، یکی پس از دیگری به حاشیه و پستو رفت و دقیقاً متلازم با این روند، مشارکتِ مردم در انتخابات، کاهش یافت. از این دوره به بعد، هر فرد حقیقی یا حقوقی (همچون 76 یا 84) که جرأت، توان و امکانِ احیاء آن آرمانهای واقعی را یافت، فرصتِ جلب مشارکت و همراهیِ ملت را نیز کسب کرد؛ هرچند گاهی توان تحققِ آن در واقعیت را داشت و گاهی نداشت.
2. آرمانهای انقلاب اسلامی، همواره از خلالِ مواجهه با دوگانهای اساسی بر میخیزند که شاید صریحترین تعبیر دربارۀ آن، دوگانۀ تحجر-تجددِ غربی از امام خمینی (ره) است. این آرمانهای واقعی، نه از خلالِ بازگشت به گذشته بر میخیزند و نه از درونِ تندادن به جهانِ معاصر و مدرنِ غربی، بلکه از میانۀ این دو و خلق واقعیتی جدید سربر میآورند. جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی، پیشرفت و عدالت و دهها آرمان دیگر، تنها زمانی از جهانی تخیلی به زمین واقعیت مینشینند که از خلال این دوگانۀ سهمگین و تاریخی عبور کنند.
3. ما در آستانۀ انتخابات 1403، انتخاباتی را تجربه میکنیم که با فاصلۀ بسیار اندک از انتخاباتی (انتخابات مجلس 1402) در حال برگزاری است که یکی از پایینترین مشارکتها را مخصوصاً در پایتخت کشور تجربه کرده است. در این وضعیت که محصول انباشتِ تجربۀ ملت از حضور در انتخابات و ناکامی در حل مسائل اساسی جمهوری اسلامی است، مردم، مشکلاتشان را دیگر نه بهواسطۀ حضور در انتخابات و پذیرش مخاطرۀ سیاستورزیِ انتخاباتی، بلکه از طریق دیگر قلمروها رفع و تامین میکنند. علت کاهش مشارکت، سیاستزدایی از بسیاری از قلمروهای زندگی و بینیازیِ مردم از سیاستمدران و دولتمردان در رفع نیازهایشان است. به تعبیر صریحتر، قلمرو سیاست و دولت، دیگر توان خلقِ ارزشافزودۀ نظری و عملی برای مردم را ندارد. دولتمردان نیز به حداقلی از آرمانها و امکانها راضی شدهاند. قلمرویی بسته ایجاد شده که بینیاز از خواستِ مردم، عدهای میآیند و عدهای میروند. همه چیز از پیش معلوم است. انتخابات دیگر قلمرو مخاطره بر سر آرمانها و بهظهور رساندنِ آنها نیست. در این شرایط، کاهش مشارکت، رخدادی طبیعی است.
4. با اینحال از سوی دیگر، در سه سال اخیر، با دولت سیزدهم، بارقههایی برای تغییر در این وضعیت دهشتناک ایجاد شد. دولتی را بهواسطۀ شهادت آقای رئیسی از دست دادیم که مطابق شواهد بسیاری، توانسته بود در حد وسع خود، تحولی در بنیانِ دولت اسلامی در شرایط بعد از انقلاب ایجاد کند و توقع مردم از دولت را به حداکثر برساند. مردم، برخلاف همۀ قواعد و چارچوبها، در مراسم درگذشتِ شهادتگونۀ او حضوری عجیب و متراکم داشتند. ما از یکسو کاهش مشارکتِ در انتخابات یک نهاد حکومتی (یعنی مجلس) را تجربه کردیم و از سوی دیگر، حضورِ گسترده و عجیب مردمی در شهادتِ دولتمرد. این دوگانه، گویای شرایط معماگونه است.
5. اکنون دولتِ چهاردهم در شرایطی بسیار ویژه میخواهد بر کار آید. دولتی از یکسو با واکنش سردِ مردم در انتخابات 1403 روبرو است و از سوی دیگر، با ظرفیتِ احساسی و هیجانیِ مردم در مراسم افرادی نظیر شهید حججی، حاج قاسم و شاید از این حیث، از همه عجیبتر، مراسم بدرقۀ شهدای خدمت در دولت. این حضور نشان میدهد که حتی اگر قلمرو سخت و خشکِ دولت، مردمی باشد و مردمی بماند و در حوادث انقلاب اسلامی، مخاطرهپذیر باشد و پایبهپای مردم، در مخاطرات حضور داشته باشد، مردم حاضرند دوباره در امر سیاست، مشارکت کنند.
https://eitaa.com/mojtamaona
دربارۀ تلازم مخاطرهپذیری و دولتمردی در انتخابات 1403
[قسمت دوم]
6. مجموع این شرایط نشان میدهد که دولت چهاردهم، ناگزیر از تن دادن به یک مخاطرۀ بسیار بزرگ است. این دولت، ضرورتاً ناگزیر است تا آرمانهای بزرگ انقلاب 57 را با حداکثر مخاطره، از حصار جمعی مختصر و محدود، با هر عنوانی اعم از حزباللهی یا امنیتی یا خودی، از پستوهای شکلگرفته از اواخر دهۀ 1360، خارج سازد و به عرصۀ عمومی بیاورد. مخاطرهای که از یکسو، امکان تحققِ جهشی بزرگ در ایدۀ دولت در ایران را فراهم میسازد و البته از سویِ دیگر، به تبع شرایط مخاطرهآمیز خود، امکان زوال یا بهمحاق و پستو رفتنِ مجددِ آن آرمانها را ممکن میسازد. از یکسو روند کاهش مشارکت در انتخابات و تبدیل این حضور مردمی در مراسم احساسی و هیجانی برای کلیت نظام مقدور نیست و موجب گسستی در زندگی روزمره و لحظات هیجاتی میشود و از سوی دیگر، گریزی از به میدانِ عمومی آوردنِ آرمانهای به پستو رفتۀ انقلاب 57 و رای عمومیگذاشتنِ آنها نیست. در این میدان مخاطره است که مردِ سیاست از غیر آن شناخته میشود.
*به جهت انجام وظیفه دربارۀ انتخابات 1403، این مطلب، خلاصه ای از گفتگو با یکی از جراید است که شاید در هفتۀ آینده منتشر شود.
https://eitaa.com/mojtamaona
💢اینبار اجماع هم مؤونه دارد!💢
🔹امروز چند افکارسنجی منتشر شده است.
آمار یکی از دستگاه های امنیتی نیز حاکی از این آمار بود: پزشکیان حدود 10 میلیون، جلیلی و قالیباف هم هر کدام حدود 7 میلیون و حدود بیست درصد هم مرددین.
🔹چند نکته به نظرم قابل توجه است:
1️⃣ از میان کسانی که قطعی رای میدهند و مرددین را تشکیل می دهند، پزشکیان از جلیلی و قالیباف سهم کمتری دارد. اکثر مرددین را کسانی تشکیل می دهند که در میانه کاندیداهای اصولگرا به خصوص جلیلی و قالیباف گیر کرده اند. اساسا عمده کسانی که پزشکیان را برمی گزینند، با انتخاب او و برای انتخاب او پا به صحنه انتخابات گذاشته اند، نه اینکه اول در انتخاب شرکت کردن را برگزیده باشد و بعد از تردید و تفحص به پزشکیان رسیده باشند.
2️⃣ در صورت متعین شدن رای این مرددین به صورت متوازن (که بعید هم نیست) می تواند حتی به دور دوم رفتن همزمان جلیلی و قالیباف شود.
3️⃣ در صورت کنار رفتن قالیباف، بخش قابل توجهی از آرای او ممکن است به سبد رأی پزشکیان اضافه شود.
4️⃣ از طرفی دوگانه پزشکیان ـ جلیلی می تواند منجر به قطبی سازی جدی صحنه شود و به نفع پزشکیان، آرای خاموش را پای صندوق رأی بیاورد؛ به تعبیر دیگر درست است از میان کسانی که الان قطعا رأی میدهند آرای منفی قالیباف (حدود30 درصد) از جلیلی (حدود 15 درصد) بیشتر تخمین زده می شود، ولی باید توجه کرد که این آمار مربوط به جامعه آماری انقلابی ها و حزب اللهی هاست و نشانه آن این ست که در همین افکارسنجی بیشترین آرای منفی و حتی بالاتر از قالیباف متعلق به پزشکیان (حدود 34 درصد) است. این در حالی است که در میان کسانی که هنوز تصمیم به شرکت در انتخابات نگرفته اند، قابلیت دوقطبی سازی با جلیلی ـ پزشکیان بالاتر است و زمینه مساعدتری برای شوک انتخاباتی به نفع پزشکیان را فراهم میکند.
5️⃣ در صورت کنار رفتن جلیلی، هم موجی از سرخوردگی اجتماعی برای طرفداران دو آتیشه وی فراهم می کند که حقیقتا به صلاح نیست و در صورت تکرار، مانند انتخابات مجلس در آینده ای نزدیک شاهد خروش پاچنارها علیه چنارها خواهیم بود.
6️⃣ به نظر میرسد که تلاش برای متعین کردن حدود 20 درصد مرددین در دو گزینه جلیلی و قالیباف و خارج نشدن گزینه این افراد از سبد رای این دو نفر مهمترین راهبرد چند روز پیشِ رو است.
7️⃣ این راهبرد به خاطر دلایلی که در بندهای 3 و 4 و 5 ذکر شد، حتی بر راهبرد اجماع اصولگرایان نیز ارجحیت دارد.
8️⃣ ولی در صورتی که به هر دلیلی، این راهبرد را نپذیریم؛ ناگزیر بین دوگانه «پزشکیان ـ جلیلی» یا «پزشکیان ـ قالیباف»؛ در اولی خطر شوک اجتماعی به نفع پزشکیان محتمل تر است و البته رفتن برخی از طرفداران قالیباف به سمت پزشکیان و در دومی خطر سرخوردگی نیروهای فعال کف میدان حائز اهمیت هست و احتمال سفید شدن رای برخی از طرفداران جلیلی به علت مرزبندی شدید با قالیباف...
9️⃣ در این لحظه سنگین شدن تصمیم به خاطر تزاحم مؤلفهها و پیچیدگیها، جامعه انقلابی ایران در حال استقرار در منزلت جدیدی از #سیاست است؛ الحمدلله ..... 🤲🌺
#عقلانیت_انقلابی
#فرهنگ_سیاسی
https://eitaa.com/alimohammadi1389/1730
مجتمعنا
💢اینبار اجماع هم مؤونه دارد!💢 🔹امروز چند افکارسنجی منتشر شده است. آمار یکی از دستگاه های امنیتی ن
این تحلیل علی محمدی عزیز را نباید مانند دیگر تحلیل های افکارسنجی تلقی کرد. او در اینجا دارد سعی می کند به ما بگوید چگونه می توان به فراسوی عقلانیتِ ابزاری مبتنی بر نظرسنجی هم اندیشید.
متاسفانه جماعت حزب اللهی این روزها، نگاهی به نظرسنجی ها دارند که نه تنها معنای قدسی و الهی سیاست را به حاشیه می برد، بلکه حتی معنای وبری سیاست یعنی سیاست مبتنی بر اخلاق مسئولیت را هم نادیده می گیرد.
در لحظات حساس تصمیم گیری دربارۀ انتخابات، باید به اصلِ مسئلۀ دولت در ایران نیز بیندیشیم. ما در عینِ اینکه در حال تلاش برای انتخاب اصلح برای رسیدن به قدرت در دولت هستیم، مسئولیتِ شکل گیری دولت متناسب با جمهوری اسلامی را هم بر دوش داریم.
سال 1400 دربارۀ ضرری که نظرسنجی ها به انتخابات در جمهوری اسلامی می زدند، گفته و نوشته بودم. انتخابات 8 تیر 1403 و اوضاع جبهۀ انقلاب، به خوبی نشان می دهد که تن دادن به نظرسنجی و عدم توجه به حدودِ آن، تا چه اندازه می تواند بسیاری از آرمانهای سیاسی انقلاب اسلامی را کور و کَر کند.
به زعم بنده مهمترین راهکار جبهۀ انقلاب، در این شرایط اگر بی توجهی به نظرسنجی ها یا حداقل فهم آنها به اندازۀ حدودشان (و عدم خروج از حدودِ آنها) باشد، توفیقات کسب شده به مراتب بیشتر خواهد بود.
🔸مدیریت تنش🔸
چرا به پزشکیان رأی میدهم؟
۱
نه رأیدادن فینفسه و درهمهحال فضیلت است، نه رأیندادن. مهم آن است که امکان کنشگری و ایجاد تغییر (ولو جزیی اما مؤثر) در وضعیت کشور به سود جامعه و مردم فراهم باشد. تنها همین است که میتواند انتخابات را از یک مناسک تشریفاتی و صوری خارج کرده و به آن معنا ببخشد. بهعنوان مثال دو انتخابات اخیر مجلسین شورا و خبرگان فاقد حداقلهای لازم معناداری و امکان تغییر بودند (و من هم مانند بیش از نیمی از مردم در آنها شرکت نکردم). اما بهنظر میرسد شرکت در انتخابات ریاستجمهوری پیش رو میتواند معنادار و موجه باشد.
۲
این نکته هم نیاز به گفتن ندارد که درهرحال انتخابات جزیی از ساختار سیاسی نظام حاکم است و شرکت در آن، بازی در میدان محدود و محصوری از ممکنات و مقدورات است، نه ایدهآلها و مطلوبها. وگرنه، نفس همینکه چند نفر پشت درهای بسته در یک فرایند غیرشفاف افرادی را بهعنوان کاندیدا تعیین کنند بدون هیچ پاسخ و توضیحی به افکار عمومی (و حتی بدون آنکه نیازی به پاسخگویی احساس کنند) بهتنهایی گویای ساختار معیوب، ناکارآمد و غیرعقلانی سیاسی موجود هست. این واقعیتی است که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تغییری در آن ایجاد نمیکند. همچنانکه درهرحال چه با حضور و چه بدون حضور، انتخابات برگزار میشود و منتخبان ولو با رأی اندک در مناصب قدرت مستقر میشوند و برای زندگی همهی جامعه تصمیم میگیرند. نکتهی دیگر آنکه با همهی محدودیتها باز هم و هنوز هم صندوق رأی مسیر کوتاهتر، کمهزینهتر و آسانتری است از خیابان، برای تغییر.
۳
اما چه چیزی انتخابات پیش رو با این ترکیب نامزدها (که به نظرم هیچکدامشان کفایت لازم برای ریاستجمهوری ندارند) را ممکن است معنادار کند؟ به نظر من چیزی که میشود اسمش را گذاشت: مدیریت تنش.
۴
ساختار حکمرانی ج.ا. متشکل از دو پارهی انتخابی (دولت، مجلس، شوراهای شهر) و غیرانتخابی (رهبری، قوهی قضاییه، سپاه، سازمانهای حاکمیتی و...) است. نفس این دوپارگی، مستعد تولید تنش بوده است. تجربهی ادوار گذشته، مشخصاً از خرداد ۷۶ به بعد، نشان میدهد در مقاطعی که این دو پاره همآوایی و اشتراک حداکثری داشتهاند، تنش از سطوح بالای هرم قدرت به جامعه کشانده شده و نخستین قربانی یکدستشدن حاکمیت، جامعهی مدنی، حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی بوده است. شرایط یکدستی،با حذف موانع ساختاری، اعتماد به نفس حاکمیت را برای پیگیری پروژههای فرهنگی اجتماعی ارادهگرایانهاش بالا میبرد. ارادهی خالصسازی اجزا و سطوح مختلف حاکمیت و کنترلگری و مداخله در جامعه با هدف استانداردسازی و یکسانسازی مردم در شرایط یکدستی و همآوایی حاکمیت است که تولید و تقویت میشود. موقعیتی که در آن تنوع گرایشهای فرهنگی اجتماعی و سیاسی جامعه انکار شده و تکثر با شعار «الگوی تراز» سرکوب میشود. افزایش نابرابری در دسترسی به منابع، توزیع ناعادلانهی فرصتها بین اقشار مولد، تولید رانتهای گوناگون و ایجاد طبقهی نوکیسه از وفاداران به قیمت حذف و سرکوب دیگر رقبایشان از دیگر پیامدهای ادوار همآوایی است. از نظر مناسبات دینی هم ادوار همآوایی و یکدستی، مقاطع افزایش مداخله و کنترل حاکمیت در نهاد دین، تقویت و فربهسازی گفتار دینی، رشد و توسعهی بیرویهی سازمان دین و تورم و فربهی مناسک بوده است. (مانند دولتهای احمدینژاد و رییسی که دو مقطع مهم در دولتیشدن فزایندهی سازمان دین بهشمار میروند.)
بحران حجاب در دورهی رییسی و بحران بنزین در دو سال پایانی دولت روحانی که هردو محصول همآوایی و اتحاد کامل پارههای انتخابی و غیرانتخابی نظام در پیگیری یک سیاست بودند، نمونههای روشنی از وضعیت مذکور است که هردو سرکوب خونین جامعه را در پی داشتند.
۵
اما در شرایطی که دو پارهی انتخابی و غیرانتخابی همآوا نبوده و هرکدام ساز مخالفی را کوک کرده باشند، تنش در هرم قدرت باقی میماند. در کشاکش و زورآزمایی دو بخش ساختار حاکمیت، فرصتی برای جامعه ساخته میشود که نیروهای خود را بازسازی و توانبخشی کند. تقویت جامعهی مدنی، افزایش آزادیهای فردی اجتماعی، گشودگی نسبی در فضای سیاسی کشور، قدرتگرفتن طبقهی متوسط شهری (بهعنوان پیشران تولید فرهنگی) و بهتبع آن رونق تولیدات فرهنگی و رقابت جریانهای مختلف، از ثمرات این وضعیت است. دولتهای خاتمی و روحانی مصادیق این وضعیت بودند.
به عبارت دیگر تجربهی چهار دولت خاتمی، احمدینژاد، روحانی و رییسی نشان میدهد تنش در ساختار قدرت به سود جامعه و همآوایی و یکدستی در آن به زیان جامعه است.
۶
با این اوصاف است که علیرغم تردیدها و ابهامات بسیار، در انتخابات به دکتر مسعود پزشکیان رأی میدهم. با هدف جلوگیری از همآوایی و یکدستی حاکمیت مشابه دورهی رییسی که به زیان جامعه و نیروهای اجتماعی است.
✍ محسنحسام مظاهری
وقتی قافیه به تنگ می آید.
نقدی بر استدلال های آقای محسن حسام مظاهری
1. یکی از بحران هایی که بعضی از اصحاب علوم اجتماعی بدان گرفتار می شوند، نادیدن ریشه های اصلیِ بحران های جهان معاصر است. شاید در میان اصحاب علوم اجتماعی، یکی از مهمترین این چالش ها، درکی از علوم اجتماعی باشد که آن را منفک و گسسته از بحران های سده های قبل، می بیند. مواجهۀ زودهنگام با علوم اجتماعی و عدم تعمق در آن و پناه بردن به تحقیقات عمل گرایانه، عمدتاً باعث می شود تا اصحاب علوم اجتماعی درنیابند که تکوین علوم اجتماعی و مخصوصاً جامعه شناسی در قرن نوزدهم، در پاسخ به چه بحرانی شکل گرفت و نسبت این بحران با بحران های گذشتۀ جهانِ مدرن چه بوده است؟ این دوستان، اغلب توجه ندارند که پاسخی که جامعه شناسی به بحران زمانۀ خود داد، در استمرار بحران های گذشته ای بود که حداقل از دورۀ رنسانس و در انفکاک از جهان قرون وسطا رقم خورده بود. این غفلت در نهایت باعث تلقیِ غلطی از جامعه شناسی در غرب و جامعه شناسی در ایران شد و گرفتاری در چارچوب تنگ و تنُکی را به همراه آورد که همۀ چیز، از ماجرای بنزین تا هیئات عزاداری را در دوگانۀ تنگِ جامعه-دولتِ مدرن تحلیل می کند و هرگونه گشودگی را نفی می کند و عجیب تر آنکه واقعیات تاریخی را نیز نادیده می گیرد و به سود خود بازخوانی می کند.
2. یکی دیگر از نتایج این چارچوبِ تنگ و تنُک، همین تحلیلی است که مشاهده می کنید. نادیده گرفتنِ تنوعات و تکثرات دولت های پس از انقلاب اسلامی و رفتار ضد و نقیض آنها که محصولِ درک متفاوت از جایگاه دولت در مسیر حرکتِ جامعۀ ایرانی پس از انقلاب اسلامی برای دست یابی به یک تعریف جدید از دولت، در میانۀ پای داشتن در سنتِ اسلامی-ایرانی گذشته و تعیین نسبت با دولت در معنای معاصر آن، از نتایج این تحلیل ها است، در این یادداشت، همه چیز به وضوح عیان و از پیش بسته شده است. اساساً همه چیز از پیش معلوم است. ما یک جامعه داریم و یک دولت/حکومت که در تقابل با هم هستند. هیچ تفاوتی هم نمی کند که کدام دولت باشد. این تقابل، هم اساساً از پیش مفروض است. در این دیدگاه، بن بستی نهفته است که اساساً اجازۀ تعیین نسبت جدید به دولت و جامعۀ ایرانی در مواجهه با جهانِ معاصر و ناشناختنی های آن را نمی دهد. دیدگاهی که اساساً انسداد دارد. همه چیز از پیش به سودِ جامعه و نفی حکومت/دولت معلوم است. حکومت/دولت، فارغ از همۀ امکان هایی که برای تعیین نسبت های جدید می تواند ایفا کند، مقصر است و جامعه، اساساً هیچ نقشی ندارد. البته نتیجه چنین دیدگاهی، جامعه ای بی مسئولیت است. جامعه ای همشه بر حق و البته دچار انسداد نسبت به امکان هایی جدیدی که می تواند در حکومت/دولت رقم بزند. جامعه ای که آنچنان گرفتار تبختر است که وقتی سطح نمایندگان را پایین می داند، نه انگیزه ای برای اصلاح وضع موجود دارد و نه می تواند از موضع تبخترش پایین بیاید. لذا به راحتی رای نمی دهد و تنها زمانی رای می دهد که به منفعت گرایانه ترین شکل ممکن، بتواند از سیاست و دولت، برای خودش مایۀ آرامش و آسایشی یا بهره و منفعتی تهیه کند. «در کشاکش و زورآزمایی دو بخش ساختار حاکمیت، فرصتی (بخوانید منفعتی) برای جامعه ساخته میشود که نیروهای خود را بازسازی و توانبخشی کند. تقویت جامعهی مدنی، افزایش آزادیهای فردی اجتماعی، گشودگی نسبی در فضای سیاسی کشور، قدرتگرفتن طبقهی متوسط شهری (بهعنوان پیشران تولید فرهنگی) و بهتبع آن رونق تولیدات فرهنگی و رقابت جریانهای مختلف، از ثمرات (بخوانید از منافع) این وضعیت (اختلاف افکنی و بی مسئولیتی نسبت به سیاست) است».
3. با این حال این انسداد، فقط نظری و تحلیلی نیست؛ نتایج عملی و عینیِ آن، در جایی است که از ایجاد تنش در حکومت، به سودِ جامعه استقبال می کند. البته چنین راه حلی طبیعی است. دیدگاهی که هیچ گونه گشودگی به تعیین نسبت جدیدی با دولت در پیشِ رو ندارد و قوت و توان حل تنش را در حرکتی رو به پیشرفت ندارد، ناگزیر از مدیریت تنش یا به تعبیر دقیق تر، به جای دیگر انداختنِ تنش است. در این دیدگاه، ما هیچ راه اصلاحی برای دولت و نسبتش با جامعه نداریم؛ پس ناگزیر بایستی تنش را به جایی دیگر بیندازیم. همه چیز از پیش معلوم و بسته شده است.
4. با این حال انسداد این دیدگاه و بستن بابِ هرگونه تعیین نسبتی جدیدی برای نسل های آینده برای دولت و نسبتش با جامعه، باعث تنگی قافیه این شعر شده است. تنگنایی که باعث می شود نویسندۀ عزیز و محترم، به راحتی از تنش های عظیم کوی دانشگاه 78 و بسیاری از بحران های دیگر دورۀ اصلاحات که همگی در دورۀ یکدست نبودنِ حکومت و حاکمیت رخ داده اند، بگذرد و حتی بحران بنزین 98 را هم محصول «همآوایی و اتحاد کامل پارههای انتخابی و غیرانتخابی نظام در پیگیری یک سیاست» معرفی کند.
5. هیچ اشکالی ندارد که برای رای دادن به یک نامزد، انبوهی از دلایل را کنار هم بیاوریم؛ اما این دلایل، دستکم نیازمند یک تحلیل منسجم اند، نه شعری در تنگنای قافیه.
یادداشت دکتر حسین مهربانی فر
دوگانه پزشکی_مهندسی و علوم انسانی در عرصه حکمرانی و مدیریت کلان اجرایی کشور بار دیگر و البته بیش از هر زمان دیگر در مواجهه نامزدهای ریاست جمهوری با مسائل متبلور شده است.
تجربه بیش از ۳ دهه حاکمیت پزشکان و مهندسان بر ساختارهای اجرایی کشور با غلبه رویکردهای پوزیتیویستی(اثباتگرایانه) و تکنوکراتیک(فنسالارانه) در اجزای مختلف سیستم حکمرانی حکایت از شکلگیری چالشهای جدی در حوزه فرهنگ دارد. رویکردهایی که با تقلیل امر اجتماعی و فرهنگی به عینیت و کمیتی قابل مطالعه(مانند مواجهه خود با پدیدههای طبیعی) از آن انسانیتزدایی و آن را از معنا تهی میکند. به همین دلیل قادر نیست فهم دقیق و عمیقی از مسئله فرهنگی و اجتماعی به دست دهد و متعقاباً سیاست فرهنگی و اجتماعی آن بیش از آن که ناظر به حل مسئله باشد، یک مُسَکن و مخدر مقطعی است که جنبه ویترینی و نمایشی گزارش محور کمیّتپذیر در آن غالب است.
جدال بین رویکردهای پاتولوژیک که مسائل اجتماعی را در حد آسیب یا بیماری فرومیکاهند و منفعلانه به دنبال تسکین آن هستند با واقعگرایی اجتماعی انتقادی که در نقد وضعیت موجود متوقف نشده و آگاهانه فرصتها را پی میجوید، جدالی دیرین در حکمرانی سالهای پس از انقلاب اسلامی است.
این بار روزنه امیدی ایجاد شده که رویکرد فرصتمحور با پشتوانه علوم انسانی در حکمرانی نقش آفرینی کند و تکنیک و ابزار را به خدمت انسان و بوم فرهنگی درآورد و نه بالعکس. هر چند که گشودن چنین مسیری در میانه شبکه سرمایهداری و غربگرا که با عقلانیت ابزاری خو گرفته، بسیار دشوار است.