eitaa logo
حسینیه حضرت امام حجة بن الحسن العسکری (علیهما السلام تکاب)
270 دنبال‌کننده
11هزار عکس
7.5هزار ویدیو
218 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
507K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👓 آقای مهرعلیزاده می‌فرماید من خوندم! در حالیکه اساسا چنین رشته‌ای وجود خارجی ندارد! ❗️ آنچه وجود دارد رشته است!! (یعنی حتی اسم رشته خود را برعکس می‌خواند!) 🔹 ضمنا ایشان مدرک دکترای خود را از دانشگاه در هلند اخذ کرده که با توجه به اینکه سال ۱۳۶۲ فوق لیسانس را به اتمام رسانده و از سال ۵۸تا۸۴!!! در تمام دولت‌ها مسئولیت تمام وقت داشته، واضح نیست ایشان چطور این مدرک را اخذ کرده اند؟! @kanoontakab
توییت جالب تهیه کننده سریال گاندو درباره آیت الله @kanoontakab
حمایت جامعه اهل تسنن از آیت‌الله رئیسی 🔹عضو شورای فقهی مدارس علمیه اهل تسنن: آیت‌الله رئیسی گزینه مورد حمایت جامعه اهل تسنن خراسان شمالی در انتخابات ۱۴۰۰ است. tn.ai/2515787 🇮🇷@kanoontakab
📌توهین به دروس حوزوی در مناظره ۱۴۰۰ 🔻محسن مهرعلیزاده در اولین ریاست جمهوری ۱۴۰۰ خطاب به آقای رئیسی گفت: “من از آقای رئیسی سوال می‎کنم که حاضرید زن و بچه خود را به دست فردی بسپارید که گواهینامه ندارد تا آن‌ها را به چالوس ببرید. آقای رئیسی شما ۶ کلاس سواد دارید. البته من به سواد حوزوی حضرت‌عالی احترام می‌گذارم، ولی با این سواد نمی‌شود را اداره کرد.” 🔹اینکه مهرعلیزاده در اولین مناظره ۱۴۰۰، به می گوید تحصیلات شما در حد شش کلاس می باشد نشان از عمق آقایان دارد چرا که از نگاه آنان، فقط مهندسین و پزشک ها و کمی هم اقتصاددان ها با سوادند و بقیه چیز زیادی بلد نیستند. از نگاه این جماعت پوزیتیویست و حتی آمپریست، علوم دینی و انتزاعی، علومی تزیینی بیش نیستند! 🔹بدون شک این دیدگاه ترجمان توهینی زشت به تمام حوزویان فاضل و عالم بود و ما آن را از باب “الغریق یتشبث بکل حشیش” دانستیم. 🖊حمید برزگار، مدیر مسئول 🆔 @kanoontakab
سلام هایی از مراسم دیروز جلوی مسجد ۱۴ معصوم(ع) به همت هییت امناء محترم مسجد و کانون فرهنگی هنری شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی 🔰 طرح بهاره ، تابستانه آسمانی ها یادواره شهید دانش آموز محمّد رضا صَفری 🔰 کانون فَرهنگی هُنری شهید مُدافع حَرم مَحمود رضا بِیضایی سایت : bachehayemasjed.ir تلگرام: @bayzayi / شاد اینستاگرام: sh.mahmod.r.b.takab
عالم همه جیره خوار علم تو بُوَد
🔆تجربه پس از مرگ علامه حسن زاده آملی 🔆حضرت استاد در این خصوص مکاشفه‌ای را نقل می‌فرمایند: در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله «الله» را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن طوری به صدا در آمد و می‌لرزید، آن چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت. دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای در بسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت: این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟ 🔆من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم(ص) برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم. 🔅و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم. 🔅و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم. 🔅آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به شدت می‌زد@kanoontakab
🔅دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩ…ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺎﻝ،ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻘﯿﺪ ﻧﺒﻮﺩ،ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻫﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ،ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺧﻮﻧﻪ ﺵ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻫﻢ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ…. ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺭﺩﻭ ﺑﺮﺩﻧﺸﻮﻥ ﻗﻢ…ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﺎ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ(ﺭﻩ)ﻫﻢ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ..ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻪ… ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﭘﯿﺶ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺠﺖ…ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﮏ ﺗﮏ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﺳﻼ‌ﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ،ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺠﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺸﻦ…ﻣﻦ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﮕﻢ…ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺠﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﮑﻨﻦ…ﺍﻣﺎﺍﺻﻼ‌ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﺑﺮﻧﻤﯿﮕﺮﺩﻭﻧﺪﻥ…ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻦ…ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺘﻢ:”"ﺣﻤﯿﺪ،ﻣﯿﮕﻦ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ…ﺗﻮ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻭﯾﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﺤﻮﯾﻠﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ…!!!ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﻨﺪ ﺯﺩﯼ…!!!”"ﺧﻼ‌ﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻢ…ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺟﺪﯼ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺧﻂ ﺑﮑﺸﻢ،ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺘﻢ،ﮐﺎﺭﺍﻣﻮ ﺳﺮﻭﺳﺎﻣﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ،ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻡ،ﻣﺪﺗﯽ ﮔﺬﺷﺖ،ﯾﮑﻤﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺤﮑﻢ ﻭﺍﺳﺘﺎﺩﻡ،ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﺮﻥ ﻗﻢ،ﭼﻮﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺴﻦ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ… ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺧﺪﻣﺖ 🌹ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺠﺖ،ﻣﻦ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ،ﺍﻭﻥ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﻢ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ،ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﻦ”"ﺣﻤﯿﺪ..ﺣﻤﯿﺪ…ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺑﺎﺷﻤﺎﺳﺖ”" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺠﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮﺗﺮ…ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺘﻦ: ﮐﻪﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﺮﺩﯼ… 🆔کمی تا بهجت 👇🔅👇🔅👇 @kanoontakab