که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر
تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب
خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت
در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت
دید در گودال آن خدا التریب افتاده است
بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است
یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین
یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین
دور تا دور حسینش چشم تا میکرد کار
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده