گفتم، برای چی؟ چیشده مگه؟
گفت: کور زاده نشدی که(: چرا خودت و میزنی به کوری!
جنابِ "من" واقعا حرفای "زندگی" برام مبهم بود
ازش پرسیدم منظورت چیه؟
جوابش داغونم کرد!
گفتش آره! یه کارایی کردی که فکر میکنی مهم نبوده! دیده نشده! اهمیتی نداشته ...
گفتش:
اون روز و یادته! تقصیر خودت بود.. انداختی گردن اون بنده خدا؟
یادتهشوخیکردیگفتےفامیله؟
یادتهچتکردیگفتیمجازیکهگناهنداره؟
یادته به جای اعتراف به ضعف خودت! به خدا دشنام دادی!
گفتی این چه وضعشه!
یادته غیبتات!
بدگوییهات
توهینات!
یادته سر مادرت داد زدی!
یادته قضاوتات!
حرفشو قطع کردم....!✋🏻
"زندگی" گفت پس دیگه برای بقیه نرو بالا منبر
و هدایتشون کن!
خندیدم و گفتم چه ربطی داره!؟ قضیارو قاطی نکن..
گفته بودی کسی که داره داد میزنه "فقط حسین و دیگر هیچ"
خودش یه ذره مرام حسینی نداره:)!؟
یعنی همین چیزای کوچیک!
البته از نظر جماعت انسانی، یعنی کوچیک!
سربازی که قدرت اعصاب و فکرش دست خودش نباشه
یکی دیگه کنترلش میکنه؛
خواه شهوت
خواه شیطان
خواه شهرت
خواه دنیای کذاب!
فرقی نداره
یکی دیگه افسارش و دست می گیره!
این توهم دونستن، توهم این که من خودم یه انسان کامل و دور از گناهم، عین بختک چسبیده بود به روحم!