عمر سعد به عبدالله بن مسعود کوفی گفت برو برو ببین حسین زنده‌ ست یا نه ؟! #فَمکثَ‌مکثاً‌طویلا سلام کرد.. مولا سر بلند کرد.. گفت مسعود دیدی پسرم رو کشتند!؟💔 کار #ابی‌عَبدللّه‌ به جایی رسید که داشت با دشمنش هم درد دل می کرد🥀🚶‍♂ #آخ‌بمیرم‌برای‌دلت‌آقا

میدونید .. جیگرم آتیش میگره واسه این یه خط .. +پدر آمد به یاری‌اش برود من بمیرم ؛ رکاب را #گُم کرد💔

همه میدونیم این مصیبت برا ابی‌عَبدللّه از مابقیِ مصیبت ها سخت تره بوده ولی برا یه نفر دیگه‌ هم خیلی سخت بود..... علی‌اکبر که داشت میرفت.. #عَبّآس بود که نگران نگاه میکرد ... جدا از اینکه علی برای عَبآس پسرِ برادر باشه رفیق بود ؛ #رفیق ..💔🚶‍♂

نمیتونم این روضه رو تموم کنم . مارا به سخت جانی خود ؛ این گمان نبود🧑‍🦯

نمک زندگی من پسرم بود ولی .. نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدن ... #آخ‌وَلَدی..💔

امشب اگر بمیرم هم کم کاری کردم ؛

خدایا مواظبِ #امام‌زَمانم باش‌ میدونم که خیلی رو عَموش حساسه... به قلبش صبر بده من که نمیتونم ولی؛ تو مواظبش باش💔🚶‍♂

روضه امشب رو فقط با شعرُ کنایه میگم..

وَ خَسَفَ #الْقَمَرُ..

ریخت از مشک عمو سوغاتِ‌ #اصغر بر زمین؛ گریه کرد #عَبّآس اما حرمله شاداب رفت ..💔🚶‍♂

وقتِ برگشت زمین می‌خورد دوباره پا میشد ؛ زمین می‌خورد #حُسین 🥀

- ماه؟ +خلق‌ شده جهتِ تسکینِ دلتنگی‌، برایِ‌عباس!✨🌙