#شادمانه
#مخاطب_خاص
پیامبر در سفر بود.
وقتی که بازگشت...
یکراست به خانه زهرا وارد شد.
حتی بیش از ستردن گرد و غبار سفر...
از دست و پا و صورت و سر.
پدر و مادرت گفتند
که برای نامگذاری عزیزمان...
چشم انتظار بازگشت شما بودهایم!
پیامبر تو را چون جان شیرین
در آغوش فشرد.
بر گوشهلبهای خندانت...
بوسه زد و گفت:
«نامگذاری این عزیز...
کار خود خداست.
من چشم انتظار اسم آسمانی او میمانم.»
بلافاصله جبریل آمد
و در حالی که اشک در چشمهایش
حلقه زده بود...
اسم زینب را برای تو از آسمان آورد.
ای زینب پدر!
ای درخت زیبای معطّر!
#آفتاب_در_حجاب
#سید_مهدی_شجاعی
...
@MokhatabTV3
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شادمانه
#مخاطب_خاص
بوی #صلوات میدهد دستانم...
از بس که گلِ محمدی کاشتهام!
#صابر_خراسانی
...
@MokhatabTV3
...