من خستم ، اونقدری خستم
ک میتونم همین الان وسیله هامو
بریزم تو کوله ام سیمکارتمو بشکونم ،
تمومِ پولمو بدم برای بلیت به دورترین
شهر ممکن و از همتوندورشم و برم یه زندگی جدید شروع کنم
و اونقدر درگیر روزمره جدید بشم
ک حتی خود الانمو یادم نیاد :)
میمُردم و میخندید ، میدید و نمیدیدم
چشمان خمارش را ، چشمان خمارم را .
تا در دل هم باشیم ، تاوان بدی دادیم .
او گیره ی مویش را ، من ایل تبارم را ..
میگن رفیق اونه که تو رو میخندونه اما رفیق تر اونه که پای گریه هات میشینه
ما پیش تو خیلی گریه کردیم اباعبدالله :)