هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
"غمِ عظیم تو اما،
در این حقیر وطن کرد..."
من با تو زندهم. من با "غمِ" تو زندهم.
تو برای من؛ مصداقِ گلستان شدن آتش بر ابراهیمی. نبریدنِ چاقویِ تیز، به روی گلویِ اسماعیلی. بینا شدن یعقوب به لطفِ بوی پیراهن یوسفی. نرم شدن آهن در دستانِ داوودی. دمیدن روح در جسم مرده و "وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّه" برای مسیحی. شقالقمر در میانهیِ آسمان به اذنِ محمدی.
تو برای من؛ وطنی حسین، وطن...
- مخاطبِخاص :)!'
"غمِ عظیم تو اما، در این حقیر وطن کرد..." من با تو زندهم. من با "غمِ" تو زندهم. تو برای من؛ مصد
باز با گریه به آغوشِ تر برمیگردم ، چون غریبی که خودش را برساند به وطن :)