eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
241.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
66 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
به منزل می‌رسم در پشت در غر می‌زنم ابتدا از سوزش و درد کمر غر می‌زنم در کنار سفره اغلب می‌خورم تا خرخره بعد آز آن از سوزش اثنی‌عشر غر می‌زنم چون کنیز حاج باقر من نبودم غرغرو زیر بار زندگی ماندم اگر غر می‌زنم مادرِ همسر مرتب پیش من وِر می‌زند من هم از ترس عیالم مختصر غر می‌زنم 👳 @mollanasreddin 👳
ماهی تا دهانش بسته باشد کسی نمی تواند آن را صید کند رازهایت را فاش نکن. بعضی ها در آرزوی صیدِ یک در انتظار نشسته اند ‍‌ 👳 @mollanasreddin 👳
🌸بچه ملا 🌱روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد! 🌱ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد. 🌱زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟ 🌱ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!😁 👳‍♀ @mollanasreddin 👳‍♀
یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است 👳 @mollanasreddin 👳
📚 👈 ﺧﺮ لگدش ﺯﺩﻩ، ﭘﺎﯼ ﮐﺮﻩ ﺧﺮ ﻣﯽ‌ﺷﮑﻨد 🌴ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺁﺩﻡ ﭘﺮ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻗﻮﯼ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻇﻠﻤﯽ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺯﻭﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺪ ﺑﺎ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻭ ﺗﻼﻓﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ‌ﺍﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﯽ‌ﺳﺒﺐ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺁﺯﺍﺭﺩ. 🌴ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ ﺧﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻩ‌ﺧﺮ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ‌ﺍﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺧﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺮﺍ ﺍﻓﺴﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺧﺒﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺧﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺧﺮ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻔﺘﮏ ﺯﺩﻥ، ﯾﮏ ﻟﮕﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻟﮕﺪ ﺧﺮ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺮﻩ‌ﺧﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﻭ ﭘﺎﯼ ﮐﺮﻩ‌ﺧﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺷﮑﻨﺪ! 👌ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﻣﺮﺩ ﺣﺴﺎﺑﯽ! ﺧﺮ ﻟﮕﺪﺕ ﺯﺩﻩ، ﭘﺎﯼ ﮐﺮﻩ ﺧﺮ ﻣﯽ‌ﺷﮑﻨﯽ!؟» 👳‍♀ @mollanasreddin 👳‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت نخور بخدا حسرت دیروز عذاب است؛ مردم شهر به هوشید هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امروز سر هر کوچه خدا هست؛ روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست؛ نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست و خدا هست و خدا هست ✍ 👳 @mollanasreddin 👳
کفش دار دست دراز کرد تا کفش جناب صمصام را بگیرد. اما آقا کفش را گذاشــت زیر بغلش.دوســتش گفت:این ســید،اصفهانی است. هروقــت می آید زیارت تمام وســایلش را همراه خــودمی آورد؛ کفش هایش را حتــی بــه کفش دار هم نمیدهد. علتش هم این اســت کــه میگوید:من وســایلم را بــا خودم مــی آورم تا به محض اینکه حاجتم را گرفتم ســریع به اصفهان برگردم. - تو از کجا میدانی؟ هیچ وجــه کنــار ضریح گریه نمیکند.بعد از ورود بــه حرم زیارت جامعه چنــد بــاری کــه آمده مشــهد زیر نظــر گرفتمش.آدم جالبی اســت.به میخواند و بعد از مناجات از حرم خارج میشود. وقتی دم حرم کفش هایش را میپوشــد وبا کوله اش به ســمت ترمینال میرود،قبلش گریۀ زیادی میکند، طوری که شانه هایش تکان تکان میخورد.میگوید:گریۀ زیادمن نشانۀ برآورده شدن حاجتم است. کفش دار راه افتاد دنبال سید. 👳 @mollanasreddin 👳
🍃سلام 🌺صبحتون بخیر 🍃چون همیشه 🌺دعایم برایتان 🍃عاقبت به خیری 🌺سلامت جسم و جان 🍃و دلی خالی ازغم وغصه است 🌺روزتان پراز رحمت الهی 🍃زندگیتان پراز برکت وموفقیت 🌺لبتون خندون ان شاءالله 👳 @mollanasreddin 👳
📚 پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت:تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد:همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره...باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد،اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت... هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت:بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت:مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن! ❤️قال امام صــادق علیه السلام: اگر دوست ‌دارى خداوند بر بيفزايد پدر و مادرت را خــوشحال ڪـــن. ‎‎‌‌‎‎ 👳 @mollanasreddin 👳
گاهی … یک کلمه، میتونه دعوا رو تموم کنه. یک لبخند، میتونه یه دوستی رو آغاز کنه. یک نگاه، میتونه یه رابطه رو نجات بده. یک ادم، میتونه زندگیت و عوض کنه … 👳 @mollanasreddin 👳
‌💎ﭘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اينستاگرام ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ. ! ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...! ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮك ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟ ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ ... ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ..؟ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ.. اما ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : «ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»! ⚠️آيا تا بحال ! ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ‎‎‌‌‎ 👳 @mollanasreddin 👳
هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست صاحب‌نظرم علم مرایای من این است 👳 @mollanasreddin 👳