در زمان آقا محمد خان قاجار شخصی از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبتی داشت پیش صدر اعظم شکایتی برد.
صدر اعظم دانست که حق با شاکی است .
گفت : اشکال ندارد می توانی به اصفهان بروی،
مرد گفت : اصفهان دست برادر زاده شماست .
گفت به شیراز برو .
مرد گفت : شیراز دست خواهر زاده شماست .
گفت : خوب به تبریز برو .
گفت آنجا دست نوه شماست .
صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت گفت : چه می دانم. برو به جهنم.
مرد با خونسردی گفت : آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند ...
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
یه بابایی دکترای ریاضی محض داشته ولی هیچ جا کار پیدا نمیکنه؛یه روز یه آگهی میبینه که نوشته بود:
شهرداری رفتگر بی سواد استخدام میکند؛او از روی ناچار خودشو بی سواد نشون میده و استخدام میشه؛بعد یه مدت شهرداری کلاس سوادآموزی برگزار میکنه اونم به خاطر اینکه لو نره شرکت میکنه؛چند وقت بعد معلم کلاس چهارم پای تخته صداش میکنه و شکلی رسم میکنه و میگه:مساحت اینرو حساب کن؛یارو میبینه چاره ای جز انتگرال گیری نداره ولی چون میترسه لو بره برمیگرد عقب که ببینه کسی راه دیگه بلده که برسونه؛که همه ی رفتگرها یک صدا میگن:بابا انتگرالشو بگیر!
حکایتی زیبا از مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان, پدر علم حقوق
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ و مهره گهی واشرند
یکی تازیانه یکی نیش مار
یکی قفل زندان، یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد، نان مردم برد
یکی تیغ شد، خون مردم خورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل
یکی چون قلم خون دل می خورد
یکی خنجر است و شکم می درد
خلاصه پر از نفرت و کین و اندوه و آز
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز
همه پر کلک، پر ریا حقه باز!
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها پا گذارند فرار
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
اسماعیل بیشکچی ، نویسندهی ترک میگوید : در یکی از مساجد ترکیه از شیخی شنیدم که در نماز جمعه با صدای بلند میگفت :
" به خدا هر کس ترکی نداند بهشت را به چشم نخواهد دید "
در آن جلسه مردی به شدت میگریست ، من که چنین دیدم به نزد او رفتم و گفتم : مگر تو ترک نیستی و ترکی نمیدانی؟
مرد گفت : برای خودم گریه نمیکنم برای پیامبر اسلام گریه میکنم که ترکی نمیدانست !
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
آورده اند که:
شرکت بزرگی، کارمندان خود را به همراه همسرانشان ، به تور بازدید از دریاچه ای می برد که پر از تمساح است.
رئیس شرکت برای تفریح و سرگرمی،
می گوید هر کس بتواند داخل آب پریده و خود را به ساحل دریاچه برساند یک میلیون دلار جایزه می گیرد؛ اما اگر خوراک تمساح ها شود، یک و نیم میلیون دلار به ورثه او می رسد.
در حالی که به ذهن هیچ یک از کارمندان این ریسک خطرناک نمی رسید، ناگهان همه می بینند که یک نفر پریده و نفس زنان و با شتاب و سرعت و در حالی که تمساح ها در تعقیبش بودند ، سالم به آخر دریاچه می رسد.
آن کارمند بدبخت فلک زده سابق،
حالا میلیونر شده و در بین خانواده و بستگان،
سرشناس است.
در پایان کار، مردم از او سوال می کنند نترسیدی خوراک تمساح شوی؟!
او می گوید: قصد پریدن در آب نداشته بلکه همسرش از پشت او را هل داده.
از آن واقعه به بعد بود که این مطلب سر زبانها افتاده که:
پشت هر مرد موفقی، یک زن هست!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️