eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
238.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚داستان کوتاه یک‌ داستان یک ‌پند بیست سال پیش بود از تهران می‌آمدم... سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم. ده‌‌هزار تومان پول همراه داشتم... اتوبوس در یک غذاخوری بین‌راهی برای صرف شام توقف کرد. به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم. در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم. دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت. دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود! شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پول‌هایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال. وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت. مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمی‌توانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم. لقمه را آرام آرام می‌خوردم چون اگر تمام می‌شد، باید پول را می‌دادم. می‌خواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم. آرام در چهره چند نفری که ساندویچ می‌خوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید می‌دانستم کسی باور کند واقعاً بی‌پولم.! با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجویی‌ام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پول‌هایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن. مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونت‌ات را بفروش اگر نداری. خنجری بر قلبم زد. سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند. مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعت‌ام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم. مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا می‌توانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور می‌توانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟» با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند. مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.» گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.» مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد. گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را می‌دهی.» گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مرده‌ام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه می‌دهم.» مرد جوان گفت: «بخشیدم» آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول الله‌تعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند می‌پندارد. 👳 @mollanasreddin 👳
هر لحظه و در هر شرایطی باید دل بسپاری به خدا و بهش اعتماد کُنی🙂❤️ خدا شرایطُ حالتُ بهتر از هر کسی میدونه، و فقطِ فقط خودشه که میدونه تو این شرایطِت به چی احتیاج داری😌😉 خواسته تْ رو با خدا در میون بذار امّــــآ منتظر باش.گاهی خدا از جایی و طریقی دیگه اجابتِتْ میکُنه چون تنهآ خداست که میدونه بهترین اتفاقِّ ممکن ِالآنت چی میتونه باشه😍☺️ پس فقط اعتماد کُن به خدا☺️ 👳 @mollanasreddin 👳
📚حکایت‌های پندآموز توبه‎ سر دسته‎ راهزنان یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه‎ی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطه‎ی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كرده‌ام » 📚كتاب پاداشها و كیفرها 👳 @mollanasreddin 👳
⭕️✍تلنگر در عجبم، سر برهنه زنان را دیدیم و فریاد کشیدیم اما پاهای برهنه کودکان شهرمان را ندیدیم یا دیدیم و سکوت کردیم. کاش آنقدر وجدان و شرف و انسانیت داشتند که به ازای هزاران محسوس و هفت هزار نفر نامحسوسی که برای یافتن سر برهنه اجیر کرده اند، فقط هفت نفر را هم برای یافتن و برطرف کردن پاهای برهنه کودکان میگماردند. شاید هنوز راه درازی در پیش داریم تا بفهمیم که گناه برهنگان را به پای خودشان خواهند نوشت اما گناه پاهای برهنه را به پای ما 👳 @mollanasreddin 👳
چه سرو است آنکه بالا می‌نماید عنان از دست دل‌ها می‌رباید که زاد این صورتِ منظورِ محبوب از این صورت ندانم تا چه زاید اگر صد نوبتش چون قرص خورشید ببینم، آب در چشم من آید کس اندر عهد ما مانند وی نیست ولی ترسم به عهد ما نپاید فراغت زآن طرف چندان که خواهی وز این جانب محبّت می‌فزاید حدیث عشق جانان گفتنی نیست وگر گویی، کسی همدرد باید درازای شب از ناخفتگان پرس که خواب‌آلوده را کوته نماید مرا پای گریز از دست او نیست اگر می‌بنددم ور می‌گشاید رها کن تا بیفتد ناتوانی که با سرپنجگان زور آزماید نشاید خون «سعدی» بی‌سبب ریخت ولیکن چون مراد اوست، شاید... 👳 @mollanasreddin 👳
خوشبختي ديگران ... هرگز کم نمي کند از خوشبختي تو و ثروت آنان ..!! هرگز کم نمي کند رزق تو را و صحت آنان ... هرگز نمي گيرد سلامتي تو را پس مهربان باش.. و آرزو کن براي ديگران ... آنچه را که آرزو مي کني براي خودت... ☀️ 👳 @mollanasreddin 👳
حتی اگه آدم قوی هم باشی ولی با آدم‌های ضعیف نشست و برخاست کنی مثل آنها خواهی شد !👌🏻 مردی تخم عقابی پيدا كرد و آن را در لانه مرغي گذاشت. عقاب با بقيه جوجه ‌ها از تخم بيرون آمد و با آنها بزرگ شد. در تمام زندگيش، او همان كارهايی را انجام داد كه مرغ‌ها ميكردند؛ برای پيدا كردن كرم ها و حشرات زمين را ميكند و قدقد ميكرد و گاهی با دست و پا زدن بسيار، كمی در هوا پرواز ميكرد سال‌ها گذشت و عقاب خيلی پير شد. روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش در آسمان ديد. او با شكوه تمام، با يك حركت جزئی بالهای طلاييش برخلاف جريان شديد باد پرواز ميكرد. عقاب پير بهت زده نگاهش كرد و پرسيد : «اين كيست؟» همسايه اش پاسخ داد: « اين يك عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمينی هستيم» عقاب مثل يه مرغ زندگی كرد و مثل يه مرغ مرد زيرا فكر ميكرد يك مرغ است 👳 @mollanasreddin 👳
« اگر یک آخ دیگر بگویی ، از پیغمبری ساقطت می‌کنم» : حضرت زکریا از دست پادشاهی ظالم و گروهش فرار می‌کرد که به یک درخت رسید و در درون شکاف درخت پناه گرفت ، به دستور خدا شکاف درخت بسته شد و گروهی که او را تعقیب می‌کرد ، برای این که درون درخت برسند ، شروع کردند به اره کردن آن ، حضرت زکریا شروع کرد به ناله کردن و آخ گفتن ، در همین حال ، جبرئیل بر او ظاهر شد و گفت:«اگر یک آخ دیگر بگویی از پیغمبری ساقط می شوی » این ضرب المثل در واقع می‌گوید ، در سرنوشتت به خدا اعتماد داشته باش و همان که او را تا این جا حفظ کرده ،بعد از این هم حفظ خواهد کرد و کاربردش این است که دیگر اعتراض نکن وگرنه همین که داری هم از دست می‌دهی 👳 @mollanasreddin 👳
‏ بعضی از مردم اصرار دارند خود را به دیگران بشناسانند و ثروت خود را به رخ آنها بکشند؛ اما این نوع آدمها از درون خود زجرمیکشند؛ چرا ڪه شادی آنها وابسته به تفکر دیگران است.. "شوپنهاور" 👳 @mollanasreddin 👳
در ایرانِ باستان به جای کلماتِ خانم و آقا که ریشه ی مغولی دارند، اجدادِ خوش سلیقه ی ما به زن، «مِهربانو» می‌ گفتند، یعنی کسی که مهر خلق می کند و به مرد، «مِهربان» می‌ گفتند، به معنای نگهبانِ مهر ... در حد امکان همدیگه رو با این کلماتِ پُرمعنا صدا بزنیم ... «مِهربانو»: همسر، مادر، دختر، خواهر، دوست، «مهربان»: همسر، پدر، پسر، برادر، دوست ... حال، تو چه مهربانویی یا مهربان، این رسالت زیبای مهرورزی را در کلمات جاری کن تا ریشه ی عشق سیراب شود . 👳 @mollanasreddin 👳
🌷🌷🌷 چرا بدن شما نیاز به اشک ریختن دارد حتی اگر غمگین نباشید؟ مترجم: محدثه تنها گاهی اوقات احساس خستگی می‌کنید و هر بهانه کوچکی ممکن است باعث گریه شما شود. اشک به عنوان شاخصی برای وضعیت عاطفی درونی عمل می‌کند و زمانی از چشمان ما می‌ریزد که ما غم و اندوه یا شادی شدید را احساس می‌کنیم. در مغز ما احساسات قوی، شبکه مرکزی خودمختار را فعال می‌کند. این شبکه از دو بخش تشکیل شده است: سیستم سمپاتیک (سیستمی است که در زمان هیجان، استرس، درد و خطر فعال می‌شود) و سیستم عصبی پاراسمپاتیک که بدن را به حالت آرامش باز می‌گرداند. احساسات شدید قسمت سمپاتیک را فعال می‌کند اما وقتی گریه می‌کنیم قسمت پاراسمپاتیک فعال می‌شود و حال ما را بهتر می‌کند. وقتی استرس داریم یا خسته هستیم چه اتفاقی می‌افتد؟ قشر جلوی مغز ما به سیگنال‌های منتشر شده توسط شبکه مرکزی خودمختار پاسخ می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا بتوانیم احساسات خود را به روش‌های کنترل‌شده تنظیم کنیم. متأسفانه، هر چه استرس و خستگی ما بیشتر باشد یا اگر دوره‌های طولانی درد جسمی یا احساسی را تجربه کنیم، سیستم سمپاتیک فعال باقی می‌ماند و قشر جلوی مغز ما دیگر توانایی مدیریت و کنترل احساستمان را ندارد در نتیجه مغز کمتر می‌تواند احساسات ما را تنظیم کند و واکنش‌های احساسی قابل مشاهده‌ای مانند اشک یا عصبانیت شدید اتفاق می‌افتد. _ برخی از افراد بیشتر از دیگران گریه می‌کنند. _زنان بیشتر از مردان گریه می‌کنند. _افرادی که توانایی بالایی در همدلی با دیگران یا روان رنجوری دارند، بیشتر گریه می‌کنند. _البته گریه بیش از حد می‌تواند نشانه افسردگی باشد زیرا مغز غرق در درد عاطفی است. فایده اشک ریختن چیست؟ فراتر از دلایل روانشناختی، اشک چندین فایده اجتماعی دارد. حتی با وجود اینکه جامعه ما ممکن است ابراز احساسات به این شکل را رد کند، اشک در واقع به ایجاد و حفظ پیوندهای اجتماعی کمک می‌کند. اشک می‌تواند نماد فریادی برای کمک باشد و به دیگران نشان دهد که ما خوب نیستیم و به حمایت نیاز داریم. اشک همچنین زمانی اتفاق می‌افتد که ما احساس همدردی عمیقی با شخص دیگری داشته باشیم و همراه با او گریه کنیم که می‌تواند پیوندهای اجتماعی را تقویت کند. علاوه بر دلایل روانی و اجتماعی، دلایل فیزیکی نیز برای اشک وجود دارد: به عنوان مثال زمانی که خسته هستیم و در عین حال سخت کار می‌کنیم تا چشمانمان را باز نگه داریم، خشکی چشم به سراغ ما ‌می‌آید. بدن ما برای مقابله با این خشکی اشک تولید می‌کند و چشم‌ها را مرطوب نگه می‌دارد تا بتوانیم بهتر ببینیم. هنگامی که بدن ما عفونت دارد، گلبول‌های سفید خون برای مبارزه با عفونت بسیج می‌شوند. این گلبول‌های سفید می‌توانند رگ‌های خونی چشم را ملتهب کنند که باعث مسدود شدن مجاری چشم و ایجاد اشک می‌شود. اشک بخشی طبیعی از عملکرد بدن انسان است به خصوص با فشارهایی که انسان در عصر مدرن متحمل می‌شود در نتیجه گاهی اوقات هیچ چیز بهتر از گریه کردن برای تسکین احساسات طاقت فرسا نیست. اما اگر متوجه شدید که بیش از حد گریه می‌کنید، بهتر است با پزشک خود در مورد احتمالات فیزیکی یا روانی این قضیه صحبت کنید. 👳 @mollanasreddin 👳
🌷🌷🌷 چرا بدن شما نیاز به اشک ریختن دارد حتی اگر غمگین نباشید؟ مترجم: محدثه تنها گاهی اوقات احساس خستگی می‌کنید و هر بهانه کوچکی ممکن است باعث گریه شما شود. . 👳 @mollanasreddin 👳