اظهارات عجیب سرلشکر محمود منصور موسس سازمان اطلاعات و امنیت قطر در خصوص هواپیمای اوکراینی:
«ایرانیها راهی جز شلیک نداشتند»
▪ایرانیها ضربه ی مهلکی بر پیکر ارتش آمریکا وارد کردند و همه ما و منطقه و قطعا نیروهای نظامی و مسولان ایرانی میدانستند که ترامپ فورا دستور حمله میدهد، و البته برخلاف تصور رسانهها ترامپ بهسرعت دستور واکنش داد، اما مشکل آنجا بود که ایران کلیه سیستمهای راهبری و راداری در منطقه را تحت کنترل داشت و عملا آنها را مختل کرده بود و دقیقا بههمین علت عملیات موشکی در زدن عینالاسد بی نقص از آب درآمد.
▪پنتاگون برای خنثی کردن اقدامات ضد راداری ایران و زدن اهدافی درون خاک ایران از طریق ارسال موشک یا بمباران هوایی (با هواپیما) با پرواز دادن ۲ هواپیمای آواکس (سیستم پیش اخطار و کنترل هوایی/ رادارهای ۳ بعدی پرنده) در سعودی و ترکیه بخشی از این پوشش را ایجاد کرد ولی همچنان نقاط مرکزیتر ایران کور بودند و در پوشش کامل نبودند.
▪آمریکاییها بوئینگ به ظاهر مسافری اما عملا بوئینگِ آواکس را که برای عملیاتهای ویژه به شکل مسافری طراحی شده است را در اختیار اوکراین (همپیمان خود) قرار دادند تا جهت تکمیل موزائیک نقشه راداری و شناسایی آخرین تغییرات سیستمهای پدافندی وارد آسمان ایران شود!
▪این اتفاق رخ داد و هواپیما پس از مخابره اطلاعات و یافتههای خود در فرودگاه امام خمینی نشست، اما این تازه اول ماجرا بود، سیستمهای سایبری سپاه متوجه انتشار و ارسال سیگنالهای غیرعادی از هواپیمای بوئینگ اوکراینی شده بودند و بلافاصله خدمه پرواز و عوامل فنی بازداشت و هواپیما وارسی میشود، حتی پوسته موتور باز و بررسی میشود ولی مورد ویژهای کشف نمیشود! (علت تاخیر چندساعته و اعلام نقص فنی)
▪با اینحال ایران اصرار بر زمین گیرکردن هواپیما و عدم پرواز داشت. ایرلاین اوکراینی تهدید میکند درصورت عدم اجازه پرواز، نظام فرودگاهی ایران را بهصورت ساعتی مواجه با مجازاتهای مالی مینماییم (ساعتی چند ده هزار دلار) ایرانیها کوتاه میآیند ولی همچنان مشکوکند.
▪پدافند سپاه جهت خنثیکردن عملیات شناسایی احتمالی، نقشه استقرار سامانههای پدافندی را مجددا در حلقه (رینگ) آخر تغییر میدهد.
▪بوئینگ اکراینی مسافرگیری کرده و پس از «تیک آف» برای کشف و اطلاعرسانی آخرین یافتهها و وضعیت سامانههای پدافندی اطراف تهران، رادار مرکزی (۳ بعدی) خود را روشن میکند.
▪بهمحض ارسال و دریافت دیتا توسط پایگاههای آمریکایی، عملیات انتقامی و مقابله به مثل آغاز میشد و چند ده موشک کروز از اقصی نقاط منطقه بهسوی اهدافی در ایران و علیالخصوص تهران شلیک میشد.
▪ایرانیها دیگر مطمئن شده بودند که منبع و چشم شناسایی نیروهای آمریکایی همین بوئینگ اوکراینی است و ادامه حضورش در آسمان، هدایتکننده دقیق صواریخ(موشکها) آمریکایی تا اصابت به هدف است.
▪آنجاییکه ژنرال حاجیزاده فرمانده هوافضای سپاه از قول اپراتور شلیک موشکهای پدافندی میگوید: "فقط ۱۰ ثانیه فرصت داشته..." منظور این است که ۱۰ ثانیه وقت داشته تا تصمیم بگیرد یک هواپیمای فوق مدرن جاسوسی که جانِ ۱۷۰ انسانِ بیگناه را گروگان گرفته ساقط کند یا پذیرای دهها یا صدها موشک کروزِ آمریکایی (موج اول) باشد که احتمالا بخشی برای نابودی سامانههای پدافندی و بخشی برای زیرساختهای حیاتی و پس از سقوطِ دژهای پدافندی، موج حملات کروزی و جنگنده-بمبافکنهای آمریکا یا ائتلاف توأمان باشد.
▪آن «افسر» هرکه بود با تصمیم سختش، یک «کشور» یا یک «حاکمیت سیاسی» را از سقوط نجات داد.
▪بهتر است دولتمردان ایرانی بهجای خجالت و کتمان حقیقت (اینکه ترامپ حمله به «عین الاسد» را پاسخ داد و ... شاید بخاطر تلفات سنگین آمریکاییها!) واقعیت رخداد را به ملتشان بگویند.
▪موشکهای کروز آمریکایی فقط ۱۰ ثانیه قبل از لود کامل اطلاعات، دچار سیاهی راداری (Blank Out) و کوری شدند!
قدر سربازانمان را بدانیم
حتما_بخوانید
نشر_حداکثری_دهید
🌹مثل قاسم
✍شهید «مرحمت بالازاده» که در زمان ریاست جمهوری حضرت آیتالله خامنهای ۱۳ ساله بود، در مراسمی خود را با مشقت به رئیس جمهور رساند و گفت: «آقا جان! حضرت قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم.
هر چه التماسش میکنم، میگوید ۱۳ سالهها را نمیفرستیم. اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا میخوانند؟»
بعد از بغض و اشک مرحمت و متأثر شدن رییس جمهور، ایشان مرحمت را در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش گفت: « آقای ... یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است، هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش، بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید».
🔺 شهید بالازاده یک سال بعد، کمی بعد از شهادت مرادش، مهدی باکری، مهمان سفره حضرت قاسم شد
✅کانال عاشقان شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از اوای قلم
34.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی کربلایی قاسم نعمت زاده در شب هشتم ماه محرم در مسجد جامع شهرستان انگوت احوالات حضرت زینب کبرا س و حضرت رقیه س ❤❤
هدایت شده از اوای قلم
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️زیادی فرماندار شهرستان انگوت در معیت امام جمعه و مسئولین ؛ ضمن تجلیل از تلاشهای مدافعان سلامت از ایستگاهای سطح شهر و بین راهی بازدید و بر عدم برگزاری مراسم شبیه خوانی و دسته جات تاکید کرد
🎤مصاحبه از زیادی فرماندار شهرستان انگوت
💐💐
هدایت شده از اوای قلم
✔️قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
✔️حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پروندهات امضاء ندارد
✔️آيين مقتل خوانی همزمان با روز عاشورا با حضور عموم عزاداران توسط حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا امیدوار امام جمعه سابق انگوت با رعايت پروتكل های بهداشتی در فضای باز, رأس ساعت ۹ صبح در محوطه #مسجدباب_الحوائج_شهرستان_انگوت برگزار میشود
✔️از طرف دفترامام جمعه و هیئت امنای مساجد انگوت
❤
هدایت شده از نهاد پیشرفت گرمی (بنیاد علوی)
⚡️ازسوی بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی؛
⭕️یک دستگاه آمبولانس پیشرفته به شبکه بهداشت و درمان شهرستان گرمی اختصاص یافت
🔸مسوول طرح پیشرفت بنیاد علوی در شهرستان گرمی گفت: یک دستگاه آمبولانس جدید،اهدایی بنیاد مستضعفان بزودی وارد ناوگان آمبولانس های شبکه بهداشت و درمان شهرستان گرمی می شود.
🔸علی قیطانی گفت:با پیگیری های متعدد ازطرف نهاد پیشرفت شهرستان گرمی ،با توجه به نوسازی ناوگان آمبولانس شبکه بهداشت و درمان و همچنین جهت ارتقاء خدمات به بیماران در مرکز آموزشی و درمانی بیمارستان ولایت گرمی،یک دستگاه آمبولانس ون وانا تیپ B مجهز به کلیه امکانات به شبکه بهداشت و درمان گرمی اختصاص داده شد.
🔸دبیرنهاد پیشرفت شهرستان گرمی ارزش ریالی این آمبولانس اهدایی ازسوی بنیاد مستضعفان را بالای ۲ میلیارد تومان عنوان کرد و اظهار امیدواری کرد با پیگیریهای لازم و جدی توسط نماینده رسمی دانشگاه علوم پزشکی استان اردبیل ،جهت انجام مراحل تحویل و ثبت سند خودرو بنام دانشگاه علوم پزشکی ، این آمبولانس بزودی وارد ناوگان آمبولانس های شبکه بهداشت ودرمان گرمی شود.
هدایت شده از کانون بسیج پیشکسوتان شهرستان اردبیل
💢در صفین نوجوانی نقاب زده ناگهان چون تیری از چله کمان جبهه امیرالمومنین رها شد و خود را به صحنه نبرد رساند
جز مولا علی هیچکس نه از جبهه دشمن و نه از اردوگاه دوست نمیدانست که این نوجوان نقاب چهره کیست؟!
آنانکه از چشم سن و سال را میسنجیدند گفتند که بین ۱۲ تا ۱۴ سال ...
آنانکه از هیکل و جثه پی به سن و سال میبردند گفتند : حدود ۱۷ سال ...
⭕اما جوان نقاب زده که همه را به اشتباه انداخته بود چون جنگجویان کهنه کار به دور میدان چرخ میخورد و مبارز میطلبید
چالاکی نوجوان حکمی بود... شهامتش حکمی دیگر ...
هیچکس از جبهه مخالف پا پیش نمیگذاشت!
معاویه به ابوشعثا گفت برو و کار این سوار را بساز ابوشعثا گفت اهل شام مرا حریف هزار سوار میدانند! دون شأن من است جنگ تن به تن با این تک سوار 😡
یکی از هفت پسرم را میفرستم تا سرش را برایت بیاورد
پسرجوان ابوشعثا به محض ورود به کارزار با شمشیر نوجوان به دو نیم شد و آه از نهاد ابوشعثا برخاست دومین فرزند را به خونخواهی اولی فرستاد دومی نیز بی آنکه مجال جنگیدن پیدا کند جنازهاش در کنار جنازه برادر قرار گرفت... سوم و چهارم و پنجم هم...
لحظه به لحظه غریو شگفتی و شادی در لشکر امیر المومنین اوج میگرفت و در جبهه دشمن سکوت و حیرت و بهت و مصیبت لحظه به لحظه سنگینتر میشد ...
❌ وقتی ششمین و هفتمین پسر ابوشعثا هم به درک واصل شدند از جبهه دشمن نیز تحسین به هوا برخاست‼️ و آن چنان خشم و غیرت ابوشعثا را به جوش آورد که به معاویه گفت : تکه تکهاش میکنم و از جا کنده شد و با چشمانی خون گرفته و توانی صد چندان خود را به عرصه نبرد رساند
دست سوار اما انگار تازه گرم شده بود چون شیری که روباه را به بازی بگیرد ابوشعثا را لحظاتی به تلاطم وا داشت و در لحظه و آنی سر ابوشعثا را پیش پای اسبش انداخت و بدن خونینش را به خاک نشاند
چنان ترس و وحشت لشکر معاویه را فرا گرفته بود که هیچکس حتی جرأت جمع کردن جنازه های آل ابوشعثا را به خود راه نمیداد
⭕ نوجوان به قلب جبهه دوست بازگشت ...
آن زمان که مولاعلی او را در آغوش گرفت و نقاب از چهره اش برداشت تا عرق از پیشانیاش پاک کند و روی ماهش را ببوسد....
تازه فهمیدند
که او ...
عباس بن علی است
نه علمدارِسپاهم که سپاهم بودی
تا تو پاشیده شدی لشکر من ریخت به هم
مادرم آمده بالای تن بی دستت
از به هم ریختنت مادر من ریخت به هم
قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود
ازتماشای تنت پیکر من ریخت به هم
صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز
حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم
هدایت شده از اوای قلم
کتاب محرم که گشوده میشود، برگ برگش سرخ از خون حسین است و معطر از خاک کربلا
«عاشورا» حتی فصل که نه؛ به تنهایی کتاب پر آوازهای شد که «تفسیر ناب» آن از زبان امام سجاد (ع) تراوید و در مرثیههای زینب(س) به تجسم رسید.
کتابی که حتی گذشت چهارده قرن هم نتوانست غباری هرچند اندک بر تار و پود «باور» آن بنشاند چرا که «عاشورا» دانشگاهی است كه هر دم انسان میسازد و عشق و عطش میپراکند.
عاشورا «زمان» بود و کربلا «زمین»؛ و این تلاقی تنها با خون ثارالله و ۷۲ برگ از درخت وجودش، به اعتبار و حرمت رسید تا عاشورا آبروی عشق باشد و کربلا سجدهگاهش...
یک سطرِ عاشورا سر بریده حسین(ع) است و یک سطر دستان قلم شدهٔ عباس(ع) ، یک بیتش گلوی علی اصغر(ع) است و یک بیتش علی اکبر(ع) و سرهای به نیزه رفتهٔ یاران ثارالله و اما حُسن ختامش،« ما رأیت الّٰا جَمیلٰای زینب کبری سلام الله»...
چه زیبا گفت «دکتر سنگری» که :هرکس کتاب ۷۲ صفحه ای عشق -عاشورا- را خوب بخواند، شیرازهٔ سعادت را در زندگی اش گسسته نخواهد دید.
امروز عاشورا است و قصه تکراری اما نامکرر سجده در خون و اسارت اهل حرم حسین فاطمه (ع)..
قصه ای که هر سال و هر محرم زنده میشود اما حتی لحظهای از ابهت و مظلومیت حسین و علمدار و یارانش کم نکرده و نخواهد کرد و این داغ تا ابد جگرسوز است.
از همین روست که عاشورا میعادگاه عشق حسین و حسینیان شد و کربلا قبله حاجات عاشقانش
عاشورا نه دیروز و نه فردا بلکه هر دم و هر آینه در صحرای دل ما بر پا میشود ؛ مادامی که به ندای سیلی صورت زهرای مرضیه و فرزندانش لبیک بگوییم و در جهل غفلت از یزیدیان مهدی(عج) را منتظر نگذاریم.
بدانیم و یادآور شویم که عاشورا نقطه عطفی در تاریخ اسلام است برای درک این راز که میتوان تمام عشق را در مشکی سوراخ به ودیعه نهاد، تشنه لب به شهادت رسید...
میتوان در سایه مهر پدری خون شش ماهه را به عرش فرستاد و تمام احساس را به دور از چشمان لیلای بیتاب، پشت خیمهها دفن کرد و دم برنیاورد!
پس عاشورا میعادگاه آخرین وادع خواهری دلشکسته بود با برادری از جنس نور و قافلهای از تاروپود مظلومیت....
عاشورای حسینی و شهادت حسین(ع) و یاران بیمانندش بر همگان تسلیت باد
التماس دعا
هدایت شده از اوای قلم
*مقبل کاشانی*
شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده.
هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته.
یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا.
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند.
یک عده از افراد بر میگردند کاشان.
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری.
از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت.
با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه.
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن.
*مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند .
یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت .
پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم .
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود .
از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم .
گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند.
*مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت
حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش :
*کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا*
*در خاک و خون طپیده میدان کربلا*
*گر چشم روزگار بر او زار میگریست*
*خون میگذشت از سر ایوان کربلا*
*نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک*
*زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا*
*از آب هم مضایقه کردند کوفیان*
*خوش داشتند حرمت مهمان کربلا*
*بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید*
*خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا*
*زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد*
*فریاد العطش ز بیابان کربلا*
- اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد …
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :
ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان .
*محتشم ادامه داد :*
*روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار*
*خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار*
- در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛
باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله :
*این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست*
*وین صید دست و پا زده در خون حسین توست*
*این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی*
*دود از زمین رسانده به گردون حسین توست*
*این ماهی فتاده به دریای خون که هست*
*زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست*
- با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند:
*خاموش محتشم که دل سنگ آب شد*
*بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد*
*خاموش محتشم که از این حرف سوزناک*
*مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد*
- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
*مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
*مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم:*نه ذوالجناح دگر تاب استقامت
هدایت شده از اوای قلم
داشت*
*نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت*
*هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید*
*عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید*
*بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*
*اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد*
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
غش کرد .
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم .
فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
*التماس دعا*
هدایت شده از اوای قلم
✳️ باسمه تعالی
مردم مومن و انقلابی شهرستان انگوت با احترام و تسلیت ماه محرم ماه حزن و اندوه آل الله وماه پیروزی خون برشمشیربه استحضار می رساند :
درپی اعلام دبیرمحترم شورای ائمه جمعه استان اردیبل درشهرستان انگوت ،به اطلاع می رساند با نظرستاداستانی مقابله باویروس کرونا،اعلام دانشگاه علوم پزشکی وتائید نماینده محترم ولی فقیه دراستان حضرت آیت الله عاملی (زیدعزه) این هفته روزجمعه مورخه1400/05/29
نمازجمعه در شهرستان انگوت برگزار می شود
مکان برگزاری نماز جمعه این هفته محوطه بیرون مسجد باب الحوائج شهرستان انگوت
انتظار می رود مردم عزادار ومومن، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان را ترجیحا در فضای باز برگزار نموده و نسبت به رعایت دستورالعمل های بهداشتی نهایت همکاری لازم را جهت جلوگیری از شیوع مجدد بیماری کرونا داشته باشند.
درپایان جهت ریشه کن شدن ویروس منحوس کرونا وشفای همه مریض ها دست به دعا می بریم .
والسلام علی عباد الله الصالحین
ستاد برگزاری نمازجمعه شهرستان انگوت