✅مانند این پیرزن خدا را بشناسید
✍️امام علی (علیهالسلام) با جمعی از پیروان در معبری عبور مینمود.
پیرزنی را دید که با چرخ نخریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟ پیرزن بهجای جواب، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن، چرخ از حرکت ایستاد.
پیرزن گفت چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد. آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کُرات به این بزرگی، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد؟
امام علی (علیهالسلام) روی به اصحاب خود نمود و فرمود مانند این پیرزن خدا را بشناسید.
@monajatnamaz
✅"داستانی واقعی و تکان دهنده از یک پزشک!"
✍توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت میبریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت میکنم و شما عمل میکنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!!!» تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته!
لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانواییها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی میکشیدند که داستانش را همه میدانند.
عدهای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایهمان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم! پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت: «برو بالاتر...» «برو بالاتر...!!!»
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: «بچه پامنار بودم. گندم و جو میفروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...»
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
@monajatnamaz
@dars_akhlaq (1).mp3
2.99M
مقام_معظم_رهبری
💢امانت بودن مجالس
@monajatnamaz
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما گوش کنید
یا ابو القاسم
ای واسطه فیض الهی من یا صاحب زمان ✨
@monajatnamaz
13980419-Zamineh.mp3
8.82M
💎 خوشم با حب حیدر قد کشیدم 💎
بشنویم☝️
🎙 کربلایی #محمدرضا_نظری
@monajatnamaz
✍رفتار #مؤمنان قدیم چگونه بود؟
👈 #آیت_الله_مجتهدی : در #قدیم وقتی که #سحر از کوچه ای عبور می کردی صدای #قرآن و مناجات می شنیدی و مردم خودشان #اذان می گفتند، زمستان در برف و باران به پشت بام می رفتند و اذان می گفتند...
🏚 هر خانه ای یک #اتاقی داشت به عنوان #نمازخانه و حتی بعضی ها دو ساعت به اذان صبح مانده برای #نماز_شب و عبادت به آنجا می رفتند ...
💙 خلاصه قدیمی ها این طور بودند، نماز شب و قرآن و مناجات و #زیارت_عاشورا و نماز جماعت و امثال این اعمال داشتند.
⭕️ من می ترسم چند سال دیگر بگویند #علم پیشرفت کرده و صبح ها در تلویزیون یک #نماز_جماعت بگذارید و بگویند به همین اقتدا کنید.
✅ همان طور که در قدیم، مردم اذان می گفتند و الان به وسیله پیشرفت علم ، رادیو و تلویزیون اذان می گوید و مردم دیگر اذان نمی گویند.
📚 محمد نبی فربودی، هزار و یک حکایت عرفانی ، حکایت ۹۴۰.
@monajatnamaz