سلام بر دست هایی که بی انگشت شد🏴 امابا ظلم هم دست نشد...✋️
حسیـن جان(ع)
ای که می بخشی توبا انگشتــری انگشـت خویش...
دسـت خالـی رد مکـن مارا زکویت یاحسیــن(ع)...
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
درود بر شما به یکشنبه خوش آمدید
☀️ ۲۳ شهریور ۱۳۹۹ خورشيدی
🎄 ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۰
🌙 ۲۴ محرم ۱۴۴۲ قمری
🌸خــدایا
🌿در سر آغاز صبحم
🌸با یاد و نام تو
🌿دریچه قلبم را خالصانه
🌸به سوی تـو میگشایم
🌿تا نسیم رحمتت
🌸به آن بوزد و نوری از محبت
🌿و عشق تو به قلبم ببـارد
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#هر_خانه_یک_حسینی
#من_محمد_را_دوست_دارم #ما_ملت_امام_حسينيم
#دعای_فرج
♥بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ♥
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ
الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،
وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْكَ
الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ
والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ
مُحَمَّد،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا
طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ
عَنابِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا
مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني
فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني
اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ
الْعَجَلَ الْعَجَل؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ
مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرج
همه با هم زمزمه میکنیم دعای الهی عظم البلا را به نیت تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام ان شاءالله
#پیامبر_اکرم
#من_محمد_را_دوست_دارم
#محرم
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
هر چند اهانت به #نبی جانسوز است
این ظلم و ستم بنایش از دیروز است
#پیغمبر و كاغذ و قلم، یادت هست؟
سرمنشا این اهانت از آن روز است!!!
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
یک_داستان_یک_پند
✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد. آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
#من-محمد-را-دوست-دارم