🛳 کشتی که قرار بود خدا هم نتواند آن را غرق کند ⁉️ ✍ چرا کشتی تایتانیک غرق شد؟ 🔸 در سال 1912 میلادی ( ۱۱۲ سال پیش) کشتی غول پیکر تایتانیک ، که بزرگترین و مجهزترین کشتی آن زمان بود، با وزن 52310 تن ، طول 269 متر ، ارتفاع 28 متر ، و با 2224 مسافر و خدمه از بندر ساوت همتون انگلستان ، به سمت نیویورک آمریکا حرکت می کند، که در بین مسیر در اقیانوس اطلس با کوه یخ برخورد می کندو غرق می شود، و در قعر اقیانوس اطلس به گل می نشیند.( در تصویر بالا کشتی تایتانیک را در کف اقیانوس اطلس مشاهده می فرمایید). از 2224 نفری که در کشتی بودند ، 1514 نفر کشته شدند ، و فقط 710 نفر زنده ماندند، واز 1514 نفری که کشته شدند، جنازه 337 نفر پیدا شد، و 1177 جنازه هرگز پیدا نشد.و بعضی از افرادی هم که از آن حادثه تلخ و وحشتناک نجات پیدا کردند، افسردگی گرفتند و در همان حال افسردگی از دنیا رفتند. 🌻@monjiqoran🌻

توماس اندروز طراح و سازنده کشتی تایتانیک ........................... 🚢 کشتی غول پیکر و بسیار محکم تایتانیک غرق می شود و هرگز به ساحل نمی رسد. به راستی چرا این اتفاق افتاد⁉️ یقینا علت غرق شدن کشتی را باید در طراح و سازنده کشتی ، توماس اندروز جستجو کرد؟ می گویند وقتی کشتی ساخته شد، توماس اندروز با غرور و تکبر گفت: خدا هم نمی تواند این کشتی را غرق کند‼️ و عجیب اینکه این جمله را روی کشتی نوشته بود، "خدا هم نمی تواند این کشتی را غرق کند" اما توماس اندروز غافل از اینکه نمی دانست قدرتِ در افتادن با خداوند را ندارد، و خداوند هم این کشتی را در اولین سفرش غرق می کند‼️ بله ، خدا این کشتی را در اولین سفرش غرق می کند، و به دیگران هشدار می دهد مراقب باشند که طغیان نکنند و از مسیر تواضع و فروتنی در برابر خودش خارج نشوند، که به هلاکت خواهند افتاد . و عجیب تر اینکه خودِ توماس اندروز هم غرق می شود و جنازه اش هرگز پیدا نمی شود! بد نیست بدانید هدایت کشتی در دست چه کسی بود؟ کاپیتان ادوارد جان اسمیت 62 ساله و یکی از باتجربه ترین کاپیتان های آن زمان بود، و حتی چند بار هم مدال گرفته بود، اما خب خواست خداوند بر این بود که کوه یخ را نبیند و آن اتفاق تلخ بیفتد. 🌻@monjiqoran🌻

تهران با ۱۵ م نفر جمعیت ۶۰هزار تولد. سیستان و بلوچستان با ۲.۵ م نفر جمعیت ۴۲هزار تولد. شش ماهه ۱۴۰۳ 🌻@monjiqoran🌻

🔸🔹🔸🔹 🌿 اهمیت قرض دادن 🔸یکی از کارهای مستحب، قرض دادن است. پیامبر اسلام (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در نکوهش کسانی که توان مالی دارند، اما از قرض دادن خودداری می‌کنند فرمود: «کسی که برادر مسلمان و نیازمندش برای قرض گرفتن به او روی بیاورد و او با این‌که توانایی ‌دارد، خواسته وی را تأمین نکند، خداوند از بهشت محرومش می‌سازد». 📚عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۳۸۹، قم، مؤسسة آل البیت‌(ع)، ۱۴۰۹ق. 🔹اما قرض گرفتن ، نکوهیده است؛ زیرا بدهی باعث پریشانیِ فکر می شود. 🔸نپرداختنِ بدهی حرام است و تصرف در آن مال، بدون رضایت صاحبش لقمۀ حرام است. 🔹اگر بدهکاران ، قرض را باز نگردانند، کم کم به مرور زمان سنتِ نیکوی قرض الحسنه به فراموشی سپرده می‌شود. 🌻@monjiqoran🌻

📚📚📚📚📚 🔸علت خنده و گریۀ بی دلیلِ نوزاد❓ مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: این‌که کودک بدون هیچ دلیلی می خندد و بدون هیچ درد و رنجی می‌گرید سببش چیست؟ آن‌حضرت فرمود: «اى مفضّل! هیچ طفلى نیست مگر آن‌که امام خود را دیده و با او مناجات می‌نماید، پس گریه‌اش به خاطر غایب شدن امام از او است و خنده‌اش زمانى است که امام به او رو می‌کند. و وقتى زبانِ طفل باز شد، این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده فراموشى پیدا می‌شود.» 📚شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ‏2، ص 584، قم، چاپ اول، 1385ش. 🌻@monjiqoran🌻

🗓 ۲۷ جمادی الاول سالروز رحلت حضرت عبدالمطلب جد پیامبر اکرم ✡ تلاش یهود برای ترور حضرت عبدالمطلب 1⃣ جناب هاشم در مکه متولد شد و در سفر تجاری که به غزۀ فلسطین داشت توسط یهودیان شناسایی و ترور شد و همانجا به خاک سپرده شد. بعد از ترور حضرت هاشم در سن ۲۵ سالگی در غزه، فرزند هاشم در مدینه به دنیا آمد و رشد كرد. او را #شیبه نامیدند. 2⃣ به توصیه‌ی حضرت هاشم، همسرش، پاسداری از شیبه را برعهده گرفت و جالب است كه همسرش دیگر ازدواج نکرد. 3⃣ مردی از بنی‌عبدمناف برای تجارت از مکه به یثرب(مدینه) رفته بود، کودکی را در آنجا دید که خود را فرزند هاشم می‌خواند. از حال او پرسید و او خود را معرفی کرد. آن مرد این خبر را به مُطلب(برادرِ هاشم) رساند و مُطلب کودک را از ترس یهود فراری داده، همراه خود به مکه برد. (طبق نقلی دیگر وی با توافق مادرِ شیبه این کار را کرد.) 4⃣ به‌هنگام بازگشتِ مُطلب و شیبه، #یهودیان آنان را شناسایی كرده و به آنها حمله کردند که آن دو با اعجاز نجات یافتند. 5⃣ وقتی مُطلب شیبه را به مکه آورد؛ مردم به گمان این‌که وی غلام مُطلب است، او را #عبدالمطلب نام نهادند و این نام بر وی ماند. 6⃣ بدین‌ترتیب #یهود در ترور عبدالمطلب ناكام ماند و از او حضرت عبدالله به دنیا آمد. 7⃣ جناب عبدالمطلب جدّ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، بزرگ مکه، کلیددار کعبه و متکفّل امور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، هنگامی که می‌خواست از دنیا رحلت کند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به فرزندش ابوطالب علیه السلام سپرد و سفارشات اکید در مورد حضرتش نمود، سپس از دنیا رحلت کرد و به دیار باقی شتافت. 🌻@monjiqoran🌻

🌷🌹🌷🌹 #احکام_شرعی ✅ یکی از افرادی که واجب النفقه محسوب می شود #فرزند است. تا زمانی که برای زندگیِ اولیه خود محتاج باشد حتی اگر ازدواج کرده باشد. مثلا اگر دختری به خانۀ بخت رفته ولی #داماد بخاطر فقر نمیتواند نفقۀ زنش را بدهد و پدر هم داراست 💶 بر #پدر واجب است نفقۀ دخترش را بدهد و نمیتواند بگوید بر عهدۀ شوهرش است و به من مربوط نیست. 🌻@monjiqoran🌻

پیامبراکرم صلی‌الله علیه وآله فرمودند: هرکس سوره #تکاثر را در وقت خواب بخواند، از #عذاب_قبر نگه داشته میشود. 📚 بحارالانوار، ج۷۶ ص۱۹۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌻@monjiqoran🌻

🌱🌱 🌸 داستانی بسیار زیبا ✍️ شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️ اموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است ، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم . یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله ، به راننده گفتم جمکران ، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. 🔸گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. 🔹ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هذیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. درِ ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. 🔻سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم دربِ یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عج) شده است. گفتم بلند شو، داخل مسجد برویم. به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذاری به توسلم برسم چرا نمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟ زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم. گفت شما کی باشید؟ کیف را در آوردم و به او دادم. مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟ گفتم آقا به من گفت که بیایم. چهره ها بارانی شد و به زانو افتادند و گفتند یعنی امام زمان(عج) ما را دیده؟ گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عج) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»"* دمی زحاجت ما نمی کنی غفلت که این سجیه به جز در شما نمی بینم. ز بس که گَرد معصیت نشسته بر چشمانم تو در کنار منی و تو را نمی بینم. مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد. 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج 🌻@monjiqoran🌻