7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃
🎥 #کلیپ
💔 به نظر شما #اصلیترین عامل #طلاق در ایران چیه؟🤔
🎤 دکتر #فرهنگ
😳حتما گوش کنید😳 👨👩👦👦
🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ روزی ۲هزار سقط جنین در ایران صورت میگیرد!
مردم ایران با دیدن فیلم دفن کردن جوجههای یک روزه برآشفته شدند، اما سکوت در مقابل سقط جنین و قتل کودک انسان باعث کاهش جمعیت شده و دردناک است....
#خطر_جمعیت
🆔 @Clad_girls
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 کاری که عجیب به دل نشست ...
🎶 الحمدلله که نوکرتم
🎶 الحمدلله که مادرمی ...
🎙 حاج مهدی رسولی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🏴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#الفاتحه
🔰 نشر دهید
💚 شب جمعه و حاج قاسم
Roze Emam Hussain.mp3
7.14M
🔉 #روضه_شبهای_جمعه
🔸روضه وداع حضرت زینب س با امام حسین ع
🔔 @Aminikhaah_Media
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرهم غم دل من این روزها، این کلیپه، روزی چندبار نگاه میکنم و.. 😭
#اربعین
@hosein_darabi
سه دقیقه در قیامت 72.mp3
24.65M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه هفتاد و دوم
* ملکوت ارتباط با فقیر
* چگونه در مورد توجه خدا واقع شویم؟
* در نظر گرفتن خدا در ارتباط اجتماعی
* نگاه گدایی از خدا
* خندیدن خدا به چه معناست؟
* ملکوت واکنش انسان در عرضه دنیا و آخرت
* ملکوت ترک فعل حرام دامن
* تفاوت آتش دنیا و ملکوت
* در امان ماندن از هراس سنگین آخرت
* ملکوت نداشتن قدرت نه گفتن به شهوت
* رابطه بهشت و فطرت
* ملکوت در کسب و حرام
* سنخیت علت و معلول
* فرار از دام ابلیس و گرفتار شدن در دام محبت خدا
* ملکوت معاشرت با نامحرم
* منکرهایی که معروف شده اند!
* ملکوت دست دادن و شوخی با نامحرم
* ذهن زنانه و ذهن مردانه در ارتباط اجتماعی
* حجاب عین عدالت است!
* ملکوت فریب در خرید و فروش
* عنوانها در ملکوت
* ملکوت عدم رفع نیاز دیگران
* معنای واژه قرآنی "ماعون"
* ماجرای عابد بنیاسرائیل که خدا با عدلش رفتار کرد!
* سیلی زدن به صورت مسلمان چه ملکوتی دارد؟
* ملکوت فریب و نیرنگ دیگران
* یکی از مفاهیم بنیادین سبک زندگی
📅99/07/04
⏰ مدت زمان: ۱:۰۸:۲۶
#مشهد
#سبک_زندگی
#ملکوت_اعمال
#مال_حرام
#ارتباط_با_نامحرم
❗️برای دریافت مجموع جلسات سه دقیقه در قیامت، از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
https://aminikhaah.ir/?p=508
🔔 @Aminikhaah_Media
14.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتوگو با آقا پسری که در نماز
جماعت به #سردار_سلیمانی گل داد!🌹
ツ↓
🆔 @Clad_girls
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ📽
⛔️ قانون حجاب باید برداشته بشه یا نه؟!
دکتر غلامی پاسخ می دهند...⁉️
#حجاب
#قانون_حجاب
🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معیار اصالت و نجابت و شرافت آدمها چه چیزی است؟
✅ خط کش هامونو تغییر بدیم👌
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🏴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✅ خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی :
✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم .
گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرامت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین.
از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارک حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم .
لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم .
او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی ؟
الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم .
ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
فقط بگو لبيک يازهرا (س) 😥
«کتاب حماسههای ناگفته» (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷